eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
947 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیت الله العظمی سید محمد هادی میلانی رضوان الله تعالی علیه می‌فرمودند: روزی پنج دقیقه از وقتتان را اختصاص دهید که با آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صحبت کنید. و این پنج دقیقه را طوری قرار دهید که خودتان را در معرض نوکری و خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار داده باشید. یقیناً مورد تایید قرار خواهید گرفت. حتماً ارتباطتان را با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حفظ کنید، یقیناً وقتی شما با خلوص، ارادت و نیّت پاک خودتان را به آن حضرت نشان بدهید مورد تایید قرار می‌گیرید. و این در زندگی شما، در اخلاق شما، در خانواده شما، حتی در ذریه و نسل شما مؤثر خواهد بود! 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ ⚫️ آثار شوم گناهان خدای عزوجل در قرآن ميفرمايد : هر مصيبتی که به شما مي رسد برای کاری است که به دست خود کرده ايد و خدا از بسياری (از معصيت ها) هم گذشت ميکند. 📚سوره شوری ،آیه۳۰ امام صادق (ع) فرمودند : هيچ رگی نزند و پائی به سنگ نخورد و سر درد و مرضي پيش نيايدمگر به جهت گناهی که انسان مرتکب شده است. امام (ع) فرمودند : آنچه خدا از آن مي گذرد از آنچه از آن مواخذه ميکند بيشتر است. يعنی آن گناهاني که خدا از آن ميگذرد بيشتر است از آن گناهانی که خدا بوسيله آن گناه عذاب ميکند. مجازات کردن در همین دنیا،نشانه لطف و رحمت خداوند به بندگانش هست که با مجازاتهای دنیایی مارا تنبیه و گناهانمان را ذوب میکند تا بار پرونده برای قیامت سنگین نباشد. 📚اصول کافي،ج۳،ص۳۷۰ 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چقدر می‌توانید روی این زمان، عمر، ارزش بگذارید؟ وقتی دکتر می‌گوید بیشتر از یک ماه دیگر فرصت ندارید، انسان حاضر است هرچه سالیان سال اندوخته است را بدهد و یک ماه دیگر وقت بخرد. خب چطور حالا ما داریم هر روز آن را به بطالت از دست می‌دهیم؟! این را شيطان دارد از دست ما می‌گیرد. داریم بد تجارتی انجام می‌دهیم. هیچ چیزی با وقت و زمان انسان قابل قیاس نیست. این زمان، قابل ارزش‌گذاری نیست. آن کسی می‌فهمد که «حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ» (مؤمنون/٩٩،١٠٠). اخلاق استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با عصبانیتی که در صدایم موج میزد گفتم : صد بار گفتم الان هم می گویم ، من باید این حسین را از نزدیک ببینم ، من واقعا نمی دونم با این دختری که مثل سنگ سخت و نفوذناپذیر است چطور رفتار کنم ، هرکاری که می کنم ، هر قدمی که برمیدارم ، نتیجه ی عکس می گیرم بازیم میگم ، من باید از نزدیک حسین را ببینم. مایکل که حالا متوجه شده بود خبرهای خوبی ندارم با بی حوصلگی وسط حرفم پرید و گفت : دیدار با حسین ممکن نیست ، خودت باید راهی پیداکنی که وارد قلب این دختر بشی ، ما با این دختر و پدرش کار داریم ، دنیل تو می تونی.... ادامه داستان جذاب پرستوی مهاجر را در لینک زیر پیگیری نمایید: https://eitaa.com/bartaren/4516 🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃 انوشيروان عادل وزيرى داشت به‌نام بوذرجمهر که در سياست و عقل لنگه نداشت. اين وزير داراى پنج پسر و پنج دختر بود. يک روز دختر کوچک وزير که خيلى عزيز کرده بود، آمد پيش پدرش و گفت: ‘من در بازار يک گل الماسى ديدم و عاشقش شدم. پول بده تا آن را بخرم.’ بوذرجمهر گفت: ‘اى فرزند پول من کفاف اين خرج‌ها را نمى‌دهد’ . دختر گفت: ‘تو وزير انوشيروان و عقل او هستي، چطور براى يک گل الماسى پول نداري. اگر تا سه روز ديگر، آن‌را برايم نخرى خود را مى‌کشم.’ فردا بوذرجمهر به نزد انوشيروان رفت. انوشيروان ديد بوذرجمهر خيلى ناراحت است. علت را پرسيد. بوذرجمهر آنچه را بين خود و دخترش گذاشته بود براى او گفت. و بعد اضافه کرد که : ‘شما خوب است يک مقدار به معاش من مدد برسانى تا بتوانم جواب بچه‌هايم را بدهم.’ انوشيروان خزانه‌دار را صدا زد و گفت: ‘در اين ماه هر چه بوذرجمهر پول خواست به او بده.’ بوذرجمهر رفت. خزانه‌دار شاه گفت: ‘همهٔ چيزها در دست بوذرجمهر است. ماليات در دست او است. هست و نيست سلطان در دست او است. آن‌وقت براى اين که خودش را به شما پاک نشان دهد، مى‌گويد پول يک گل الماس را ندارم.’ انوشيروان در فکر فرو رفت و با خود گفت: ‘سلطان هم بايد يک خرده عقل داشته باشد، دروغگو را بشناسد، راستگو را بشناسد’ . در آن زمان، انوشيروان يک زنجير به در بارگاه نصب کرده بود که يک سرش به زنگى وصل و در اتاق خودش بود. اگر رعيتى با او حرفى داشت، زنجير را تکان مى‌داد. زنگ صدا مى‌کرد و انوشيروان براى شنيدن حرف‌هاى رعيت نزد او مى‌آمد. انوشيروان با خودش فکر کرد: ‘شايد محافظين نمى‌گذارند کسى به زنجير نزديک شود.’ بوذرجمهر را خواست و گفت: ‘امروز بگو جار بزنند که من بار عام مى‌نيشينم و هر کس مى‌خواهد بيايد’ جار زدند. مردم شهر جمع شدند. انوشيروان بوذرجمهر را دنبال نخود سياه فرستاد. آن وقت رو به جمعيت کرد و گفت: ‘هر کس از وزير من، بوذرجمهر، گله و شکايتى دارد بدون واهمه بگويد.’ از هيچ‌کس صدا درنيامد. انوشيروان با عصبانيت گفت: هيچ‌کس شکايتى ندارد؟’ همهٔ مردم فرياد زدند: ‘شکايتى نداريم’ . پيرمردى بلند شد و گفت: ‘يک نفر در اين شهر هست که روزى يک‌بار براى من آذوقه مى‌آورد. دو روز است که نيامده، من از او شکايت دارم’ انوشيروان گفت: ببين ميان جمعيت هست؟’ پيرمد گفت: ‘نگاه کرده‌ام. اگر بود يقه‌اش را مى‌گرفتم و مى‌پرسيدم که چرا نيامده.’ انوشيروان فرستاد دنبال بوذرجمهر. وقتى بوذرجمهر آمد. پيرمرد گفت: ‘قربان اين همان شخص است’ . سلطان، خزانه‌دار را خواست و به او گفت: ‘اى حرام‌زادهٔ بخيل، هيچ‌کس از بوذرجمهر شکايتى نداشت تو مى‌خواستى وزيرى را که نمى‌گذارد کسى در مملکت گرسنه بخوابد، از من جدا کني؟ خزانه‌دارى مثل تو به درد من نمى‌خورد’ . بعد از بوذرجمهر پرسيد: ‘چرا آذوقهٔ پيرمرد را اين دو روز ندادي؟’ بوذرجمهر گفت: ‘چون مى‌دانستم که اين خزانه‌دار براى من مايه مى‌گيرد، من مخصوصاً آذوقه پيرمرد را نبردم که بدانى چطور مملکت را اداره مى‌کنم. 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃 باید کاری که شروع کرده‌اید را تمام کنید. باید آنقدر سمج باشید که سختی‌ها در مقابل تلاش شما کم بیاورند. شک نکنید که هر لحظه که کم بیاورید شکست خورده‌اید. فراموش نکنید که برای رسیدن به موفقیت باید با سختی‌ها و دشواری‌ها مبارزه‌ کنید و سد‌ها را از مقابل راه‌تان بردارید. باید مسیر را طی کنید و باید موفق شوید. این شما نیستید که کم می‌آورید، سختی‌ها باید خسته شوند. 🍃 🦋🍃 @takhooda