eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
949 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طواف حاجي فشندي به نيابت از پدر امام زمان(عج) فرمودند: شبی در بیابان عرفات بیتوته کرده ای که جدم حضرت سیدالشهداء اباعبداللّه الحسین(علیه السلام) هم در اینجا بیتوته کرده بود. من گفتم: در این شب چه باید بکنیم؟ فرمودند: دو رکعت نماز می خوانیم، در این نماز پس از حمد، یازده مرتبه قل هو اللّه بخوان. لذا بلند شدیم و این عمل را همراه با آن آقا انجام دادیم. پس از نماز آن آقا یک دعایی خواندند که من از نظر مضامین مانند آن دعا را نشنیده بودم. حال خوشی داشتند و اشک از دیدگانشان جاری بود. من سعی کردم که آن دعا را حفظ کنم ولی آقا فرمودند: این دعا مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهی کرد. سپس به آن آقا گفتم: ببینید آیا توحیدم خوب است؟ فرمود: بگو. من هم به آیات آفاقیه و انفسیه بر وجود خدا استدلال کردم و گفتم: من معتقدم که با این دلایل، خدایی هست. فرمودند: برای تو همین مقدار از خداشناسی کافی است. سپس اعتقادم را به مسئله ولایت برای آن آقا عرض کردم. فرمودند: اعتقاد خوبی داری. بعد از آن سؤال کردم که: به نظر شما الآن حضرت امام زمان(عج) در کجا هستند؟ حضرت فرمودند: الان امام زمان در خیمه است. سؤال کردم: روز عرفه که می گویند حضرت ولی عصر(عج) در عرفات هستند، در کجای عرفات می باشند؟ فرمود: حدود جبل الرحمة. گفتم: اگر کسی آنجا برود آن حضرت را می بیند؟ فرمود: بله، او را می بیند ولی نمی شناسد. گفتم: آیا فردا شب که شب عرفه است، حضرت ولی عصر(عج) به خیمه های حجاج تشریف می آورند و به آنها توجهی دارند؟ فرمود: به خیمه شما می آید؛ زیرا شما فردا شب به عمویم حضرت ابوالفضل(علیه السلام) متوسل می شوید. در این موقع، آقا به من فرمودند: حاجّ محمدعلی، چای داری؟ ناگهان متذکر شدم که من همه چیز آورده ام ولی چای نیاورده ام. عرض کردم: آقا اتفاقا چای نیاورده ام و چقدر خوب شد که شما تذکر دادید؛ زیرا فردا می روم و برای مسافرین چای تهیه می کنم. آقا فرمودند: حالا چای با من. از خیمه بیرون رفتند و مقداری که به صورت ظاهر چای بود، ولی وقتی دم کردیم، به قدری معطر و شیرین بود که من یقین کردم، آن چای از چای های دنیا نیست، آوردند و به من دادند. من از آن چای دم کردم و خوردم. بعد فرمودند: غذایی داری، بخوریم؟ گفتم: بلی نان و پنیر هست. فرمودند: من پنیر نمی خورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بیاور، من مقداری نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ایشان از نان و ماست میل فرمودند. سپس به من فرمودند: حاج محمدعلی، به تو صد ریال (سعودی) می دهم، تو برای پدر من یک عمره به جا بیاور. عرض کردم: اسم پدر شما چیست؟ فرمودند: اسم پدرم «سید حسن» است. گفتم: اسم خودتان چیست؟ فرمودند: سید مهدی. من پول را گرفتم و در این موقع، آقا از جا برخاستند که بروند. من بغل باز کردم و ایشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم. وقتی خواستم صورتشان را ببوسم، دیدم خال سیاه بسیار زیبایی روی گونه راستشان قرار گرفته است. لبهایم را روی آن خال گذاشتم و صورتشان را بوسیدم. پس از چند لحظه که ایشان از من جدا شدند، من در بیابان عرفات هر چه این طرف و آن طرف را نگاه کردم کسی را ندیدم! یک مرتبه متوجه شدم که ایشان حضرت بقیة اللّه (ارواحنافداه) بوده اند، به خصوص که اسم مرا می دانستند و فارسی حرف می زدند! نامشان مهدی(عج) بود و پسر امام حسن عسکری(علیه السلام) بودند. نشستم و زار زار گریه کردم. شرطه ها فکر می کردند که من خوابم برده است و سارقان اثاثیه مرا برده اند، دور من جمع شدند، اما من به آنها گفتم: شب است و مشغول مناجات بودم و گریه ام شدید شد. فردای آن روز که اهل کاروان به عرفات آمدند، من برای روحانی کاروان قضیه را نقل کردم، او هم برای اهل کاروان جریان را شرح داد و در میان آنها شوری پیدا شد. اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خواندیم. بعد از نماز با آن که من به آنها نگفته بودم که آقا فرموده اند: «فردا شب من به خیمه شما می آیم؛ زیرا شما به عمویم حضرت عباس(علیه السلام) متوسل می شوید» خود به خود روحانی کاروان روضه حضرت ابوالفضل(علیه السلام) را خواند و شوری برپا شد و اهل کاروان حال خوبی پیدا کرده بودند، ولی من دائما منتظر مقدم مقدس حضرت بقیة اللّه (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) بودم. بالاخره نزدیک بود روضه تمام شود که کاسه صبرم لبریز شد. از میان مجلس برخاستم و از خیمه بیرون آمدم، ناگهان دیدم حضرت ولی عصر(عج) بیرون خیمه ایستاده اند و به روضه گوش می دهند و گریه می کنند، خواستم داد بزنم و به مردم اعلام کنم که آقا اینجاست، ولی ایشان با دست اشاره کردند که چیزی نگو و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چیزی بگویم. من این طرف در خیمه ایستاده بودم و حضرت بقیة اللّه (روحی فداه) آن طرف خیمه ایستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل(علیه السلام) گریه می کردیم و من قدرت نداشتم که حتی یک قدم به طرف حضرت ولی عصر(عج) حرکت کنم. بالاخره و
قتی روضه تمام شد، حضرت هم تشریف بردند. برگرفته از: آثار و برکات حضرت امام حسین(ع)، ص23، قضیه 5 🍃 🌼🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سقط جنین تفاوتی با قتل ندارد «مروجی طبسی» نویسنده کتاب «افزایش جمعیت یا کنترل»: 🔹سقط یک قتل نفس یا کشتن انسان است. 🔹جنین زنده معصومی که دستش از همه جا کوتاه است، به چه گناهی باید کشته شود؟! 🔹دیه جنینی که روح در آن دمیده شده(۴ماهگی به بعد) برابر یک انسان زنده است. 🔹سقط جنین در هیچ دورانی مجاز نبوده علی‌الخصوص در مذهب اهل‌بیت(ع) شدیداً این مسئله نهی شده است. 🍃 🌼🍃 @takhooda 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ ﴿۳۰﴾ ✨و هر رنج و مصائبی به شما می رسد به سبب دستاورد خود شماست ✨ و [خدا] از بسيارى درمى‏ گذرد (۳۰) 💠وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ﴿۳۱﴾ ✨و شما در زمين عاجز كننده نيستيد ✨و جز خدا شما را یار و ياورى نيست (۳۱) ✨سوره شوری✨ 🍃 🌸🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌸 دوشنبه ها🌸⚡️ ↩️ اذکار روز،،، 🔸 یا قاضی الحاجات👈100مرتبه 🔶 یا لطیف 👈129 مرتبه 🍃🌸🍃🌸🍃 ↩️سوره روز،،، 🔅سوره مبارک " الشرح " به جهت وسعت رزق چهل و یکبار خوانده شود مراد حاصل میشود. 🍃🌸🍃🌸🍃 ↩️ادعیه و زیارت روز ،،، 1/ دعای روز دوشنبه 2/ زیارت امین الله 3/ دعای معراج 🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌼 روز دوشنبه ↩️ هر کس در این روز ده رکعت نماز بجا آورد وبخواند در هر رکعت حمد یک مرتبه و توحید ده مرتبه حق تعالی در روز قیامت برای او نوری قرار دهد که روشنایی دهد موقوف را تا غبطه برند بر او خلق خداوند در آن روز 🍃 🌼🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت اول زندگینامه شعیب ع 🌼در جنوب سرزمین شام ، کنار خلیج عقبه ، شهری آباد و پر نعمت قرار داشت که ( مدین ) نامیده میشد . 🌼ثروت و امکانات مالی ، زندگانی پر از رفاه و کامروائی ، اهل مدین را بسوی غفلت و فساد کشانید و آنها به بت پرستی روی آوردند . 🌼شعیب که مردی بزرگوار و نیک اندیش و سخنوری توانا بود ، بفرمان خداوند متعال ، زبان نصیحت و هدایت آنان گشود و در نهایت عطوفت و مهربانی ، همانند پدری دلسوز ، آنانرا ازانحراف و گناه بر حذر داشت و گفت : 🌼ای قوم من ! هیچ موجودی جز خداوند یکتا ، شایسته پرستش نیست . خدارا بپرستید و دست از این بتهای رنگارنگ و بی خاصیت بر دارید 🌼سرزمین شما یک منطقه خوب و پر نعمت است . از نعمتهای خدا استفاده کنید و بکارهای فساد روی نیاورید . در اموال دیگران خیانت نکید و حق مردم راتمام و کمال پبردازید . 🌼گفتند : ای شعیب ! ما از حرفهای تو سردر نمیآوریم . تو هم در میان جامعه ما فردی ضعیف و ناتوان هستی . اگر بخاطر خویشاوندانت نبود ، ترا سنگباران میکردیم 🌼وقتی شعیب از هدایت آن قوم ناامید شد و از سوئی دیگر برای مؤ منین و پیروان خود ، احساس خطر کرد ، از پیشگاه خداوند نجات مؤ منین و دفع شر آن قوم را درخواست نمود . 🌼خداوند دعای او را مستجاب فرمود و صیحه آسمانی و زلزله را بر آنها مسلط کرد . زمین بشدت لرزید واهل مدین تا بخود آمدند ، عذاب الهی طومار زندگیشان رادر هم پیچید و کیفر کفر و فساد را به آنها چشانید 🌼در آن منطقه تنها شعیب و پیروانش از عذاب خداوند در امان ماندند و پس از پایان زلزله ، بدنهای بیجان و خانه های ویران آن قوم ، عبرتی برای دیگران گردید . 🌼پس از هلاکت اهل مدین شعیب ماءموریت یافت ( اصحاب ایکه ) را که در نزدیکی مدین سکونت داشتند بسوی خدا رهبری کند . ادامه داستان در قسمت بعد .... 🍃 🌸🍃 @takhooda
قسمت دوم و آخر شعیب ع 💥🍂پس از هلاکت اهل مدین شعیب ماءموریت یافت ( اصحاب ایکه ) را که در نزدیکی مدین سکونت داشتند بسوی خدا رهبری کند . 🍂💥روش اصحاب ایکه ، همان روش اهل مدین بود . کفر و فساد در میان آنها رواج داشت . شعیب ماءموریت آسمانی خود را انجام داد و آنانرا بسوی خدا دعوت نمود ، ولی آنها سخنان پیامبر خود را نپذیرفتند و گفتند : 🍂💥 ای شعیب ! بگمان ما تو را جادو کرده اند که این سخنان را میگوئی . تو هم بشری هستی مانند ما و اگر راست می گویی یک قطعه از آسمان را بر سر ما خراب کن و ما را نابود گردان . 🍂💥کوشش های شعیب در راه نجات آنها کاملا بی اثر بود و کسی دعوت او را اجابت نکرد . در نتیجه لجاجت و خیره سری ، خداوند گرمای سختی بر آنها مسلط کرد ، بطوریکه آبها به جوش آمد و آن قوم چندین روز در نهایت سختی و مشقت بسر بردند . 💥🍂آنگاه قطعه ابری ، صفحه آسمان را پوشانید و نسیم خنکی از آن وزید . مردم در زیر آن قطعه ابر جمع شدند که از گرما نجات پیدا کنند . 💥🍂بفرمان خداوند از آن ابر آتشی فرو بارید و آن قوم سرکش و گمراه را بجزای کارهای ناپسند شان طعمه حریق ساخت و همه را سوزانید . 🍂💥💥قرآن درباره ساكنان بیشه ‌زارى كه بر اثر كم‌ فروشى و در پى تكذیب حضرت شعیب علیه السلام با عذاب الهى نابود شدند، چنین می فرماید : « وَ إِنْ کانَ أَصْحابُ اْلأَیْکَةِ لَظالِمینَ؛ اصحاب الأیکه [= صاحبان سرزمینهای پردرخت = قوم شعیب] مسلماً قوم ستمگری بودند حجر 78 « 💥🍂و ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ اْلأَیْکَةِ أُولئِکَ اْلأَحْزابُ ؛ و (نیز) قوم ثمود و لوط و اصحاب الأیکه [= قوم شعیب]، اینها احزابی بودند (که به تکذیب پیامبران برخاستند) » ص 14 🍂💥«وَ أَصْحابُ اْلأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعیدِ ؛ و اصحاب الایکه [= قوم شعیب] و قوم تبّع (که در سرزمین یمن زندگی می‏کردند) ، هر یک از آن ها فرستادگان الهی را تکذیب کردند و وعده عذاب درباره آنان تحقّق یافت ». سوره ق ایه 14 از فردا زندگینامه داوود و طالوت ع 🍃 🌼🍃 @takhooda