#خدا🌱
❌اعتراض به خداوند ممنوع❌
✍ ️فرض کنید ساعت ۱۰ صبح ⏰ دکتر به همراه پرستار 👩⚕👨⚕ وارد اتاق بیمار میشه...
🛏 چند تا تخت کنار هم، داخل اتاق هست.
دکتر میگه:👇
✔️ به این چلو کباب بدید با کره..
✔️ به تخت کناری غذا ندید..
✔️ به این یکی سوپ بدید..
✔️ به این یکی کتهی بدونِ نمک بدید..
✔️ و...
🤕🤒 مریضا همه یه جور به دکتر نگاه میکنند..
🤕 حتی به کسی هم که میگه غذا ندید،
اون خودش میفهمه که امروز عملِ جراحی داره و نباید غذا بخوره..
چون میدونه که دکتر خیر و صلاحش رو میخواد، و به همین خاطر اعتراضی نمیکنه👌
⁉️حالا اگر بلند شه و داد بزنه که چرا به اون مریض چلوکباب میدن و به من هیچی نمیدن؟😳
👈 دکتر میفهمه این شخص روانی است.
✨✨✨✨✨
❌☝️ ما هم نباید تو کار خدا اعتراض کنیم.🔚
نباید بگیم خدایا!
⛔️ چرا به فلانی مال و ثروت دادی، ولی به من ندادی⁉️
⛔️ چرا به فلانی خونهی دو هزار متری دادی، ولی به من ندادی⁉️
⛔️ چرا فلانی قدش بلنده، من قدّم کوتاهه⁉️
⛔️ چرا فلانی قیافهاش قشنگتر از منه⁉️
⛔️ چرا فلانی... ولی من...⁉️
☝️ خدا از حال بندههاش بهتر خبر داره،
پس بهتر میدونه که چطوری رزق و روزی رو بینشون تقسیم کنه.
به کدوم بنده چه چیزهایی رو بده، و به کدوم بنده چه چیزهایی رو نده:↶
🕋 إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ، إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا (اسراء/۳۰)
💢 به یقین، پروردگارِ تو، رزق و روزی را برای هر کس بخواهد، گشاده یا تنگ میکند.
💢 او نسبت به بندگانش، آگاه و بیناست.
👈 پس به #خدا اعتماد کنیم.😌
✅ همونطور که مریض میفهمه و به دکتر اعتراض نمیکنه، ما هم نباید به خدا اعتراض کنیم،☝️
😊 بلکه یقین داشته باشیم که خدا خیر و صلاحِ ما رو میخواد،
🙏 پس هر چی به ما میده باید راضی باشیم و خدا رو شکر کنیم
🌹اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌼🌼🌼...
.🌱اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌱
🍃
🌸🍃 @takhooda ✨
4_5769530672246948022.mp3
1.71M
🌹 پیامبر رحمت صلى الله عليه و آله:
️ هرگاه (مردم) امر به معروف و نهى از منكر نكنند، و از نيكان خاندان من پيروى ننمايند، خداوند بدانشان را بر آنان مسلّط گرداند و نيكانشان دعا كنند امّا دعايشان مستجاب نشود.
📙 کافی(ط - الاسلامیه) ج۲ ص۳۷۴
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
4_5821198888299659505.mp3
6.72M
#مهندسی_آرزوها ۳۰
تا تـ👈ـو هستی
برای رسیدن به آرزوهام، امیدوارم!
اونقدرحجم قلـ❤️ـب منو پر کردی!
که؛
جایی برای ناامیدی نمونده!
تمرین میکنم
بادستهای تو، به آرزوهام برسم
#استاد شجاعی 🎤
🍃
🌺🍃 @takhooda ✨
#روایتی ازدواجی جالب :
#خواجه شمسالدین محمد؛ شاگرد نانوایی بود. عاشق دختر یکی از اربابان شهر شد. که دختری بود زیبارو بنام شاخ نبات.
در کنار نانوایی مکتب خانه ای قرار داشت که در آنجا قرآن آموزش داده میشد و شمسالدین در اوقات بیکاری پشت در کلاس مینشست و به قرآن خواندن آنان گوش میداد. تا اینکه روزی از شاخ نبات پیغامی شنید که در شهر پخش شد " من از میان خواستگارانم با کسی ازدواج میکنم که بتواند 100 درهم برایم بیاورد!"
100 درهم، پول زیادی بود که از عهده خیلی از مردم آن زمان بر نمیآمد که بتوانند این پول را فراهم کنند
عده ای از خواستگاران شاخ نبات پشیمان شدند و عده ای دیگر نیز سخت تلاش کردند تا بتوانند این پول را فراهم کنند و او را که دختری زیبا بود و ثروتمند به همسری گزینند
در بین خواستگاران خواجه شمسالدین محمد نیز به مسجد محل رفت و با خدای خود عهد بست که اگر این 100 درهم را بتواند فراهم کند 40 شب به مسجد رود و تا صبح نیایش کند.
او کار خود را بیشتر کرد و شبها نیز به مسجد میرفت و راز و نیاز میکرد تا اینکه در شب چهلم توانست 100 درهم را فراهم کند و شب به خانه شاخ نبات رفت و اعلام کرد که توانسته است 100 درهم را فراهم کند و مایل است با شاخ نبات ازدواج کند.
شاخ نبات او را پذیرفت و پذیرایی گرمی از او کرد و اعلام کرد که از این لحظه خواجه شمسالدین شوهر من است. شمسالدین با شاخ نبات راجع به نذری که با خدای خود کرده بود گفت و از او اجازه خواست تا به مسجد رود و آخرین شب را نیز با راز و نیاز بپردازد تا به عهد خود وفا کرده باشد.
اما شاخ نبات ممانعت کرد. خواجه شمسالدین با ناراحتی از خانه شاخ نبات خارج شد و به سمت مسجد رفت و شب چهلم را در آنجا سپری کرد. سحرگاه که از مسجد باز میگشت چند جوان مست خنجر به دست جلوی او را گرفتند و جامی به او دادند و گفتند بنوش او جواب داد من مرد خدایی هستم که تازه از نیایش با خدا فارغ شدهام، نمیتوانم این کار را انجام دهم.
اما آنان خنجر را به سوی او گرفتند و گفتند اگر ننوشی تو را خواهیم کشت بنوش، خواجه شمسالدین اولین جرعه را نوشید آنان گفتند چه میبینی گفت: هیچ و گفتند: دگر بار بنوش، نوشید، گفتند:حال چه میبینی؟
گفت: حس میکنم از آینده باخبرم و گفتند :باز هم بنوش، نوشید، گفتند: چه میبینی؟ گفت :حس میکنم قرآن را از برم؛ و خواجه آن شب به خانه رفت و شروع کرد از حفظ قرآن خواندن و شعر گفتن و از آیندهی مردم گفتن و دیگر سراغی هم از شاخ نبات نگرفت!
تا اینکه آوازه او به گوش شاه رسید و شاه او را نزد خود طلبید و او از آن پس همدم شاه شد؛ و شاه لقب لسانالغیب و حافظ را به او داد.
(لسانالغیب چون از آینده مردم میگفت و حافظ چون حافظ کل قرآن بود)
تا اینکه شاخ نبات آوازه او را شنید و فهمید و نزد شاه است و به دنبال او رفت اما...
#حافظ او را نخواست و گفت: زنی که مرا از خدای خود دور کند به درد زندگی نمیخورد...
تا اینکه با وساطت شاه با هم ازدواج کردند.
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کزآن شاخ نباتم دادند.
🍃
🌸🍃 @takhooda ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️ این کار را انجام دهید تا در زمان ظهور به دنیا رجعت کنید(برگردید).
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
⚡️ در آخرالزمان همه هلاک می شوند، مگر کسانی که...
🌹 حضرت امام حسن عسکری (ع) میفرمایند :
کسی در آخرالزمان از هلاکت و نابودی نجات پیدا نمی کند ، مگر این که خداوند او را به دعا برای تعجیل فرج و ظهور موفق بگرداند.
(بحار الانوار، ج۱۰۲ ص۱۱۲)
🌼آیت الله بهجت :
بهترین کار برای به هلاکت نیفتادن در آخرالزّمان ، دعای فرج امام زمان(ع) است ؛ البته دعایی که در همه اعمال ما اثر بگذارد. قطعاً اگر کسانی در دعا جدّی و راستگو باشند ، مبصراتی (دیدنی هایی) خواهند داشت. باید دعا را با شرایط آن خواند و «توبه از گناهان» از جملة شرایط دعا است.
✅ با خود قرار بگذاریم که بعد از هر نماز در سجده ی شکر ، دعای اللهم کن لولیک حجت بن الحسن ...
و دعای " اللهم عَجِّلْ لِوَلِيِّكَ الْفَرَجَ وَ الْعَافِيَةَ وَ النَّصْر و اجْعَلْنِا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ "(خدایا در تعجیل در فرج مقرر کن و عافیت و نصرت به حضرت عنایت کن و ما را از یاری کنندگان او قرار ده) را با حضور ذهن و توجه به معنی و مفهوم آن ، از عمق وجودمان از خدا درخواست کنیم.
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊