تاسف!!!
🔹ماست فروشی در روستا که گاو هایش از علوفه های مجانی خدا تغذیه میکنن ، ماستش را به بهانه دلار گران میکند ..
🔹باغداری که درختانش در کشور خودمان با آبهای مجانی چشمه ها تولید شده اند میوه هایش را گران میکند..!
🔹برنج فروشی که برنجش را در سرزمین خودمان تولید کرده جنسش را گران میکند..*
🔹پزشکی که با پول این مردم تخصص گرفته، ویزیت و خدماتش را چند برابر میکند..
✅این دلار نی ست که گران شده این وجدان و انسانیت است که ارزاان شده .!!😔
🍃
🌸🍃 @takhooda 🕊
💐💚💐 به نام زیبای رحیم ☘️❤️🍀
✍️ يا مَنْ يَرْحَمُ مَنْ لَا يَرْحَمُهُ الْعِبَادُ
🌺 اى آن كه رحم مى كند، به کسی كه بندگان به او رحم نمى كنند ...
❣️🎈❣️صحیفه سجادیه
دعای 46 بند 1🎈❣️🎈
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
مهارتهای کلامی_2.mp3
11.86M
#مهارتهای_کلامی ۲
📢 خروجی زبان ما ، نشاندهندهی میزان ظرفیت قلب ماست!
انسانهایی که توانایی سکوت، در برابر مجادلهها، غیبتها، سخنچینیها، و... را دارند و زبان خویش را آلوده نمیکنند؛
← در نهایت قلب و روح سالمتری داشته؛ و ظرف ایمانشان بزرگتر و پاکتر است.
#استاد شجاعی 🎤
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
🔴حکایت عجیب پیرزن و آرایش صورت
در روزگاران دور پیرزنی کهنسال بود که صورتش زرد و چین و چروک های بسیاری داشت. دندان هایش هم ریخته و قامتش
همچون کمانی خمیده و هوش و حواسش نیز از کار افتاده بود. اما با این کبر سن همچنان میل به شهوت و شوهر در دل داشت.
روزی همسایه ها او را به عروسی دعوت کردند.
پیرزن برای آرایش صورت خود جلوی آینه رفت. سرخاب بررویش میمالید اما از بس صورتش چین و چروک داشت ،
صورتش صاف نمیشد. برای اینکه آن ها را صاف کند، نقش و نگار های زیبای کاغذ های قرآن را می برید و به صورتش میچسباند
و روی آنها سرخاب میمالید اما همین که چادر سر می کشید که برود، نقش ها از صورتش باز میشد و می افتاد.چندین بار این
کار را تکرار کرد و تهذیب های قرآن باز از صورتش کنده می شد. ناراحت شد و شیطان را لعنت کرد. ناگهان شیطان در آینه
ظاهر شد و به او گفت : ای بدکاره ی خشک ناشایست ! من که به حیله گری معروف هستم در تمام عمر چنین مکری به ذهنم
خطور نکرده بود. چرا مرا لعنت می کنی که خود از صد ابلیس مکارتری.تو با اینکه ورق های قرآن را پاره پاره کردی تا صورت
زشتت را زیبا کنی، اما این رنگ مصنوعی و سرخاب صورت تو را سرخ و با نشاط نکرد.
📚حکایات عجیب و داستانهای کهن
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
🎴🎴 #چه_کنیم_در_دنیا_و_آخرت_با_اهل_بیت_علیهم_السلام_باشیم؟
👈🏼 اسماعيل بن سهل گويد: خدمت امام جواد عليهالسلام نوشتم، چيزى به من تعليم فرماييد كه اگر آن را بگويم (بخوانم) در دنيا و آخرت با شما باشم.
◽️ حضرت به خط خود نوشتند:
اَكْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ «إنّا أنزَلْناهُ» وَرَطِّبْ شَفَتَيْكَ بِالأسْتِغْفارِ؛
📝 سـوره «انا انزالناه» را زياد بخوان
و لبهايت به گفتن استغفار «تر» باشد،
يعنى بسيار استغفار كُنى.
📚ثواب الاعمال، ص۱۹۷
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
#ریپلای به جلسه شصت و نهم ✨
#بحث خودشناسی✨
#جلسات به ترتیب دنبال شود 🌸
https://eitaa.com/takhooda/15344
🌹این شعر خیلی قشنگه🌹
💞تو نام توبه را بنویس ، امضا کردنش با من
دلت را خانه ما کن، مصفّا کردنش با من
💞به ما دردِ دل افشا کن، مداوا کردنش با من
اگر گم کرده ای ای دل، کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من
💞بیفشان قطره ی اشکی، که من هستم خریدارش
بیاور قطره ای اخلاص، دریا کردنش با من
💞اگر درها به رویت بسته شد، دل بر مکن بازآ
در این خانه دق الباب کن، وا کردنش با من
💞به من گو حاجت خود را، اجابت می کنم آنی
طلب کن آنچه می خواهی، مهیّا کردنش با من
💞بیا قبل از وقوع مرگ، روشن کن حسابت را
بیاور نیک و بد را، جمع و منها کردنش با من
💞چو خوردی روزی امروز ما را، شکر نعمت کن
غم فردا مخور، تأمین فردا کردنش با من
💞اگر عمری گنه کردی، مشو نومید از رحمت
تو نام توبه را بنویس، امضا کردنش با من
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
📚#حکایت_پند❣
💙ملاقات بانويي که
مواظب حجاب خود بود🧕
✍يکي ازعلماء بزرگ ( مرحوم آيت الله سيد محمد باقر مجتهد سيستاني پدر آيت الله العظمي حاج سيد علي سيستاني دامت برکاته ) در مشهد مقدس براي آنکه به محضر امام زمان شرفياب شود ختم زيارت عاشورا را چهل جمعه هر هفته در مسجدي از مساجد شهر آغاز مي کند او مي گفت:
🔰در يکي از جمعه هاي آخر ناگهان شعاع نوري را مشاهده کردم که از خانه هاي نزديک آن مسجدي که من در آن مشغول به زيارت عاشورا بودم مي تابيد، حال عجيبي به من دست داد،😍 از جاي برخاستم و به دنبال آن نور به درب آن خانه رفتم، خانه کوچک و فقيرانه اي بود، از درون خانه نور عجيبي مي تابيد ، در زدم وقتي در را باز کردند، مشاهده کردم حضرت ولي عصر امام زمان عليه السلام در يکي از اتاقهاي آن خانه تشريف دارند و در آن خانه جنازه اي را مشاهده کردم که پارچه سفيدي به روي آن کشيده بودند.
🔹وقتي من وارد شدم و اشک ريزان سلام کردم ، حضرت به من فرمودند:
🔰چرا اينگونه دنبال من مي کردي و رنجها را متحمل مي شوي ؟ مثل اين باشيد (اشاره به جنازه کردند) تا من دنبال شما بيايم .☺️☘
🔹بعد فرمودند اين بانويي است که در دوره بي حجابي (رضا خان پهلوي) هفت سال از خانه بيرون نيامد تا مبادا نامحرم او را ببيند !😇
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
✴️ دوشنبه 👈 17شهریور 1399
👈18محرم الحرام 1442👈7 سپتامبر 2020
🕌مناسبت های دینی اسلامی.
🐪فرستادن هدهد به سوی ملکه سبا توسط حضرت سلیمان علیه السلام .
🔘قیام ۱۷ شهریور "۵۷ شمسی"
🌙⭐️امور دینی و اسلامی .
❇️روز خوب و خوش یمنی است برای:
✅فصد و حجامت کردن .
👶برای زایمان مناسب و نوزادش خوب تربیت گردد و زندگی خوبی خواهد داشت.ان شاءالله
🤒بیمار امروز شفا یابد. ان شاءالله
✈️ مسافرت مکروه است اگر ضروری است حتما همراه صدقه باشد.
👩❤️👩حکم مباشرت امشب.
مباشرت امشب (شب سه شنبه )برای سلامتی مفید است و فرزندش دهانی خوشبو دارد ،بسیار مهربان و نرم دل است .
🔭 احکام نجوم
🌓انجام اموری از قبیل:
✳️خرید ملک .
✳️خرید جواهرات .
✳️و دیدار سیاسیون نیک است .
💇♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث غم و اندوه است.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث قوت دل است.
🔵 دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴تعبیر خواب
شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند
تعبیرش از ایه ۱۹ سوره مبارکه "حضرت مریم "علیها السلام.
قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما.....
و از معنای ان استفاده می شود که فرستاده ای از جانب بزرگی نزد خواب بیننده آید و خبرهای دلپسند و خاطر خواه به او رسد. ان شاءالله.. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
#باب_وجوب_جهاد_با_نفس
💥امام صادق (ع) فرمودند:
🍃✨نفْست را به خاطر خودت به زحمت و مشقت بیانداز زیرا اگر چنین نکنی دیگری خودش را برای تو به زحمت نمی افکند.✨🍃
📚 کتاب جهاد با نفس ( #وسائل_الشیعه ) تالیف شیخ حر عاملی
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
#در_محضر_بزرگان
💠از علامه شیخ انصاری پرسیدند :
چگونه می شود
یک ساعت فکر کردن ،
برتر از هفتاد سال عبادت باشد؟
🔹️ فرمودند : فکری مانند
فکر جناب #حر در روز عاشورا👌
#یک_ساعت_طلایی❤
🍃
🌸🍃 @takhooda 🕊
::🦋::
#تلنگرانہ
هیچ وقت نگو:
محیط خرابه ، منم خراب شدم!!!
هر چقدر هوا سردتر باشد،
لباست را بیشتر میڪنے!
پس هر چه جامعه فاسدتر شد،
تو لباستقوایت را بیشتر ڪن😉
#حجت_الاسلام_قرائتے
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
#سلام_صبحتون_گلباران،🌸
براتون دعا میکنم🍃🌺
امروزتون؛🍃🌸
متبرک به نگاه خدا🍃🌺
قلبتون مملو🍃🌸
از مهربانی🍃🌺
آرزوهاتون برآورده🍃🌸
دعاهاتون مستجاب🍃🌺
🌸🍃روزتون پُر خیر و برکت🌸🍃
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
خاطره ای از دکتر عبدالحسین زرین کوب :
روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم ، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم ، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم ، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند ، برای همین نمیخواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود ، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم ، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد :
ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟
گفتم : استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم .
خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند .
همین طور که صحبت می کرد ، دقیق نگاهش می کردم ، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته ، متین و سنگین و باوقار .
می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده ، و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه ، و چه زیبا غزل حافظ را می خواند .
پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟
گفت : سؤالی داشتم
گفتم : بفرما
پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟
گفتم : خب بله ، صددرصد
گفت : ولی من اعتقاد ندارم
پرسیدم : من چه کاری میتونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد؟( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم )
گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم ، یک زحمتی برای من می کشید ؟
گفتم : اگر از دستم بر بیاد ، حتما ، چرا که نه؟
گفت : یک فال برام بگیرید
گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم
بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما
مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم ، نیت کنید
فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمی خوام ، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه؟
برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال .
حافظ ، عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه ؟
با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم ، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد .
متوجه تردیدم شد ، گفت : چی شد استاد؟
گفتم : هیچی ، الان ، در خدمتتان هستم .
چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم :
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد ، پس چه می تواند باشد ، سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل ، از این زاویه نگاه نکرده بودم ، این غزل ، ویژه برای همین مناسبت سروده شده
بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد طوری که چهار ستون بدنش می لرزید ، انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود .
متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده ، حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم .
بلند شدم ، دستم را گرفت میخواست ببوسد که مانع شدم ، خم شدم ، دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم .
گفت معتقد شدم استاد ، معتقد بووودم استاد ، ایمان پیدا کردم استاد ، گریه امانش نمی داد
آنروز من روضه خوان امام شهید شدم و.کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند .
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊