eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
919 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
الله کوهستانی حجةالاسلام والمسلمین شیخ حسین طوسی می‌گوید: یک بار این اندیشه به فکرم خطور کرد که وجود من چه خاصیتی دارد، نه بنده‌ی خدایم نه آن‌که خدمتی بتوانم انجام دهم. آینده‌ام رو‌شن نیست، از کجا معلوم که عنصری مفید برای مردم باشم! پس چه خوب است، انسان در ایام جوانی از دنیا برود و گناه کمتری مرتکب شود. در همین اندیشه بودم که محضر آقا مشرف شدم، بدون آنکه چیزی در این باره به ایشان عرض کرده باشم، معظم‌له در همین زمینه به نصيحت کردن پرداختند، گویا از همه چیز خبر دارند. ⚡️⚡️⚡️ فرمودند: خود این ناراحتی‌ها و غصه‌ها برای پرورش انسان است، باید این ناراحتی‌ها را تحمل کرد تا روح آدمی پرورش یابد و تقویت گردد. حکمت خداوند را کسی نمی‌داند، عده‌ای در جوانی می‌میرند و برخی در پیری. یکی از الطاف الهی این است که مرگ را در پیری برای انسان قرار داده، اگر چه انسان خیلی اهل عمل هم نباشد، باز هم با آن ضعف پیری و شکستگی ایام کهولت موجب می‌گردد که خداوند ترحم بیشتری به انسان داشته با‌شد، چون خدا به محاسن سفید انسان رحم می‌کند. 📗بر قله‌ی پارسایی ص، ٢٣٢ 🍃 🦋🍃 @takhooda
یکی از راههای بیداری از خواب غفلت، خواندن ست. بهمین منظور شبها مختصری از زندگی. یک ولیّ خدا تقدیم می‌گردد: ☘آیت الله کوهستانی (١) در یکی از روزهای سال ١٣٠٨ قمری ( ١٢۶٧ ه.ش ) در روستای کوهستان و در خانه علم و تقوا کودکی چشم به جهان گشود که سیمای ملکوتی اش آینده ای بس درخشان را نوید می داد.  نامش را به نام پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم « محمد » نهادند تا به برکت نام آن حضرت، منشأ حرکت سازنده و حیات بخش در جامعه آینده گردد. ⚡️⚡️⚡️ پدرش عالم پارسا و فقیه وارسته آیت الله  محمد مهدی کوهستانی از عالمان برجسته و با فضل به شمار می آمد.  طبق مدارک و اسناد موجود، اجداد ایشان در اصل از کاشان بوده اند که قریب به یک قرن و نیم قبل به مازندران هجرت کردند و نسب معظم له به « ملا محمد شریف کاشانی » که عالمی برجسته و فاضل بوده می رسد. 🍃 🦋🍃 @takhooda
☘آیت الله کوهستانی (٢) آیت الله حاج شیخ محمد کوهستانی مشهور به «آقاجان» قسمتی از دوران کودکی خویش را در زمان حیات پدر بزرگوارش گذراند.  استعداد و نبوغ فوق العاده وی، پدر را بر آن داشت که در تعلیم و تربیتش بیشتر بکوشد، لذا در همان اوان طفولیت وی را به مکتب خانه فرستاد تا با قرائت قرآن و خواندن و نوشتن آشنا گردد و خود نیز شخصاً در تربیت او مراقبت کامل داشت که در آینده فردی مفید و عالمی خدمت گزار شود؛ گویی از جبینش آتیه ای پرامید را می خواند. می توان گفت این دوران زودگذر از بهترین روزهای زندگی اش بود، چرا که سایه پرمهر و محبت و دست نوازش گر پدر را بر سر خود می دید و از هدایت ها و مراقبت های مستمرش بهره مند می گشت، ولی افسوس که بیش از هشت بهار از عمرش سپری نشده بود که از نعمت وجود پدر فرزانه خود محروم گشت. 🍃 🦋🍃 @takhooda
☘آیت الله کوهستانی (۳): یکی از شاگردان ایشان می گوید: آیت الله کوهستانی عالمی متواضع و فروتن بود، هیچگاه از مقام معنوی خود سخن به میان نمی آورد. روزی در ضمن بحث علمی در مقام اثبات موضوعی که در قیامت ماهیت ها آشکار می شود و عالم کشف و شهود است و👈 انسان هایی که به صفات حیوانی آلوده شدند، در قیامت به همان ماهیت حیوانی خویش محشور می گردند، مطلبی از زبانش جاری شد به گونه ای که نتوانست ادامه ندهد و به ناچار برای من که تنها در خدمت ایشان حضور داشتم فرمود: روزی اسب سواری را به شکل میمون دیدم که از جلوی من گذشت، هرچه نظر کردم او را نشناختم. از کسانی که در کنار من بودند پرسیدم: اسم این اسب سوار چه بود؟ گفتند فلانی است! البته آنها متوجه نشدند که چرا من از اسم او سؤال کردم. ⚡️⚡️⚡️ قضیه دیگری هم شبیه این قضیه از یکی دیگر از شاگردان ایشان نقل شده که: روزی به اتفاق "آقاجان" برای زیارت اهل قبور به سمت قبرستان حرکت کردیم. در مسیر راه شخصی سوار بر اسب با سرعت از مقابل ما گذشت. آقاجان از من پرسید: این سوار چه کسی بود؟ عرض کردم ظاهرا اهل یکی از روستاهای منطقه است که شغلش مطربی و خوانندگی و نوازندگی در عروسی ها است. آقاجان فرمود: عجب پس به همین خاطر من او را به صورت میمونی بر روی اسب دیدم. 💠سلامتی و تعجیل در امر فرج امام زمان صلوات💠 🍃 🦋🍃 @takhooda
☘آیت الله کوهستانی (۴): اخلاق مرحوم آیت الله کوهستانی در خانواده بر اساس محبت و مهربانی بود. با اعضای خانواده حتی خدمتگزاران برخوردی توأم با "ادب" و احترام داشت. در معاشرت با مردم می کوشید سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله را پیاده کند. با مردم بسیار مهربان بود و با رویی گشاده از آنها استقبال می کرد. ⚡️⚡️⚡️ همیشه در مجلس و حضور مردم دو زانو می نشست.(گویا معظم له در مجلس چهارزانو می نشست تا اینکه فرمودند:" شبی در عالم رؤیا دیدم که شخص جلیل القدری خطاب به من گفت: نشستن شما مثل نشستن جدّ ما نیست. ظاهرا این خواب موجب شده بود که ایشان اغلب دو زانو می نشستند.) ⚡️⚡️⚡️ هر کس با ایشان معاشرت داشت شیفته رفتار و اخلاق و "ادب" فوق العاده اش می گشت. اگر یک بار کسی به حضورشان می رسید برای همیشه مجذوب فضایل معنوی و کمالات اخلاقی او می گردید. 💠سلامتی و تعجیل در امر فرج امام زمان صلوات💠 🍃 🦋🍃 @takhooda
☘آیت الله کوهستانی (۶): از دیگرویژگی های آن عالم وارسته حق شناسی و رعایت "ادب" اسلامی در برابر کسانی بود که به گونه ای حقی برعهده او داشتند. اگرنزد استادی درس خوانده بود همیشه از وی به نیکی یاد می کرد. وی مقداری ازکتاب معالم الاصول یاکتاب دیگری را نزد حضرت آیت الله شیخ نجفعلی فاضل استرآبادی فراگرفته بود، ازاین رو احترام ویژه ای را برای ایشان قایل بود و همواره از ایشان به عنوان ((جناب فاضل)) یاد می نمود. 🌹🌹احترام به مادر🌹🌹 ✨آیت الله کوهستانی سفارش اسلام را در مورد احترام به پدر و مادر زندگی عملی اش به خوبی عمل می نمود. وی نهایت "احترام و ادب" را درباره مادر مراعات می کرد از هرگونه حرکتی که موجب آزرده شدن خاطر مادر می گشت پرهیز می نمود و مثل عبد درمقابل مولا از مادر اطاعت می کرد. ⚡️⚡️⚡️ هرشب پس از نماز مغرب و عشا نزد مادرش می رسید و از وی احوال پرسی و دلجویی می کرد همیشه او را "ننه جان" خطاب می نمود و ذره ای صدایش را دربرابرش بلند نمی ساخت. معظم له می فرمود: گاهی از اوقات مادرم عصبانی می شد و از روی عصبانیت حرف تندی می زد، من به پاس احترام وی زود محیط منزل را ترک می کردم نکند در مقابل ایشان موضع گیری کنم و احترامش را نگه ندارم. 💠سلامتی و تعجیل در امر فرج امام زمان صلوات💠 🍃 🦋🍃 @takhooda
☘آیت الله کوهستانی (۷): 💥آقای سید قاسم شجاعی نقل می کنند: ایام حج بود به عنوان روحانی کاروان به حج مشرف شدم. دکتری داشتیم به نام دکتر طهماسبی، به ایشان گفتم من قبلا می خواستم نزد آقای کوهستانی بروم ولی نشد. اوگفت من دکترشان هستم.گفتم: چقدر خوب شده اینجا عهد کن رسیدیم ایران مرا خدمت ایشان ببر.او گفت: وقتی آمدم ایشان سخت بیمار بود فشار خونشان بالا بود. همچینین اسید اوریک ایشان. من خیلی نگرانشان بودم. ⚡️⚡️⚡️ تا اینکه از مکه به عرفات امدیم. در عرفات دعای عرفه را آهسته می خواندم و به مضامین توجه می کردم. به این جمله رسیدم "عمیت عین لاتراک"، دلم شکست و قطره اشکی جاری شد، در آن حالت گفتم: خدایا من چیزی ندارم ولی می دانم سیادت دارم این را اینجا خرج می کنم، تو را به حق اباء و اجداد ما این بنده-ایت الله کوهستانی-را شفا بده. ⚡️⚡️⚡️ آمدم ایران دیدار آیت الله کوهستانی میسر نشد. رفتم مشهد،ساعت یازده و نیم شب در دارالسیادة، دیدم زیر بغل پیر مردی را گرفته و می اورند پرسیدم:ایشان کیست؟گفتند:آقای کوهستانی،من ایشان را ندیده بودم.سلام کردم و خم شدم دست ایشان را بوسیدم همینکه خم شدم دست روی شانه ی راستم گذاشت وگفت:((شجاعی، خدا عاقبتت را بخیر کند،دعای عرفاتت به ما رسید))!! ⚡️⚡️⚡️ من تمام بدنم عرق کرد، همان جا نشستم همسرم گفت: چه شده؟! گفتم:هیچ، بگذار قدری بنشینم، حدود نیم ساعت نشستم. خدا شاهد است در عرفات کسی کنار من نبود من آهسته در حالی که قطره ی اشکی روی کتابم چکید، ایشان را دعا کردم و ایشان در حرم حضرت رضا علیه السلام به من گفت: دعای عرفاتت به من رسید!!! 📗کیمیای محبت ص ۹۸ 🍃 🦋🍃 @takhooda
☘آیت الله کوهستانی(۸): 💥یکی از ارادتمندان ایشان می گوید: روزی با عده ای از دوستان، از بابل برای کسب فیض از محضر آقای کوهستانی روانه کوهستان شدیم، چون آقا کسالت داشتند، در اندرونی خدمتشان شرف یاب شدیم. یکی از همراهان که برای نخستین بار به محضر آقا رسیده بود و چندان باور و اعتقادی به معظم له نداشت نیز حضور داشت. ⚡️⚡️⚡️ مرحوم آقای کوهستانی، در حالی که به علت بیماری زیر کرسی دراز کشیده بودند، به ما لطف و محبت زیادی کردند، پس از لحظاتی که از محضرشان استفاده نمودیم، ایشان رو به من کرد و فرمود: مرا بلندکن که بنشینم و بعد دستور دادند در استکانش چای بریزم . عرض کردم : داخل قوری چای نیست. فرمود: به هر مقدار که هست، بریزید. من قوری را گرفتم و نزدیک به یک استکان چای ریختم، آنگاه آقا چای را به آن دوست کم اعتقاد ما تعارف کرد. ⚡️⚡️⚡️ وی گفت: آقا من میل ندارم، معظم له اصرار ورزید که باید بگیری. می دانم شما میل داری! با اصرار آقا چای را گرفت و نوشید. هنگام خداحافظی از محضر ایشان دیدیم این دوست ما که نخست اعتقاد چندانی نداشت، خم شد و چند مرتبه دست آقا را بوسید و با سرافکندگی به ایشان گفت: آقا من ادعای پشیمانی دارم. پس از بیرون آمدن از اتاق حالش منقلب و دگرگون شد. ⚡️⚡️⚡️ پرسیدیم: چه شده؟ گفت: وقتی که در محضر آقا نشسته بودیم، به ذهنم خطور کرد که این آقا در این دِه عده ای را فریفته و آنان را مشغول به خود ساخته است اگر این آقا چیزی می داند و اهل معنا و کرامت است! یک استکان چای در استکان خودش برای من بریزد. ⚡️⚡️⚡️ همین که این مطلب در ذهنم گذشت ، دیدم ایشان از جای خودش بلندشد و به شما فرمود یه استکان چای بریزی و آن را به من تعارف نمود. آن لحظه متوجه گشتم که از اندیشه ام آگاه شده و فهمیدم که او عالمی عارف و اهل معنا است، از این رو از کردهٔ خود پشیمان و سر سپردهٔ ایشان شدم. 📗روح مهربان ۲ ص۸۰ 💠سلامتی و تعجیل در امر فرج امام زمان صلوات💠 🍃 🦋🍃 @takhooda
آیت الله کوهستانی (۹): سالی مازندارن دچار خشکسالی شد و کشاورزان به شدت نگران زحمات و دسترنج خود بودند که در معرض نابودی قرار گرفته بود.در همان هنگام ایت الله کوهستانی به همراه جمعی برای اقامه نماز جماعت به مسجد رفتند که در بین راه زن کشاورزی در حالی که ظرف آبی در دست داشت، جلو ایت الله ظاهر شد و آب را بر سر و روی ایشان ریخت. همراهان آیت الله از این عمل او ناراحت شدند، خواستند به آن زن پرخاش کنند، ⚡️⚡️⚡️ مرحوم آیت الله آنها را از این عمل منصرف کرد و آن زن با به جای عذر خواهی با عصبانیت گفت:این آقایان تنها به مسجد می روند ونماز می خوانند و به فکر زراعت مردم که دارد به تباه می شود نیستند. حضرت ایت الله در حالی که اعتراض او را می شنید به راه خود ادامه داد و در مسجد با مردم به جماعت ایستاد.بعد از اقامه نماز به سجده افتاد و در همان حال سجده را طولانی کرد،به ذکر دعا و خواندن دعای ابو حمزه ثمالی پر داخت. هنوز آیت الله از سجده بر نخواسته بود که صدای بارش شدیدی بلند شد. 📗روح مهربان ۲ 💠سلامتی و تعجیل در امر فرج امام زمان صلوات💠 🍃 🦋🍃 @takhooda
آیت الله کوهستانی (۱۰): 💥یکی از علاقمندان و نزدیکان معظم له نقل می کند: یکی از اهالی محل از دنیا رفت، ما به اتفاق عده ای از اهل محل جهت تجهیز میت در قبرستان بودیم. یکی از مومنین مشغول کندن قبر بود، در این اثنا مرحوم آقاجان برای اقامه نماز و تفقد از صاحبان عزا در مراسم شرکت کردند. شخصی به آقاجان گفت: چکارمی کنیم؟! مرگ خیلی سخت است، خدا چگونه میخواهد با ما معامله کند، معظم له در جوابش فرمود: اگر عمل داشته باشی چیزی نیست، مثل این است که پیراهن کثیف را از تنت بیرون بکشی و پیراهن تمیز بپوشی. ⚡️⚡️⚡️ 💥یکی از دانش آموختگان حوزه کوهستان می گوید: شبی از شب های محرم پس از مراسم عزاداری سیدالشهداء به همراه "آقاجان" به سمت منزل معظم له روانه شدیم. من فرصت را غنیمت شمرده از ایشان موعظه ونصیحت خواستم، ایشان ضمن بیان داستان مفصلی از حاج میرزا خلیل فرمود: شخصی به فرزندش میرزا حسین خلیلی تهرانی که از فقها بزرگ بود گفت مرا نصیحت کن، او سوره ی "شمس" را قرائت کرد، تا آنجا که خدا می فرماید: "قد افلح من زکیها" در این سوره، خداوند بعد از یازده بار سوگند جواب را ذکر می نماید که راه رستگاری و سعادت و پاکی از است. معظم له در واقع با نقل این داستان موعظه خود را نیز فرمود. 💠سلامتی و تعجیل در امر فرج امام زمان صلوات💠 🍃 🦋🍃 @takhooda
آیت الله محمد باقر حکمت نیا (۲) 💥مرحوم آیت الله حکمت نیا از شاگردان برجسته حاج ملا آقا جان بودند. ایشان در همدان از سوی یکی از شاگردان حاج ملاآقاجان به جلسات خصوصی دعوت می شوند. همینکه حاج ملا آقاجان وارد مجلس می شوند، نگاهی به سراسر مجلس می اندازند، تا به جوان تازه وارد(مرحوم حکمت نیا) می رسند، می فرمایند: "آن سید از ماست، او را بگیرید!" زیرا جد مادری ایشان سید موسوی بوده و مرحوم حاج ملا آقاجان شدیداً اعتقاد داشت سادات مادری نیز سید هستند. ⚡️⚡️⚡️ در سفری از همدان به ابهر در بین راه مکاشفاتی برای ایشان رخ می دهد که آنها را با حاج ملا آقاجان در میان می گذارد. حاج ملا آقاجان نگاهی به سر تاپای ایشان می اندازد و با تعجب می گوید:"بارک الله! بارک الله! پسر! این طفل یک شبه ره صد ساله می رود." 📗عاشق دلباخته امام زمان 🍃 🦋🍃 @takhooda
💥یکی از راههای بیداری از خواب غفلت خواندن است. بهمین منظور شبها مختصری از زندگی یک ولیّ خدا تقدیم می‌گردد: ☘شیخ غلامرضا یزدی (١) در یکی از روزهای ماه شعبان (۱۲۹۵هـ. ق.) برابر با مرداد (۱۲۵۷هـ. ش.) در محله سرآب مشهد (واقع در پشت باغ نادری)، در خانواده حاجی ابراهیم یزدی پسری به دنیا آمد که پدر به دلیل عشق و ارادت به آستان مقدس حضرت رضا علیه‌السّلام ، نامش را «غلامرضا» نهاد چرا که سال‌ها به عشق غلامی آن حضرت، به دیار غریب نواز مشهد پا نهاده بود. «غلامرضا» دوران کودکی را به کمک پدر در مزرعه‌ای در اطراف شهر مشهد شتافت و در امر کشاورزی، بسیار خبره گردید. به همین جهت پدر با تحصیل و رفتن او به مکتب خانه مخالفت نمود و او را روانه کار ساخت. ⚡️⚡️⚡️ او کودکی تیزهوش و علاقه مند به علم بود. بعد از اصرار بسیار غلامرضا و واسطه شدن اقوام پدر به او اجازه تحصیل داد. از اقوام ایشان نقل شده است که: «چون غلامرضا در کار رعیتی خیلی زرنگ بود، پدر با تحصیل وی مخالفت می‌نمود تا این که وی در حرم امام رضا علیه‌السّلام بست نشست و از تمامی کارها دست کشید. عمویش نزد پدر وی ضامن شد و چون پدر شوق و علاقه پسر خود را دید با تحصیل غلامرضا موافقت نمود و او با عشقی وافر و همتی والا وارد حوزه علمیه مشهد شد. وی، دوران طلبگی خود را در مشهد، در «مدرسه نو» سپری نمود. 🍃 🦋🍃 @takhooda
آرامش حس حضور خداست
💥یکی از راههای بیداری از خواب غفلت خواندن #شرح_حال_اولیاء_خدا است. بهمین منظور شبها مختصری از زندگی
شیخ غلامرضا یزدی (٢) حاج شیخ غلامرضا از سال (۱۳۱۴ هـ. ق.) تا (۱۳۱۹ هـ. ق.) در اصفهان اقامت گزید. وی در این مدت، بیشتر همت خود را صرف فقه و اصول کرد و از محضر استادانی چون: عبدالکریم گزی (جزی)، آقا نجفی اصفهانی و... استفاده نمود. در این میان تنها محضر درس آیة الله سید محمدباقر درچه‌ای، در مدرسه «نیم آورد» بود که به دل حاج شیخ می‌نشست. ایشان نقش بسزایی در رشد و تعالی روح حاج شیخ داشته است. از دیگر موقعیت‌های خوب زندگی حاج شیخ، در اصفهان را می‌توان همزمانی حضور او، با حاج شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی دانست. ⚡️⚡️⚡️ حاج شیخ، با چند نفر از طلاب اصفهانی، در سال ۱۳۱۹ هـ. ق. به درخواست رفیق همراه خود، آقا نجفی قوچانی لبیک گفت و راهی نجف شد. به محض ورود به نجف، همراه با آقا نجفی قوچانی، رسائل شیخ انصاری را در نزد آخوند خراسانی فراگرفت. حاج شیخ، علاوه بر شرکت در درس آخوند، از شاگردان آقا شیخ محمدباقر استهباناتی (شیرازی)، بود.  فقه را نزد سید محمدکاظم طباطبایی یزدی (صاحب عروة الوثقی) آموخت.  او موفق شد در درس‌های دیگر مراجع تقلید شیعه از قبیل حاج میرزا حسین خلیلی، نایینی و آقا شیخ هادی تهرانی، که نسبت به بقیه استادان مطالب جدیدتری را مطرح می‌کردند، شرکت کند. 🍃 🦋🍃 @takhooda
آرامش حس حضور خداست
☘شیخ غلامرضا یزدی (٢) حاج شیخ غلامرضا از سال (۱۳۱۴ هـ. ق.) تا (۱۳۱۹ هـ. ق.) در اصفهان اقامت گزید. و
☘شیخ غلامرضا یزدی (٣) در سال‌های آخر اقامت حاج شیخ در نجف، مرض «وبا» به صورت وحشتناکی در نجف شیوع پیدا کرد و ترس را بر دل‌ها مستولی نمود و انسان‌ها را چون برگ خزان بر روی زمین ریخت. ⚡️⚡️⚡️ در مدرسه آخوند، که مملو از طلبه‌های غریبه بود ـ که از سراسر کشورهای اسلامی آمده بودند ـ گروه زیادی از طلاب، دچار مرض کشنده وبا شده بودند به حدی که توان نداشتند لباس‌های آلوده خود را بشویند. شیخ غلامرضا، شبانگاه، تمام آن لباس‌ها را بر می‌داشت و درون چادر شب می‌پیچید و برای شستن، پیاده به کنار شط فرات در کوفه می‌برد. وی لباس‌ها را پس از شستن و خشک کردن، دوباره به دوش می‌کشید و به نجف می‌آورد. سپس آن‌ها را، یکی یکی تا کرده و نیمه‌های شب بدون این که کسی بفهمد کنار در اتاق هایشان می‌گذاشت. ⚡️⚡️⚡️ از دیگر نمونه‌های گذشت و خلوص شیخ می‌توان به یکی از خاطره‌های او اشاره نمود: یکی از دوستانم به مرض سختی دچار و در بیمارستان بستری شد. در آنجا گفتند: ما پرستار نداریم و هیچ کس دیگر هم قبول نکرد پرستاری او را بر عهده بگیرد. من قبول کردم و یک ماه، بالای سر او، برای خدا، پرستاری کردم و از درس خواندن بازماندم. از فضل خدا، بعد از یک ماه، دیدم تمام درس‌هایی را که حضور نداشتم و نخوانده بودم، بهتر از دیگران می‌دانم. 🍃 🦋🍃 @takhooda
آرامش حس حضور خداست
☘شیخ غلامرضا یزدی (٣) در سال‌های آخر اقامت حاج شیخ در نجف، مرض «وبا» به صورت وحشتناکی در نجف شیوع پ
شیخ غلامرضا یزدی (۴) در ایام تحصیل، شهربانو، مادر شیخ غلامرضا، برای زیارت عتبات و دیدار پسر راهی نجف شد و مدتی در کنار فرزندش ماند. شیخ در ضمن تحصیل به پرستاری و مواظبت از مادر هم می‌پرداخت. او ایام اقامت در نجف را با سختی و تنگدستی سپری نمود و بعد از مدتی، مقدار پولی هم که پدر برای او می‌فرستاد قطع شد. حاج شیخ با قناعت بیشتر زندگی می‌کرد حتی کارش به جایی رسیده بود که گاهی روزها، تنها چند لقمه نان خالی می‌خورد و مجبور بود برای مطالعه در شب از نور چراغ دستشویی استفاده کند. ⚡️⚡️⚡️ از او نقل شده است که روزی از روی تنگدستی، به حضرت امیر علیه‌السّلام شکوه کرد و از ایشان خواست که به وی کمک کند. چندی بعد، گروهی از طلاب کابلی به سفارش استادشان، برای تحصیل به نزد او آمدند. بعد از آن، شیخ به حدی وضعش خوب شد که به دیگر طلاب و استادان کمک مالی می‌کرد. ⚡️⚡️⚡️ دو عامل، شیخ غلامرضا را ناچار کرد تا حوزه پربار نجف را، پس از پنج سال معرفت آموزی در سال ۱۲۸۵ هـ. ش. ترک کند. اولین عامل، چشم درد و ضعف و ناتوانی حاج شیخ و اصرار مادر به بازگشت به ایران و دومین عامل، سفر شیخ محمدباقر استهباناتی به شیراز بود. حاج شیخ علاوه بر این که از شاگردان خاص او بود، مفتون و مجذوب اخلاق و معرفت و منش وی نیز شده بود و لذا در این سفر، پا به پای استاد، راهی شیراز شد. 🍃 🦋🍃 @takhooda
آرامش حس حضور خداست
☘شیخ غلامرضا یزدی (۴) در ایام تحصیل، شهربانو، مادر شیخ غلامرضا، برای زیارت عتبات و دیدار پسر راهی ن
شیخ غلامرضا یزدی (۵) حاج شیخ، در سال ۱۲۸۶ ه. ش در سی سالگی وارد یزد شد و به صلاح دید مادر و بستگانش با دختری از خویشاوندان دور خود که ساکن یزد بود ازدواج کرد. چندی بعد، برای زیارت امام رضا علیه‌السّلام و دیدن پدر و مادر و کسب اجازه از پدر برای مراجعت به عتبات، به مشهد مشرف شد. حاج شیخ هر چه اصرار کرد، پدر راضی نشد از این رو به یزد برگشت و به دلیل تشدید بیماری و تاهل، تا پایان عمر در آنجا اقامت گزید. ⚡️⚡️ در آغاز ورود حاج شیخ به یزد مرجعیت تامه مردم بر عهده آیة الله میرزا سید علی مدرسی لب خندقی بود. با گذشت زمان و بر اثر اقدامات و تلاش‌های مجدانه حاج شیخ در راه پاسداری از دین خدا و برپایی مجالس تبلیغ اسلام و دستگیری مستمندان و یاری طلاب و دیگر امور اجتماعی، ریاست دینی مردم، خود به خود، به ایشان واگذار شد. البته نه تنها حاج شیخ طالب ریاست نبود بلکه او به علت احترام به آیة الله سید علی مدرسی لب خندقی، سال‌ها در درس خارج وی شرکت می‌کرد و بارها می‌گفت: «من مجتهد نیستم».  🍃 🦋🍃 @takhooda