eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.7هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
941 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◾️امام کاظم علیه السلام : بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، نماز است. 📓 تحف العقول، ص۴۵۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ ؛ ✍ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻛﻦ !... ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﺸﻜﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮﻛﻠﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻓﯽ ﻛﻨﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﺎ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﻛﻨﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽ ﻳﺎﺭﺕ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﺎﺭﻓﻴﻖ ﺷﻮﻧﺪ ... ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻤﺎﻥ . ﭼﺘﺮِ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﭼﺘﺮِ ﺩﻧﻴﺎست 🍃 🌸🍃 @takhooda 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👤 توییت مهم استاد 🍃 🌼🍃 @takhooda 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کرامت امام کاظم علیه السلام امام کاظم (ع) در طول 35 سال امامت، به زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه مسلمانان توجه عمیق داشت و همواره تلاش می کرد که مسلمانان را از زیر یوغ طاغوت نجات بدهد، و حقوق از دست رفته آنها را بازگرداند. ایشان، در این راستا بسیار صدمه دید، به خصوص در عصر حکومت طاغوتی هارون همواره در زندان های تاریک و سخت، تحت شکنجه و فشار بود، و سرانجام به دستور هارون، امام را در زندان مسموم نموده و به شهادت رساندند. در آن هنگام که امام کاظم (ع) در زندان سندی بن شاهک (در بغداد) بود، هارون، کنیز خوش قامت و زیبا چهره ای را به عنوان خدمتگزار اما با اهداف سوء و ناپسند به زندان فرستاد. امام کاظم (ع) آن کنیز را نپذیرفت، و به عامری (شخصی که واسطه رساندن کنیز شده بود) فرمود: به هارون بگو: «بل انتم بهدیتکم تفرحون» بلکه شما هستید که به هدایاتان شاد هستید من نیازی به آن هدیه ندارم. عامری بازگشت و جریان را به هارون گزارش نمود. هارون خشمگین شد و به او گفت: به زندان برو و به موسی بن جعفر (ع) بگو: نه ما با رضایت تو، ترا زندانی کرده ایم و نه با رضایت تو، تو را دستگیر نموده ایم، قطعاً باید کنیز در زندان باشد. به این ترتیب کنیز را در زندان باقی گذاشتند هارون جاسوسی را بر او گماشت، تا چگونگی کار کنیز را به او گزارش دهد. کنیز در زندان، آنچنان تحت تاثیر معنویت امام (ع) قرار گرفت که همواره به سجده می رفت و می گفت: قدوس، سبحانک سبحانک...ای خدای پاک و بی عیب، که از هر گونه عیب، منزه و پاک هستی! جاسوس، ماجرا را به هارون گزارش داد، هارون گفت: به خدا سوگند موسی بن جعفر (ع) کنیز را با جادوی خود سحر، زده کرد، برو آن کنیز را نزد من بیاور. کنیز در حالی که لزره بر اندام و بهت زده بود نزد هارون آمد، هارون احوال او را پرسید. کنیز گفت: امام (ع) را دیدم، شب و روز سرگرم نماز و عبادت و تسبیح بود، به او گفتم: ای آقای من، من برای خدمتگزاری تو به اینجا آمده ام، چه حاجت داری تا تو را یاری کنم. فرمود: اینها (هارون و اطرافیانش) درباره من چه فکر می کنند؟ ناگهان به سوئی متوجه شد، من نیز به آن سو نگریستم، باغی شاداب و پر درخت و باصفا با حوریان و غلمان دیدم، بی اختیار به سجده افتادم تا اینکه این غلام شما آمد و مرا به اینجا آورد. هارون گفت: ای زن خبیث، تو در سجده به خواب رفته ای و آن چیزها را دیده ای! سپس دستور داد آن کنیز را تحت نظر قرار دادند تا وقایع زندان را به کسی نگوید، او همچنان تحت نظر مشغول عبادت بود تا از دنیا رفت. 🍃 🌸🍃 @takhooda 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیری فرزانه در کوهستان سفر مى کرد. سنگ گران قیمتى را در جوى آبى یافت. روز بعد به گرسنه ای رسید؛ کیسه اش را گشود تا در طعام با او شریک شود. مرد گرسنه، سنگ قیمتى را دید. از آن خوشش آمد و خواست که آن سنگ، از آنِ وی باشد. مسافر پیر، بى درنگ، سنگ را به او داد. مرد بسیار شادمان گشت و از این که شانس به او روى کرده بود، از خوشحالى سر از پای نمى شناخت. او مى دانست که جواهر، به قدرى با ارزش است که تا آخر عمر مى تواند راحت زندگى کند، ولى چند روز بعد، به دنبال پیر فرزانه می گشت. هنگامى که او را یافت، سنگ را پس داد و گفت: «بسیار اندیشیدم. من مى دانم این سنگ چقدر گرانبهاست، اما آن را به تو پس مى دهم با این امید که چیزى ارزشمندتر از آن به من بدهى. اگر مى توانى، آن محبتى را به من بده که به تو قدرت داد این سنگ را به چون منی ببخشى!!! 🍃 🌸🍃 @takhooda 🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🔴 چرا آدم‌ها عیب‌های خودشان را نمی‌بینند؟ چه ارتباطی با دوران بچگی دارد؟ ✍ محاسبه نفس یعنی بنشین به عیب‌هایت نگاه کن، آن‌ها را بشمار. می‌فرماید: «عاقل باید بدی‌های خودش را بشمارد، طبقه‌بندی کند، بنویسد یا در ذهن داشته باشد؛ ...يُحْصِيَ عَلَى نَفْسِهِ مَسَاوِيَهَا‏»(غرر/۴۵۳) ➖ اما چرا فرمود: «بدی‌هایت را بشمار و ببین؟» آدم‌ها دوست ندارند به بدی‌های خودشان نگاه کنند، آدم‌ها دوست ندارند کسی مدام به بدی‌هایشان گیر بدهد، چیز بدی هم نیست. مثلاً در خانواده‌ها پدر مادرها خیلی عادت دارند بدی‌های بچه‌هایشان را می‌شمارند این خیلی بد است. ➖ یکی از ریشه‌های اینکه آدم عیب خودش را نمی‌گیرد این است که در خانه‌ای بزرگ‌شده که خیلی عیبش را گرفتند، دیگر حاضر نیست عیب خودش را بگیرد همه‌جا می‌خواهد از خودش دفاع کند. ➖ هرچقدر که عیب‌جویی از دیگران بد است و انسان را تاریک می‌کند، عیب‌جویی از خودتان خوب است و انسان را نورانی و لطیف و معطر می‌کند. ➖ برخی فکر می‌کنند اگر از خودشان عیب بگیرند، افسرده می‌شوند. بله اگر تنها هستی، افسرده می‌شوی، ولی اگر پیش خدا بروی و عیب‌هایت را بازگو کنی، خدا تحویلت می‌گیرد؛ برو بنشین بغل خدا بگو خدایا ببین خدایا من چه بلایی سر خودم آوردم، مثل بچه‌ای که در بغل پدرش می‌نشیند و می‌گوید ببین بابا دستم اوخ شده مفصل آنجا گریه می‌کند. 📚استاد پناهیان 🍃 🌸🍃 @takhooda 🦋