🔞📛
🌸حدیث نبوی:
🔴 آیا شما را به دردتان و دوایتان خبر ندهم؟ درد شما #گناهان است و دوای شما #استغفار. ☝
📚کنزالعمال/ج۱/ص۴۷۹🍃
🔴 استغفار واقعی یعنی:
پشیمانی از #گناه از ته دل، و زیاد به زبان آوردن:
#أستغفر_الله_ربی_و_أتوب_إلیه 💔
(یعنی: از خداوند طلب آمرزش میکنم، و (از گناه) به سوی #خدا #توبه میکنم و بازمیگردم) ❤
🍃
🌺🍃 @takhooda
⭕️ التماس دعا
🔸 خدا نکند کسی بهت بگوید: زیاد برایم دعا کن...
دلت به لرزه می افتد که مگر چه شده انقدر مضطرب و بیتاب شده... بعد اگر شرایطش باشد؛ مشکلش و گرفتاریش را جویا میشوی و در صدد رفع آن برمیایی.
🔸 ولی خدا نکند شرایط پرسش نباشد! دیگر دلت تاب نمی آورد...
🔸 در خلوت و در خواب و بیداری فکرت، ذکرت با اوست؛ پیش او... که آیا مشکلش حل شد؟! آیا دغدغه اش برطرف شد؟!
🔸 خلاصه هرجا میروی و یا می نشینی میگویی: دوستان یک نفر خیلی ملتمس دعاست برایش دعا کنید...
🔸 میدانم که نگفته متوجه منظورم شدی...
🔸 آری صاحب و مولا و سرور و همه چیز من و تو، پیغام داده که: «أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُم»
🔸 کاش آب میشدم و این جمله را نمی شنیدم! کاش از شنیدن این جمله دق میکردم! کاش...
🔸 کاش حداقل دعا میکردم... از آن دعاهایی که با #اضطرار است... از آن دعاهایی که همه ی امیدت قطع شده... از همانهایی که همه را بسیج میکنی که آی دوستان فرد مضطری ملتمس دعاست... دعایش کنید...
🔺 آه... که باید دق کرد از این غربت؛ از این تنهایی...
🍃
🌺🍃 @takhooda
🌺 🍃 @takhooda 🌺🍃
🌺🍃 داستان جالبي وجود دارد دربارهٔ مردي که به سرعت و چهار نعل با اسبش مي تاخت. اين طور به نظر مي سيد که جاي بسيار مهمي مي رفت. مردي که کنار جاده ايستاده بود، فرياد زد: « کجا مي روي؟ » مرد اسب سوار جواب داد: « نمي دانم، از اسب بپرس! » اين داستان زندگي خيلي از مردم است. آن ها سوار بر اسب عادت هايشان مي تازند، بدون اين که بدانند کجامي روند. وقت آن رسيده است که کنترل افسار را به دست بگيريد و زندگي تان را در مسير رسيدن به جايي قرار دهيد که واقعاً مي خواهيد به آنجا برسيد. کتاب « اثر مرکب » اثر: دارن هاردي
🍃🌺 @takhooda
🌺شهید سید مرتضی آوینی:🌺
🌺عادات، هر نوع عمل از جمله عبادات را فاسد می کنـد، حکمت وجـود شیـطان در عالم آن است که فرد مؤمن همواره نسبت عمل خویش را با معنای حقیقی آن تجدید کند و از گرفتار آمدن در چنبره ی عادات بپرهیزد. 🌺
📚 کتاب آغازی بر یک پایان / ص 164
🍃
🌺 🍃 @takhooda
روایتی هست که میگوید : خواجه شمسالدین محمد شاگرد نانوایی بود. عاشق دختر یکی از اربابان شهر شد. که دختری بود زیبا رو بنام شاخ نبات.
در کنار نانوایی مکتب خانه ای قرار داشت که در آنجا قرآن آموزش داده میشد و شمسالدین در اوقات بیکاری پشت در کلاس مینشست و به قرآن خواندن آنان گوش میداد. تا اینکه روزی از شاخ نبات پیغامی شنید که در شهر پخش شد " من از میان خواستگارانم با کسی ازدواج میکنم که بتواند 100 درهم برایم بیاورد!" 100 درهم، پول زیادی بود که از عهده خیلی از مردم آن زمان بر نمیآمد که بتوانند این پول را فراهم کنند
عده ای از خواستگاران شاخ نبات پشیمان شدند و عده ای دیگر نیز سخت تلاش کردند تا بتوانند این پول را فراهم کنند و او را که دختری زیبا بود و ثروتمند به همسری گزینند
در بین خواستگاران خواجه شمسالدین محمد نیز به مسجد محل رفت و با خدای خود عهد بست که اگر این 100 درهم را بتواند فراهم کند 40 شب به مسجد رود و تا صبح نیایش کند.
او کار خود را بیشتر کرد و شبها نیز به مسجد میرفت و راز و نیاز میکرد تا اینکه در شب چهلم توانست 100 درهم را فراهم کند و شب به خانه شاخ نبات رفت و اعلام کرد که توانسته است 100 درهم را فراهم کند و مایل است با شاخ نبات ازدواج کند.
شاخ نبات او را پذیرفت و پذیرایی گرمی از او کرد و اعلام کرد که از این لحظه خواجه شمسالدین شوهر من است. شمسالدین با شاخ نبات راجع به نذری که با خدای خود کرده بود گفت و از او اجازه خواست تا به مسجد رود و آخرین شب را نیز به راز و نیاز بپردازد تا به عهد خود وفا کرده باشد.
اما شاخ نبات ممانعت کرد. خواجه شمسالدین با ناراحتی از خانه شاخ نبات خارج شد و به سمت مسجد رفت و شب چهلم را در آنجا سپری کرد. سحرگاه که از مسجد باز میگشت چند جوان مست خنجر به دست جلوی او را گرفتند و جامی به او دادند و گفتند بنوش او جواب داد من مرد خدایی هستم که تازه از نیایش با خدا فارغ شدهام، نمیتوانم این کار را انجام دهم
اما آنان خنجر را به سوی او گرفتند و گفتند اگر ننوشی تو را خواهیم کشت بنوش، خواجه شمسالدین اولین جرعه را نوشید آنان گفتند چه میبینی گفت: هیچ و گفتند: دگر بار بنوش، نوشید، گفتند:حال چه میبینی؟
گفت: حس میکنم از آینده باخبرم و گفتند :باز هم بنوش، نوشید، گفتند: چه میبینی؟ گفت :حس میکنم قرآن را از برم؛ و خواجه آن شب به خانه رفت و شروع کرد از حفظ قرآن خواندن و شعر گفتن و از آیندهی مردم گفتن و دیگر سراغی هم از شاخ نبات نگرفت!
تا اینکه آوازه او به گوش شاه رسید و شاه او را نزد خود طلبید و او از آن پس همدم شاه شد؛ و شاه لقب لسانالغیب و حافظ را به او داد.
(لسانالغیب چون از آینده مردم میگفت و حافظ چون حافظ کل قرآن بود). تا اینکه شاخ نبات آوازه او را شنید و فهمید نزد شاه است و به دنبال او رفت اما ...
حافظ او را نخواست و گفت : زنی که مرا از خدای خود دور کند به درد زندگی نمیخورد ... تا اینکه با وساطت شاه با هم ازدواج کردند.
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کزآن شاخ نباتم دادند.
🍃
🌺🍃 @takhooda
👌ای کاش از همان کودکی یادمان می دادند ،
که در جواب سوال های "دوست داری در آینده چه کاره شوی ؟"
✅ سریع و بی درنگ پاسخ دهیم:
😍[ دوست داریم خدمتگذار مهربان ترین پدر عالم شویم ! ]🌺
👌بزرگترین آقای نوکری توست یا صاحب الزمان علیه السلام عجل الله تعالی فرجه الشریف
❤️من این نوکری به پادشاهی عالم نمی دهم
که پادشاهی به این نوکری نمی رسد
بیایم کل هنر مان و استعداد مان را در نوکری ارباب کل عالم
به کار بندیم
《یارب الحسین به حق الحسین اشف صدر الهادی بظهور الحجه》
♡بزرگترین عمل بالاترین انتظار فرج است .
《اللهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف》
🍃
🌺🍃 @takhooda
🐟🐟🐟🐟🐟
🐟🐟🐟🐟
🐟🐟🐟
🐟🐟
🐟
☀️☀️ دریچه های بخشایش ☀️☀️
وَ هَبْ لِي مَا يَجِبُ عَلَيَّ لَكَ ، وَ عَافِنِي مِمَّا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْكَ ، وَ أَجِرْنِي مِمَّا يَخَافُهُ أَهْلُ الْإِسَاءَةِ ، فَإِنَّكَ مَلِيءٌ بِالْعَفْوِ ، مَرْجُوٌّ لِلْمَغْفِرَةِ ، مَعْرُوفٌ بِالتَّجَاوُزِ ، لَيْسَ لِحَاجَتِي مَطْلَبٌ سِوَاكَ ، وَ لَا لِذَنْبِي غَافِرٌ غَيْرُكَ ، حَاشَاكَ
🌺🌺 خدایا !
آنچه از تو بر من واجب است ، به من ببخش.
و مرا از آنچه از جانب تو سزاوارش هستم رها كن
و از آنچه بدكاران وحشت دارند پناهم ده ،
كه تو بر بخشايش نمودن توانايى،
و براى آمرزش، اميدوارى به توست و به گذشت مشهورى.
براى حاجتم جز از تو درخواستى نيست ،
و براى گناهم غير از تو آمرزنده اى ندارم.
تو از عيوب منزّه و دورى☘️☘️
💥صحیفه سجادیه
☀️دعای 12 بند 15
🍃
🌺🍃 @takhooda
🌀استرسهای ما ناشی از این است که ذهنمان سراغ «سوءظن به خدا» میرود
🌀اگر میخواهی از زندگیات لذّت کافی ببری، راهش کنترل ذهن است
💎 #کنترل_ذهن
🔹آثار کنترل ذهن در همۀ زندگی انسان، دیده میشود:
🌺🍃از یکسو اگر بخواهی لذّت کافی از زندگیات ببری، راهش کنترل ذهن است(چون به انسان قدرت میدهد) و از سوی دیگر، بسیاری از ضعفها و مریضیهای ما ناشی از فکر منفی و انواع استرسهای ذهنی است. وسوسۀ ابلیس هم بیشتر در ذهن انسان میآید؛ اصلاً دینداری و معنویتِ ما در همینجاست!
🌺🍃یکی از بدترین گناهان، سوءظنّ به خداست که در ذهن انسان شکل میگیرد. میدانید روزانه چندبار این معصیت را انجام میدهیم؟ تمام استرسها و نگرانیهای ما بهخاطر همین ذهنی است که سراغ سوءظن به خدا رفته است.
💗🍃شیرینترین میوۀ عالم، این است که «سوءظن به خدا یک لحظه هم به ذهنمان نیاید؛ یک لحظه هم فکر نکنیم که تنها هستیم و خدا ما را رها کرده یا اینکه ما را کم دوست دارد!»
🔹آیتالله حقشناس میفرمود: خدا همیشه خودش را به شما نشان میدهد؛ اگر به او توجه کنید، سایر خطورات ذهنی شما را محو میکند.
👤علیرضا پناهیان
🍃
🌺🍃 @takhooda
May 11