🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨🍃
✿↶ #حـــسآرامـــشنـــــابــــــ ↷✿
❀✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵❀
در هر تپـش قلبـم
حضـور معبـودی ست ڪه
بی منت برایم خـدایی میکنـد
بی منت میبخشـد
و بی منت عـطا میکنـد
ای همـه هستـی...
ای همـه شکـوه...
ای همـه آرامـش....
امـواج متلاطم درونـم را
ساحلی نیست جز یـادت
و غوغای روح بی پنـاهم را
پنـاهی نیست جز حضـورت
وجودم را با ذڪر نامـت آذین میبندم
و جانم را با یـادت متبـرک میکنـم
و عاشقانه تمنـایت میکنـم
🍃🍁 خـدایـا
بہ مـن بیامـوز دعـا کنـم
عمـل کنـم و شجـاع باشـم
بہ مـن بیاموز تا دشواریهای راه را بپیمایم
و سرانجام در نـور بیکران تـو محو شوم
آنجا ڪه #مـن ناپدید میگردد
و فقط #تـو بر جای میمانی
در خاموشی بہ سـوی تـو میآیـم
سکـوت ستـایش مـن است
سکـوت نیـایش مـن است
سکـوت، آیـههای ستایشی است
ڪه بـرای تـو میخوانـم
تـو صـدای سکوت مـرا میشنـوی
و پاسـخ تـو سکوت است
سکوتی پـر معنـا و روشـن
گر تـو بـر همـه چیـز آگاهی
پس باشـد ڪه مـن نیـز
بہ اقیانوس آگاهی روحـت بپیوندم
#آمیـنیـاربالـعـالـمیـن🤲
🍃
🌺🍃 @takhooda
#من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم
جوانى بسيار مغرور و از خود راضى بود، همواره مادرش را رنج مى داد، بى مهرى او به مادر به جائى رسيد كه روزى مادرش را كه بر اثر پيرى و ضعف ، توان راه رفتن نداشت ، به كول گرفت و بالاى كوه بُرد و در آنجا گذاشت ، تا طعمه درّندگان بيابان شود، هنگامى كه مادر را در آنجا گذاشت و از بالاى كوه سرازير شد تا به خانه باز گردد، مادرش در اين فكر افتاد مبادا پسرم در مسير پرتگاه كوه بيفتد و بدنش خراش بردارد و يا طعمه درندگان گردد! براى پسرش چنين دعا كرد:
خدايا! پسرم را از طعمه درّندگان و از گزند حوادث حفظ كن ، تا به سلامت به خانه اش بازگردد.
از سوى خداوند به موسى عليه السلام خطاب شد! اى موسى ! به آن كوه برو و منظره مهر مادرى را ببين .
ببين مهر مادر چه ها مى كند جفا ديده اما دعا مى كند
موسى عليه السلام به آنجا رفت ، وقتى مهر مادرى را دريافت ، احساساتش به جوش و خروش آمد، كه به راستى مادر چقدر مهربان است ولى به زودى خداوند به او وحى كرد كه : اى موسى ! من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم.[2]
مهربانی خداوند بر بندگان
« قُل يا عِبادِىَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفورُ الرَّحيمُ .»[3]
اگر نيت عمل صالح کردی و نتوانستی اجام دهی او يک ث.اب می نويسد. اگر اناج دادی ده تا 70 برابر می نويسد . اگر نيت گناه کردی نمی نويسد. و اگر گناه کردی باز هفت ساعت نمینويسد. و اگر توبه نکردی يک گناه می نويسد. مضافا بر اين که در توبه همواره باز است.
🍃
🌸🍃 @takhooda
#من فاطمه پهلو شکسته هستم!
در زمان حيات و مرجعيت مرحوم آية اللّه ميلانى در مشهد، مرد و زنى بر ايشان وارد شدند و گفتند: ما قصد داريم مسلمان شويم.
آية اللّه ميلانى پرسيد: علت گرايش شما به دين اسلام چيست؟
مرد عرض كرد: ما از كشور آلمان آمده ايم و اينها زن و فرزندانم هستند. اين دختر در حادثه اى استخوانهاى پهلويش شكست كه پزشكان از مداواى او عاجز شدند و پس از هزينه هاى فراوان گفتند: بايد پهلوى او را عمل كرد، ولى عملى خطرناك است.
دخترم ترسيد و حاضر به عمل نشد و گفت: در بستر مرض بميرم بهتر است تا زير عمل بميرم. لذا او را به خانه آورديم.
يك خدمتكار ايرانى داريم به نام بى بى؛ يك روز دخترم او را صدا زد و براى او درد دل و صحبت از اين وضع خود مى كرد و مى گفت:
واقعا بد دردى است حاضرم 12 ميليون اندوخته ام را با 8 ميليون ديگر از برادرم و پدرم بگيرم به دكترى بدهم كه مرا معالجه كند، ولى فكر نكنم دكترى پيدا شود كه بتواند مرا خوب كند، و من با دلى از غصه و درد از دنيا مى روم و شروع به ناله و گريه كرد.
بی بى گفت: من يك دكتر سراغ دارم.
دخترم گفت: پس اين مبلغ 20 ميليون را براى مداوا به او مىدهم.
بى بى گفت: پول مال خودت باشد؛ همانا من سيّده هستم و جدّه من فاطمه زهرا است كه پهلويش شكسته بود؛اگر مى خواهى خوب شوى، با حال ناله بگو: اى فاطمه پهلو شكسته.
دخترم گريه اش گرفت و شروع به گفتن اى فاطمه پهلو شكسته كرد.
بى بى هم رفت گوشه خانه و با گريه مى گفت: اى فاطمه! من يك بيمار آلمانى آورده ام در خانه ات، حاجتش را روا كن.
من هم آمدم توى حياط و با حال اشك آلود گفتم: اى فاطمه پهلو شكسته.
همه درحال توسل و شور عجيبى بوديم كه ناگهان دخترم صدا زد: پدر بيا!
ما هراسان نزد دخترم آمديم، ديديم كه كاملاً شفا يافته است و گفتيم چه شد؟
گفت: الآن يك بانوى مجلله اى آمد و بر پهلوى من دست كشيد و فرمود: خوب شدى!
گفتم: شما كه هستيد؟
فرمود: من همان كسى هستم كه الآن مرا مى خوانديد، من فاطمه پهلو شكسته هستم.
به كرامت حضرت فاطمه عليهاالسلام ، حضرت آية اللّه ميلانى، ما آمده ايم مسلمان شويم.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨