eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
949 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌸 شنبه ها🌸⚡️ ↩️ اذکار روز،،، 🔸 یا رب العالمین 👈100مرتبه 🔶 یا غنی 👈1060مرتبه 🍃🌸🍃🌸🍃 ↩️سوره روز،،، 🔅سوره مبارک معارج" خداوند در روز قیامت از گناه او سوال نمی کند و او را در بهشت با حضرت رسول سکونت می دهد. 🍃🌸🍃🌸🍃 ↩️ادعیه و زیارت روز ،،، 1/ دعای روز شنبه 2/ حدیث کسا 3/ دعای نادعلی 🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌼 روز شنبه ↩️ هر کس در این روز چهار رکعت نماز بجا آوردو در هر رکعتی حمد،و توحید و ایت الکرسی را بخواند ، خداوند نام او را در درجه پیغمبران ،شهدا و صالحین مینویسد. 🍃 🌼🍃 @takhooda
‍ 🍃🌸 🎍 دیدی باغبان چه بی رحمانه با قیچی تیز باغبانی به جان گلها می افتد ولی در باطن، رشد گل را می طلبد؟ 💐 دنیا گلستان است و ما گل و خدا باغبان. ✂️ از قیچی کردن خدا ناراحت نشو که باغبان رشد ما را می خواهد... 🍃 🌸🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎عمر میگذرد ؛ و من بیشتر می‌فهمم که هیچ چیز در دنیا ارزش گریه کردن را ندارد! ما آدمها مدام چیزهایی را که اسمشان را مصیبت و بدبختی میگذاریم ؛ در سرزمین افکارمان می‌چرخانیم و دوره می‌کنیم و همین باعث میشود ؛ در صدسالگی حسرتِ لذت نبردن از زندگی را بخوریم! شاید کلمه رها کردن و فرار کردن برای چنین لحظاتی به وجود آمده‌اند... از غصه هایت فرار کن. در ناکجا آباد درونت رهایش کن و به دنبال هر چیز که شادت می‌کند روانه شو... زندگی اگر چیزهای زیادی برای گریه کردن دارد، چیزهایی هم برای لبخند زدن دارد. فقط کافیست از ته دلت بخواهی که زندگی را زندگی کنی... 🍃 🌸🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻قسمت اول زندگینامه حضرت ایوب ع ☘🌷ایوب از نواده های اسحاق بن ابراهیم و داماد افرائیم بن یوسف بن یعقوب بود . ☘💕خداوند متعال او را به پیامبری و نبوت برانگیخت و از نعمتهای بی پایان خود به او عنایت فرمود . 💕🌻گوسفندان بسیار و مزارع آباد به او عطا کرد ، و او را از نعمت فرزند و جاه و جلال بهره مند ساخت . 🌻💕ایوب به شکرانه نعمتهای الهی قیام کرد . همواره بر سفره اش یتیمان و مستمندان حاضر بودند . خویشاوندان و نزدیکان خود را مورد تفقد قرار می داد . 🌸☘شیطان که آن روزها اجازه ورود به آسمانها را داشت و هنوز ممنوع نشده بود . مشاهده کرد که مقام ایوب به واسطه شکرگذاری نعمتهای خداوند بالا رفته و فرشتگان او را به عظمت وبزرگی یاد می کردند . 🌸☘از آنجا که شیطان همواره در تلاش است که بنده سعادتمندی را بدبخت کند و مؤ منی را از راه خدا منحرف کند در صدد برآمد که از مقام ایوب بکاهد و او را در حضیض و بدبختی ساقط کند . 🌸☘لذا به پیشگاه خداوند معروض داشت ، خداوندا ، این سپاسگزاری که از ایوب مشاهده می شود ، بواسطه نعمتهای فراوانی است که با ارزانی داشته ای و اگر این نعمتها را از او سلب کنی و او را در بلا و گرفتاری بیفکنی ، 🌻🌸 قطعا شکرگزاری او تمام خواهد شد و دیگر شکرانه نعمتی از او نخواهی دید . اینک مرا بر ثروت بیکران او مسلط کن تا صدق سخنم آشکار شود . 🌻☘خداوند متعال که بر اسرار و سرائر بندگان خود آگاه است و آشکار و پنهان آنانرا بخوبی می داند ، برای اینکه ثبات قدم ایوب و ایمان محکم او بر دیگران روشن شود ، به شیطان فرمود : 🌻☘من ثروت و اموال و فرزندان ایوب را در اختیار تو گذاشتم و ترا بر آنها مسلط ساختم . شیطان بزمین آمد و اموال ایوب را نابود کرد و تمام فرزندان او را بهلاکت رساند . 🌻☘ایوب چون خبر نابود شدن اموال و هلاکت فرزندان خود را شنید ، بر میزان شکر و سپاسگزاری خود افزود و بیش از پیش حمد الهی را بجای آورد . شیطان گفت : خدایا مرا بر مزراع پر درآمد و اغنام بی شمار ایوب مسلط کن تا بی صبری او آشکار شود 🌻🌻خداوند مزارع و اغنام ایوب را در اختیار او گذاشت و همه به دست او نابود شدند ، ولی این خبرها کوچکترین اضطراب و ناراحتی در دل ایوب ایجاد نکرد و شکرگزاریش بیشتر شد . 💥شیطان که خود را شکست خورده و بیچاره دید ، آخرین نیرنگ را بکار زد و از خدا خواست که جسم ایوب را گرفتار مرض و بیماری کند و نعمت تندرستی را از او بگیرد ، تا ایوب در اثر ناتندرستی ، بی صبری کند و ناسپاسی نماید . 💥ایوب مریض شد ولی این بلا نیز مانند سایر بلیات ، ایوب را نلرزاند 💥فقر و تهیدستی از یک طرف ، از دست رفتن فرزندان از طرف دیگر ، کسالت و ناتندرستی از یکسوی ، ایوب را در فشار قرار داد . مردم دنیا پرست ظاهر بین که از حقیقت ماجرا بی خبر بودند ، این بلیات را دلیل بر گنهکاری و دور افتادن از مقام قرب پروردگار دانستند و با ایوب قطع رابطه کردند . 💥💥ایوب ناچار از شهر خارج شد و در بیرون شهر در گوشه بیابان مسکن گزید و یگانه کسیکه تا آخر به او وفادار ماند همسر مهربانش ( رحمه ) بود که با رنج و زحمت ، قوت و غذای او را فراهم می ساخت . 💥💥چند سال گذشت و صبر و شکیبائی ایوب شیطان را بیچاره کرد و فریاد کشید که همه فرزندانش دور او جمع شدند و علت ناراحتی شیطان را جویا شدند . ادامه داستان در قسمت بعد ... 🍃 🌼🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت دوم زندگینامه حضرت ایوب ع 💕چند سال گذشت و صبر و شکیبائی ایوب شیطان را بیچاره کرد وشیطان فریاد کشید که همه فرزندانش دور او جمع شدند و علت ناراحتی او را جویا شدند . 💕گفت : این بنده خدا مرا به زانو در آورد و مرا در پیشگاه خدا شرمنده ساخت . اینک شما را احضارکردم که مرادر این امر راهنمائی و کمک کنید . گفتند ، چرا حیله و نیرنگ هائی که در راه گمراه ساختن امتها گذشته بکار بردی ، بکار نمی بری ؟ ! گفت تمام دامهای من در مورد ایوب از کار افتاده و بی اثر بوده است . 💕گفتند : پدرش آدم را به چه حیله از بهشت بیرون کردی ؟ گفت : بوسیله همسرش . گفتند : اینک همان راه را انتخاب کن و بوسیله همسر ایوب او را گرفتار نمای ، زیرا کسی جز همسرش با او معاشرت و رفت و آمد ندارد . 💕شیطان این نظریه را پسندید و بلافاصله بصورت مردی درآمد و خود را به رحمه رسانید و وسوسه کردن را آغاز نهاد و کفت : آنهمه نعمت و ثروت از دست شما رفت و به این زندگانی پر از بلا و گرفتاری مبدل گردید . شوهرت هم که مریض و ناتوان و پیر و سالخورده است . گمان نمیکنم که این سختی و محنت ، هرگز از شما برطرف شود . 💕همسر ایوب از شنیدن این سخنان آهی کشید . شیطان گفت : این گوسفند را نزد ایوب ببر و باو بگو آنرا ذبح کند و هنگام ذبح کردن آن ، نام خدا را به زبان جاری نسازد تا شفا یابد . 💕رحمه نزد ایوب شتافت و گفت : ای ایوب تا کی خدایت تو را گرفتار و معذب میدارد ؟ آیا بتو رحم نمیکند ؟ چه شد آنهمه اموال و فرزندان تو ؟ کو آن زیبایی و رخسار تو ؟ بیا این گوسفند را بدون نام خدا ذبخ کن و آسوده شو ! 💕ایوب گفت : آیا دشمن خدا به سراغ تو آمد و تو را وسوسه کرد و تو نیز سخنانش را پدیرفتی ؟ ! 💕🌻وای بر تو ! آنهمه نعمت و مکنت که داشتیم کی بما داده بود ؟ ! گفت : خدا . پرسید چند سال در آن ناز نعمت بسر بردیم ؟ گفت : هشتاد سال . پرسید اینک چند سال است که خداوند ما را مبتلا ساخته است ؟ گفت : هفت سال . 💕🌻ایوب گفت وای بر تو ! خیلی بی انصافی کردی . چرا صبر نکردی تا مدت سختی ما به اندازه مدت آسایش ما برسد برو از نزد من . آب و غذای تو بر من حرام است و دیگر از دست تو آب و نانی نخواهم خورد . ادامه داستان در قسمت بعد ... 🍃 🌼🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼قسمت سوم و آخر زندگینامه حضرت ایوب ع 💞💚همسر ایوب از نزد او رفت و ایوب خود را در منتهای سختی و بلا دید . در آنحال پیشانی بر خاک نهاد و گفت : پروردگارا ، سختی و فشار مرا احاطه کرده است و تو ارحم الراحمینی . دری از درهای رحمت خود را بر من باز کن و مرا خلاصی بخش . 💕💚خداوند دعای او رامستجاب گردانید و باو وحی رسانید که پای خود را بر زمین بکوب . پای بر زمین زد ، زیر پایش چشمه آبی پدیدار شد . 💕💚 بدن خود را شستشوئی داد و تمام کسالتها و مرضهای او برطرف شد و به نیکوترین صورتها درآمد و خداوند بپاداش صبر و شکیبائی و شکر گذاری او اموال و فرزندانش را باو برگردانید . 💕💚در آنحال همسرش برای رسیدگی بحال او از شهر باز آمد ولی از شوهر ناتوان و مریض خود اثری نیافت . گریه باو دست داد و اشک از دیدگانش سرازیر شد . در آنجا مردی زیبا را در بهترین لباس دید . او را نشناخت . خواست از او احوال شوهرش را بپرسد ، ولی حیا مانع شد . 💕💚ایوب او را صدا زد و گفت : ای زن در اینجا چه میخواهی ؟ گفت : در جستجوی شوهر ناتوان و علیل خود هستم که در این بیابان افتاده بود و نمیدانم اکنون کجا رفته و چه بر سرش آمده است ! گفت اگر او راببینی می شناسی ؟ گفت : او در زمان تندرستی و نعمت ، بسیار به تو شبیه بود . 💕💚گفت : من ایوب هستم که تو میگفتی از شیطان پیروی کنم ولی من از خداونداطاعت کردم و از خدای خود خواستم نعمتهای مرا بمن باز گردانید . 💕💚آری ، خداوند بر صبر ایوب ، تمام نعمتهای از دست رفته را باو برگدانید و به همان اندازه هم بر آن افزود تا برای صاحبدلان و خردمندان تذکری باشد و در هنگام سختی و بلا مضطرب نشوند و با صبر و شکیبائی ، نجات خود را از خدا بخواهند . پایان داستان ایوب ع از فردا زندگینامه حضرت شعیب ع منبع : دوره کامل قصه های قرآن نوشته محمد صحفی 🍃 🌼🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*[، داستانڪ📚]* *•°حتما بخوانید°•* *🍂گر خدا خواهد عدو سبب خیر شود...* گروهی از دزدان شبانه وارد خانه مردی شدند که اموال و دارایی او را به سرقت ببرند... پس از ورود ،دیدند که صاحب خانه بچه شیرخواری دارند و آن را در گهواره با طناب سفت و محکم بسته اند . آنان با خود گفتند میترسیم که این کودک گریه کند و پدر و مادرش با گریه ی او از خواب بیدار شوند و مانع از رسیدن ما به اهداف گردند ، از این جهت بچه را با گهواره از خانه به حیاط منزل بردند، پس از آن اسباب خانه را به حیاط آوردند، هنگامی که از نقل اسباب و اثاثیه ی خانه فارغ شدند دوباره به خانه برگشتند به امید اینکه شاید چیزی جامانده است ... وقتی که وارد خانه شدند زن برای شیر دادن بچه اش بیدار شد، ولی او را ندید ، همسرش را بیدار کرد و از او پرسید که گهوار کجاست...؟! هر دو برای جست و جوی طفل به حیاط آمدند ، درست موقعی که پا از اتاق بیرون نهادند ناگهان سقف خانه فرو ریخت، آنها کودک را در گهواره با همه اسباب در حیاط خانه دیدند، هنگام بامداد که خاک را کندند، اجساد بی روح سارقان را یافتند. و شاعر چه زیبا گفت : 🔹آنچه دلـم خواست نه آن میشود 🔹آنچه خدا خواست همان میشود 🍃 🌼🍃 @takhooda