🔴 عصر طلایی ظهور...
⭕️ دورانی که هرگز نتوان آنرا وصف کرد!
🌕 آنچه از علوم که توسط انبیا به مردم رسیده و یا خود مردم به آن دست یافتهاند، مجموعا دو حرف است؛ اما وقتی حضرت مهدی علیهالسلام تشریف میآوردند، ۲۵ حرف دیگر به آن اضافه میکنند؛ یعنی تمام آن ۲۷ حرفی که خداوند برای بشر در نظر گرفته جاری میشود. شما حساب کنید تا صد سال قبل برق نبود، برق که آمد یک علم بر هزاران علم بشر افزوده شد، رنگ دنیا عوض شد. بعد از آن تلفن و تلگراف و امثال اینها آمد و جهان عوض شد. در زمان خود ما اینترنت که آمد کلا سیمای جهان عوض شد. یعنی یک علمی که بر صدها علم بشر اضافه میشود جهان رنگش عوض میشود. حال تصور کنید اگر یک مرتبه بر دو علم بشر بیست و پنج علم افزوده شود؛ یعنی چند برابر علم موجود، بر آن افزوده شود، اصلاً عالم، عالم دیگری میشود. ما هر چه تلاش کنیم، مطالعه کنیم و قوه مخیله خود را به کار اندازیم که زمان ظهور را ترسیم کنیم، عاجزیم و نخواهیم توانست. یعنی دقیقا همان طوری که ما برای ترسیم روز قیامت و عالم آخرت عاجزیم و هر چه تلاش کنیم نمیتوانیم براساس برداشتی که از این جهان داریم به تصویری از آن جهان دست یابیم، عصر ظهور هم نسبت به عصر ما آن قدر از لحاظ عظمت، شکوه و زیبایی در سطح بالایی است که برای ما قابل تصور نیست. بنابراین وقتی عصر ظهور آغاز میشود، مردمی که دوران قبل را دیدهاند؛ یک مرتبه دورانی را میبینند که همه چیز آن عوض شده است و اگر کسی بین خود و فهمش سدی ایجاد نکرده باشد برایش خیلی روشن خواهد بود که نه این جهان، مشابه آن جهان است، نه این رهبر، مانند رهبرانی که تا حالا دیده است و نه این حکومت، مشابه حکومتهایی که تا کنون وجود داشته است. ما در حال حاضر در عمق دوران تیرگی و تاریکی هستیم؛ اما در عصر ظهور یک مرتبه همه چیز واضح و روشن میشود!
🌕 پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
مردم در زمان آن حضرت طوری زندگی میکنند که قبل از آن هرگز چنین زندگی نکرده باشند، و چنین خوشی ندیده باشند؛ و چنان غرق در نعمت میشوند که چنین نعمتی هرگز پیش از آن سابقه نداشته است.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🦉جغد پرندهء شُومْ یا عاشق؟
امام صادق علیه السلام می فرمایند :
◇ بعد از شهادت امام حسین علیه السلام ، جغد سوگند یاد کرد که دیگر در آبادی مسکن نگزیند و جز در خرابه جای نگیرد ، همواره روزها را روزه دار بوده تا سیاهی شب دامن گسترد. و آن گاه برای امام ناله سر می دهد ، قبل از شهادت امام جایگاه جغد در منازل و قصرها و خانه های آباد بود و بگاه غذا خوردنِ مردم به پرواز در آمده و پیش روی مردم نشسته و مردم طعام و غذا جلویش می ریختند و این حیوان از آب و غذای آنان می خورد و می آشامید و به جایگاهش باز می گشت ولی هنگامی که حضرت حسین بن علی (علیه السلام) شهید شدند از شهر و آبادی خارج گشت و در خرابه ها و کوهها و بیابان ها مکان گرفت و گفت : بد امتی شما می باشید! پسر دختر پیامبر خود را کشتید...
📚منابع :
ابن قولويه ، جعفر بن محمد ، كامل الزيارات ، نجف اشرف ، دار المرتضويه ، ۱۳۶۵ شمسی ، صفحه ۹۹
بحار الانوار ، جلد ۴۵ ،صفحه ۲۱۴
امالی صدوق مجلس ۲۷
و مصادر دیگر که جداً زیادند...
📝پی نوشت :
ابن قولویه قمی (رحمت الله علیه) در اول کامل الزیارات این روایت و دیگر روایات کامل الزیارات را صحیح و تمام روات را ثقه
می داند.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🔴اسیر شیطان
حضرت موسی (علیهالسلام) در جایی نشسته بود، ناگاه ابلیس که کلاهی رنگارنگ بر سر داشت نزد موسی آمد. وقتی که نزدیک شد، کلاه خود را برداشت و مؤدبانه نزد موسی (علیهالسلام) ایستاد.
موسی (علیهالسلام) گفت: تو کیستی؟
ابلیس گفت: من ابلیس هستم! موسی (علیهالسلام) گفت: آیا تو ابلیس هستی؟ خدا تو را از ما و دیگران دور گرداند! ابلیس گفت: من آمدهام به خاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری، بر تو سلام کنم! موسی (علیهالسلام) گفت: این کلاه چیست که بر سر داری؟
ابلیس گفت: با رنگها و زرق و برقهای این کلاه، دل انسانها را میربایم.
موسی (علیهالسلام) گفت: به من از گناهی خبر ده که اگر انسان آن را انجام دهد، تو بر او چیره میشوی و هر جا که بخواهی، او را میکشی.
ابلیس گفت: اذا اعجبته نفسه و استکثر عمله، و استصغر فی عیبه ذنبه؛
سه گناه است که اگر انسان گرفتار آن بشود، من بر او چیره میگردم:
1- هنگامیکه او، خودبین شود و از خودش خوشش آید؛
2- هنگامیکه او عمل خود را بسیار بشمارد؛
3- هنگامیکه گناهش در نظرش کوچک گردد.
📚 اصول کافی، ج 2، ص 262
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌹داستان آموزنده
ابن عبّاس گويد: من و سلمان در زير درختى نشسته بوديم؛ سلمان شاخه درختى را كه برگهايش خشك شده بود، جنباند و همه برگها به زمين ريخت.
جناب سلمان فرمود: اى ابوعثمان ، از من نمىپرسى كه چرا چنين كردم؟
گفتم: سبب اين كار چه بود؟
فرمود: با پيامبر (صلّىاللّهعليهوآلهوسلّم) در زير اين درخت نشسته بوديم، آن حضرت چنين كرد كه من كردم و سپس به من فرمود: اى سلمان ، از من نمیپرسى كه چرا چنين كردم؟!
من عرض كردم: يا رسول اللّه، سبب چه بود؟
حضرت فرمود: مؤمن چون آنطور كه دستور داده شده وضو بگيرد و بعد از آن نمازهاى پنجگانه شبانه روز را بجاى آورد، گناهان او بريزد همانند اين برگها كه از اين درخت فرو ريخت .
آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود:
و اقم الصلوة طرفى النّهار و زلفا من اللّيل ... . (هود/۱۱۴)
و بپاى دار نماز را هر دو سر روز و پارههايى از شب...
📙(تفسير منهاج الصادقين،ج۴ص۴۶۲).
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از رفاقت با شهدا
خاطرات_شهدا 🌷
💠ویزای اربعین
🔰صبح #یکشنبه بود قراربود شب ساعت8 حرکت کنیم ؛ 9 صبح بود هنوز #گذرنامه نداشتم ویزاکه هیچی 😢
🔰جلوی در اداره #گذرنامه بودم ،حسین زنگ زد📞،سلام داداش خوبی
_نوکرم توخوبی؟
+گرفتی گذرنامه رو ازصبح استرس تو رو دارم😔
🔰داداش گفتن بیام اداره گذرنامه ، اونجاس
+باشه داداش گرفتی بهم بگو #انشاءالله ردیف میشه،باشه چشم.قطع کرد رفتم تو خیلی شلوغ بود👥👥 پرسیدم گفتن کلا صادر نشده ❌باید بشینی شانست بزنه امشب🌙 بدن وگرنه فردا...
🔰بابغض😢 زنگ زدم حسین📞
بهش گفتم نمیشه من بیام #قسمت_نشد شمابرید.حسین گفت: این چه حرفیه ماقرارگذاشتیم #باهم بریم توکل داشته باش درست میشه👌 اگه نشد فردا صبح میریم.گفتم نه برنامه هاتون خراب میشه
🔰گفت نه نهایتش بچه ها روراهی میکنیم من وتو با اتوبوس🚎 میریم
دلمو گرم کرد❤️ داخل جا نبود بشینم ایستاده بودم
🔰ساعت شد ۶ عصر #حسین پیام داد چه خبر گفتم داداش هنوز ندادن هربیست دقیقه ⌚️اسم ۱۰ نفرمیخونن تحویل میدن گفت باشه داداش تااینجا اومدی بقیشم #ارباب ردیف میکنه
گفتم دارم ازاسترس😥 میمیرم
🔰گفت ی ذکر بهت میگم هربار گیرکردی بگو من خیلی قبول دارم✅ گره کارمنم همین باز کرد( اخه خودشم به سختی اجازه خروج گرفت)
گفتم باشه داداش بگو
گفت تسبیح داری📿 گفتم اره
🔰گفت بگو #الهی_به_رقیه(س) حتما سه ساله ارباب نظر میکنه منتظرتم😊
قطع کردم چشممو بستم😌 شروع کردم
الهی به رقیه س الهی به رقیه س...
10 تانگفتم که یهو گفت این 5 نفر اخرین لیسته📜 بقیش فردا توجه نکردم همینجور ذکر گفتم که یهو #اسممو خوندن😍
🔰بغضم ترکید باگریه😭 گرفتم رفتم سمت خونه حاضر بشم؛وقتی #حسین رو دیدم گفتم درست شد
اشک توچشمش حلقه زد😭 گفت #الهی_به_رقیه (س)
#هنیئا_لك_الشهادة
#رفاقت_خوبه_با_رفیقای_امام_حسینی
#شهید_حسین_معز_غلامی
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
🎆دیدار با امام زمان (علیه السلام) وپی بردن به ارتباط نزدیک آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی:
✨مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالنّبی عراقی می گوید: «در روزگاری که در نجف اشرف بودم، چهارده مسئله مهّم وغامض مرا مشغول داشته ودر پی آن بودم که آنها را از امام عصر (علیه السلام) سؤال کنم.
در همان شرایط شنیدم مرتاضی که از راه ریاضت شرعی به مقاماتی رسیده است به نجف آمده وکارهای شگفت انگیزی از او نقل می کردند.
✨به دیدار او رفتم و او را آزمودم، دیدم مرد آگاهی است. از او پرسیدم که: «آیا با اطلاّعات وتخصّص ودریافتهای تو، راهی به کوی امام عصر (علیه السلام) است؟»
پاسخ داد: «آری».
پرسیدم: «چگونه؟»
✨گفت: «شما با نیّت خالص وبا وضو یا غسل به صحرا برو ودر نقطه ای دور دست وخلوت رو به قبله بنشین وهفتاد بار… را با همه وجود قرائت کن، آنگاه حاجت وخواسته خود را بخواه ومطمئن باش که هر کس در پایان برنامه نزد تو آمد مطلوب ومحبوب تو می باشد. دامان او را بگیر وخواسته ات را بخواه».
✨به همین جهت روزی از روزها با آمادگی کامل به بیابان مسجد سهله رفتم ورو به قبله، آن برنامه را به انجام رساندم که دیدم مردی گرانقدر وپرابهّتی در لباس عربی پدیدار شد وبه من گفت: «شما با من کاری داشتید؟»
گفتم: «با شما خیر»
فرمود: «چرا؟»
چنان غفلت زده بودم که باز هم گفتم: «نه، با شما کاری نداشتم».
✨او رفت و به ناگاه من به خود آمدم واز پی او به راه افتادم. او به منزلی در همان دشت وارد شد ومن نیز به آنجا رسیدم امّا دیدم در بسته است. در زدم، فردی درب را گشود وپرسید: «چه می خواهید؟»
گفتم: «همان آقایی را که اینجا آمدند».
پس از چند دقیقه باز گشت وگفت: «بفرمایید».
✨وارد شدم. منزل کوچکی بود وایوانی داشت. تختی بر آن ایوان زده شده بود وبر روی آن وجود گرانمایه دوازدهمین امام معصوم، حضرت مهدی (ع) نشسته بود.
سلام کردم وآن گرامی پاسخ داد، امّا من چنان مجذوب آن حضرت شدم که مسائل اصلی خود را تماماً فراموش کردم. بناچار چند سؤال دیگر طرح وپاسخ آنها را گرفتم وبیرون آمدم.
✨کمی از خانه دور شدم. دیدم مسائل چهارده گانه ای که در پی پاسخ یافتن بدانها بودم به یادم آمد.
بی درنگ باز گشتم وبار دیگر درب منزل را زدم. همان فرد بیرون آمد وگفت: «بفرمایید».
✨گفتم: «می خواهم خدمت حضرت شرفیاب شوم وپاسخ سؤالهای خویش را بگیرم».
گفت: «آقا تشریف بردند امّا نایب او هستند».
گفتم: «اگر ممکن است اجازه دهید از نایبشان بپرسم».
گفت: «بفرمایید».
✨وارد شدم، امّا هنگامی که نگاه کردم دیدم آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی جای حضرت مهدی (ع) نشسته وبر روی همان تخت قرار دارد.
✨پرسشهای خود را یکی پس از دیگری طرح نمودم وایشان پاسخ دادند. خداحافظی کردم وبیرون آمدم.
پس از خروج از منزل، با خود گفتم: «شگفتا! آیت الله اصفهانی که در نجف بودند، کی به اینجا آمدند؟!»
فوراً به نجف باز گشتم ودر هوای گرم بعد از ظهر به منزل ایشان رفتم. اجازه ورود گرفتم، دیدم مشغول نماز است.
✨نمازش به پایان رسید. رو به من کرد وضمن تفقّد فرمود: «مگر پاسخ سؤالهای خود را نگرفتی؟»
گفتم: «چرا امّا!»
✨بار دیگر پرسیدم وایشان به همان سبک جواب داد ومن دریافتم که مقام وموقعیّت آن مرد بزرگ چگونه است وارتباطش با صاحب الزمان (علیه السلام) تا کجاست».
📗کرامات صالحین
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🏴
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨