- به افراد عصبی که در خیابان به شما تنه میزنند راه بدهید تا عبور کنند
- به رانندگان عصبانی و بی منطق که میخواهند از هر گوشه ای زودتر به مقصد برسند راه بدهید
- به کسی که در خیابان به شما بی احترامی میکند بی اهمیت باشید
- در برابر کسی که بی محابا به شما ناسزا میگوید سکوت کنید و محیط راه ترک کنید
- در برابر کسی که کارهای وقیحانه خود را به شما نسبت میدهد کوتاه بیایید
- در برابر کسی که مدام دروغ میگوید لبخند بزنید و بگذرید در پی انتقام نباشید
چون آنها به راحتی هر کاری که بخواهند را میکنند.
به سادگی شما را وارد بازی های کثیف خود میکنند و با بی حیایی و فریاد و دریدگی شما را تا سطح خودشان پایین میکشند
یادتان باشد آنها همیشه حق به جانب هستند و آدم سالم و باشرف از پس آنها بر نمی آید
ضرب المثل باید با هر کسی مثل خودش بود...
را برای رسیدن به آرامش فراموش کنید و از چنین افرادی فقط دور باشید و یقه تان را دست هر دیوانه ای ندهید چون به قول معرف مردم از دور دیوانه اصلی را تشخیص نمیدهند
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌱 در جلسهای که عدهٔ زیادی از دانشجویان شرکت داشتند، استاد از فصاحت و بلاغت و دقت قرآن سخن میگفت : که اگر کلمهای در آن جابجا شود، کل معنی عوض میشود و مثلها میزد.
🍂 دانشجویی بلند شد و گفت : من این را قبول ندارم.
🌱 در قرآن آیاتی است که سست و بی پایهاند.
به این دلیل، مثلاً این آیه👇🏻
(ﻣَّﺎ ﺟَﻌَﻞَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻟِﺮَﺟُﻞٍ ﻣِّﻦ ﻗَﻠْﺒَﻴْﻦِ ﻓِﻲ ﺟَﻮْﻓِﻪِ)
خداوند در درون هیچ مردی، دو تا قلب قرار نداده.
چرا گفته مرد و نگفت درون هیچ بشری...
و تمام مردم، بجز یک قلب ندارند.
چه مرد باشند و چه زن.
🌿 در این لحظه سکوتی سنگین در سالن حکمفرما شد، و چشمها متوجه استاد شد و همه منتظر جوابی قانع کننده بودند.
☘ سخن دانشجو تا اینجا درست بنظر میرسید. چه مرد چه زن یک قلب دارند.
❓چرا قرآن فقط اشاره به مرد کرده؟
🌱 پاسخ را بشنوید و به اعجاز و دقت قرآن پی ببرید، که بدون دقت و تفکر عمیق محال است به آن برسید.
☘ استاد گفت : بله مرد از محالات است دو تا قلب درون سینه داشته باشد.
✍ ولی زن وقتی باردار شد، براستی دو قلب درون سینهاش دارد.
👌 قلب خودش و قلب طفلی که حامله است.
توجه کردید دقت انتخاب کلمات قرآنی را، واقعاً معجزه از این بالاتر، و خداوند واقعاً با حکمت کلمات را انتخاب و در جای مناسب در قرآن قرار داده است.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
#داستان «سقیفه»
#قسمت : سوم
ناگهان مردی دیگر که سیمای نیکو کاران را داشت از جا برخاست و رو به آن شخص گفت : چه می گویی مردک؟ آیا خود آگاهی که چه حرفی زدی؟ مگر تومسلمان نیستی؟ مگر تو قرآن نخواندی ؟ تو که می گویی قرآن بعد از شما برای ما کافی ست، مگر خداوند در آیات قرآن بارها و بارها متذکر نشده که کلام رسول الله جز وحی ، چیز دیگری نیست؟ مگر خدا در قرآنش نفرموده که : بیهوده گویی در ذات پیامبر(ص) نیست ؟ مگر نمی دانی حرف از روی هوی و هوس ،از دهان پیامبر(ص) بیرون نمی آید؟
اگر ادعای مسلمانی داری و قرآن را نیز خوانده ای ،پس باید بدانی آنچه که گفتم جز حقیقت محض نیست، چرا با این کلامت به پیامبر(ص) توهین می کنی؟
در این هنگام ، فرد اول که دید رفیقش در بد مخمصه ای گرفتار شده و دانست اگر کاری نکند ،بی شک آنها رسوا خواهند شد و حرف پیامبر (ص) به کرسی مینشیند و می گویید آنچه را که به او حکم شده و می نویسد آن مطلبی را که نقشه های آنان را نقش بر آب می کند ، پس با اشاره به هوادارانی که در جمع داشت ، همهمه ای به پا کرد که دیگر صدا به صدا نمی رسید.
صدای محزون رسول الله (ص) در صدای یارانی نادان گم شد ، آنها حرمت پیامبر را نگه نداشتند و جمع صحابه هرکس نظر خودش را میداد و شروع به نزاع با یکدیگر نمودند.
پیامبر که از این جمع دنیا طلب دلزده شده بود ، با اشاره ی دستش به علی (ع)، این تنها یار صدیقش، فهماند که جمعیت را از اتاق متفرق کنند.
پیامبر از آن جمع ، خصوصا آن شخص روی برگردانید و امر کرد تا آنجا را ترک کنند و رو به صحابه فرمود: از نزد من برخیزید و دور شوید که سزاوار نیست در محضرمن نزاع و کشمکش کنید.
به امور پیامبر(ص) ،همه ی حضار آنجا را ترک کردند بدون آنکه بدانند که عقوبت بی توجهی به امر پیامبر(ص) و حکم خداوند ، برایشان چه گران تمام می شود و این دین سراسر نور را به چندین فرقه که همه جز یکی شان ،اهل جهنم هستند ، تقسیم می کند.
حال پیامبر(ص) ماند و بهترین یارانش ، پیامبر(ص ) بود و علی (ع) و فاطمه(س) و فرزندانش....
#ادامه دارد...
🖊به قلم : ط_حسینی
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
@bartaren
°
#ایسٺگاهٺفڪــــــــــر
+تازمانےڪه
همنشینِ گناه باشیم
همنشینِ امامِزمان نخواهیم بود
_تازمانےڪه
گرفتارِ نَفس باشیم
همنَفَسِ امامِزمان نخواهیم بود
#ترڪگناهماروبهامامزماننزدیڪمیڪنه
#یاصاحبالزماݧادرڪنے🌺
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج🤲🏻
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
#تشرفات (قسمت اول)
💥حاجی نوری در کتاب نجم الثاقب می نویسد: «سید محمد قطیفی» نقل کرده است: شبی از شبهای جمعه با یکی از طلاب به مسجد کوفه رفتم٬ ولی در آن زمان رفت و آمد در آن مسجد بسیار خطرناک بود، زیرا دزدهای فراوانی در آن اطراف بودند و رفت و آمد زوار هم کم بود. وقتی داخل مسجد شدیم، در مسجد جز طلبه ای که مشغول دعا بود کس دیگری نبود.
✨💫✨
مشغول اعمال آنجا شدیم، سپس در مسجد را بستیم و پشت در، آنقدر سنگ و کلوخ و آجر ریختیم که مطمئن شدیم دیگر کسی نمی تواند در را باز کند و داخل شود. من و رفیقم در محلی که به نام «دکة القضا» معروف است رو به قبله نشستیم و مشغول دعا و عبادت شدیم. آن طلبه که مرد صالحی بود، با صوت حزین نزد باب الفیل نشسته و مشغول خواندن دعای کمیل بود، هوا بسیار صاف بود، ماه هم کامل بود، نور ماه به فضای مسجد تابیده بود و مرا فوق العاده مجذوب کرده بود.
✨💫✨
ناگهان متوجه شدیم که بوی عطر عجیبی فضای مسجد را پر کرده، عطری که بهتر از مشک و عنبر بود، بعد از آن دیدم، شعاع نوری که نور ماه را هم تحت الشعاع قرار داده، مثل خورشید در فضای مسجد ظاهر شد...
#ادامه دارد.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨