🌸عهد ثابت چهارشنبه ها🌸
🔸⤵️اذکار روز،،،
🔶 یا حی یاقیوم 👈 100 مرتبہ
🔶یا متعال 👈 541 مرتبہ
⭐️⤵️ سوره روز،،،
✨ سوره مبارکہ حشر✨
🌟 تمام کائنات براو درود فرستد و برای او استغفار میکند🌟
💦💠💦 ادعیه و زیارت روز،،،
🔹 #دعای_روز_چهار_شنبه
🔷 #زیارت_امیر_المومنین
🔷 #دعای_فرج
🌸🍃نماز روز ⤵️ ،،،
🍃 #نماز روز چهار شنبہ↩️ هر کس چهار رکعت نماز بجا آورد و بخواند در هر رکعت بعد از حمد یک مرتبه سوره توحید و سوره قدر خداوند قبول فرماید توبه او را از هر گناهی.
🍃🍂ختـــــومـات روزانـــه🍃🍂
1⃣🌸✨ ختم 200،000 صلوات
2⃣🌸✨ ختم 20،000 تسبیحات اربعہ
3⃣🌸✨ ختم 7،000 توحید
🍃
🌸🍃 @takhooda 🦋
#آیه_قرآنی_که_اسیر_ایرانی_را_از_شکنجه_بعثیها_نجات_داد!
🌷یک روز صبح من و یکی دیگر از برادران که اهل نجفآباد بود، داشتیم باهم قدم میزدیم که یکی از سربازان عراقی ما را صدا زد و وقتی به طرفش رفتیم، ما را به طرف مقرّ فرماندهی راهنمایی کرد. به آنجا که رسیدیم، گفت: این محوّطه را باید تمیز کنید. در همین اثنا چشممان به خودکارهایی افتاد که روی میزی قرار داشت. با خود فکر کردیم هرچقدر از ما کار بکشند، میارزد؛ به شرط اینکه بتوانیم از این خودکارها برای بچهها به ارمغان ببریم (در آنجا از خودکار استفادههای زیادی میشد، نظیر نوشتن دعا، تکثیر آیات قرآن، انجام تکالیف درسی و...) پس، بیدرنگ شروع کردیم به نظافت.
🌷از ساعت ۸ صبح تا ظهر مشغول کار بودیم و در این بین من یک خودکار برداشتم و در جوراب پای چپم گذاشتم، غافل از اینکه یکی از سربازان عراقی مرا زیر نظر داشته است. به هر حال، وقتی نظافت تمام شد، ما خوشحال بودیم از اینکه هرکدام توانستهایم خدمتی هرچند ناچیز به بچهها کنیم. اما ناگهان سه سرباز بعثی که در کنار محوطه ایستاده بودند، به من اشاره کردند به نزدشان بروم. در مقابلشان که قرار گرفتم، پرسیدند:....
🌷....پرسیدند: خودکار کجاست؟ گفتم: کدام خودکار؟ سربازی که برداشتن خودکار را دیده بود، به پای من اشاره کرد. در آن لحظه دنیا پیش چشمم تیره و تار شد، زیرا که از صبح تا ظهر کار کرده و خسته شده بودیم برای هیچ. از طرف دیگر، اگر خودکار را پیدا میکردند، شکنجه و زندان از تبعات حتمی آن بود. پس با توکل به حضرت حقّ با حالتی که وصف نشدنی نیست، فقط توانستم آیهی کریمهی" وَ جَعَلْنا مِنْ بین اَیدیهِمْ سداً و منْ خَلْفِهِمْ سَداً فَاَغْشَیْناهُمْ فَهُم لایُبصِرون " را از مقابل دیدگانم بگذرانم، آن هم با حالتی که در عمرم فقط یک بار آن حالت به من دست داد.
🌷در همین بین یکی از سربازان عراقی خم شد و در جورابم شروع به جستجو کرد، ولی چیزی نیافت، در حالی که خودم از بالا خودکار را میدیدم. سرباز عراقی گفت: نیست. سرباز اولی گفت: لابد در آن یکی جوراب است. آن جوراب را هم تفتیش کرد، ولی خودکاری پیدا نکرد. خود را به در مقّرّ رساندم و از آنجا خارج شدم. سپس خم شدم و خودکار را برداشتم و دوان دوان خودم را به آسایشگاه رساندم و آن را پنهان کردم.
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
♦️اِمام_سجاد (علیه السلام)
♦️«هر کس در هیچ کارى به مردم امید نبندد و همه کارهاى خود را به خداى عزوجل واگذارد، خداوند هر خواسته اى که او داشته باشد اجابت کند.»
📚 کافى، ج2، ص 148، ح 3 / نهج الدعاء، ج 1، ص616
🍃🦋🍃💦🍃🦋🍃
http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
17.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان معلمی در محله بدنام ها؛ "خدا هست"
👨🏫 مهمان برنامه کتاب باز 📕
#معلم جوانی به نام مجتبی شکوری بود. شکوری در پاسخ به سوال سروش صحت که بچه چگونه آینده شان را بسازند؟، داستان زیبایی از اولین سال تدریس اش در یکی از مدارس تهران روایت کرد. مدرسه ای که با دانش آموزانی خاص در در یکی از آلوده ترین و پر بزه ترین مناطق تهران جای داشت. ...
#پیشنهاد دانلود 👌
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren
hosein_noor_6.mp3
15.79M
#امام حسین علیه السلام نوری که هرگز خاموش نمی شود ✨
#جلسه ششم
#واعظ شهاب مرادی 🎤
🍃🦋🍃🦋🍃🦋
http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
دوباره صبح شده بود لباسهایم را پوشیدم و خودم را به خیابان رساندم و منتظر ایستادم تا دوستم بیاید. چند سالی بود که با هم به مدرسه میرفتیم...
خانهشان دو خیابان با ما فاصله داشت؛ یک زمان را از قبل هماهنگ کرده بودیم برای اینکه سر خیابان همدیگر را ببینیم و با هم به مدرسه برویم
زیر باران یک چشمم به خیابان بود که چرا او نمیآید و یک چشمم به ساعت که گذر زمان را نشان میداد. ده دقیقهای گذشته بود و من همچنان منتظر بودم. انتظار وقتی سخت تر میشود که از آمدنش مطمئن باشی...
زمان میگذشت و باران بند نمیآمد و خبری از او نبود که نبود. نیم ساعتی گذشت و حالا دیگر زنگ مدرسه هم زده شده بود و همه سر کلاس بودند.
ناامید راه افتادم به سمت مدرسه؛ در کلاس را زدم و وارد شدم. معلم گفت ساعت خواب. چه وقت کلاس آمدن است. برو بیرون....
داشتم از کلاس بیرون میآمدم که دیدم دوستم سر کلاس نشسته و دارد من را نگاه میکند. با ماشین به مدرسه آمده بود و به من خبر نداده بود....
از آن روز سالها گذشت و من یاد گرفتم که انتظار کشیدن هم اندازه دارد. خیلی نباید منتظر کسی ماند. انتظار تا وقتی درست است که تو را از زندگی عقب نیاندازد....
گاهی انقدر برای کسی انتظار میکشی که یادت میرود او دارد زندگیاش را میکند و تو چشم به راه کسی هستی که قرار نیست بیاید...!
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
✨🌸#عهد_ثابت پنج شنبه ها🌸⚡️
↩️ اذکار روز،،،
🔸لا اله الا الله الملک الحق المبین👈100مرتبه
🔶 یا رزاق 👈308 مرتبه
🍃🌸🍃🌸🍃
↩️سوره روز،،،
🔅سوره مبارک قیامت "خداوند به اومژده عبور از پل صراط را میدهد.
🍃🌸🍃🌸🍃
↩️ادعیه و زیارت روز ،،،
1/ دعای روز پنج شنبه
2/ دعای کمیل
🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌼 #نماز روز پنج شنبه ↩️ هر کس در این روز چهار رکعت نماز بجا آوردو در هر رکعتی بعد از حمد،و ده مرتبه سوره توحید وسوره را بخواند ، ملائکه به او خواهند گفت که هر حاجتی داری بخواه و خداوند توبه او را از هر گناهی قبول میکند.
🍃
🌸🍃 @takhooda 🦋
#تلنگر
✅آیت الله فاطمی نیا :
شخصی گرفتاري و مشکل مهمی برایش پیداشده بود. کسی به او عملی یاد داده بود که چهل روزانجام دهد تا مشکلش حل شود. عمل را انجام میدهد و چهل روز تمام میشود اما مشكل برطرف نميشود.
میگوید : روزی اضطرابی دردلم افتاد و از منزل خارج شدم، پیرمردی به من رسید و گفت: آن مرد را میبینی (اشاره کرد به پیرمردی که عبا به دوش داشت و عرقچین سفیدی بر سر) ؛ گفت : مشکلت به دست او حل ميشود! (بعدا معلوم شد که آن شخص آقاشیخ رجبعلی خیاط است) آقاشیخ رجبعلی آدم خاصی بود، خدابه او عنایت کرده بود.مجتهدین خدمت او زانو میزدند و التماس میکردند نظری به آنها بکند!
میگوید: خودم را باسرعت به شیخ رساندم و مشکلم را گفتم! تا سخنم تمام شد گفت : چهار سال است که شوهر خواهرت مرده و تو یک سری به خواهرت نزده ای! توقع داری مشکلت حل شود!؟
💥میگوید: رفتم به خانه ی خواهرم ، بچه هایش گریه کردند و گله کردند؛ بالاخره راضیشان کردم و خوشحال شدند و رفتم. فردا صبح اول وقت مشکلم حل شد.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
#راه برون رفت از تاریکی ها و مشکلات و گرفتاری ها، تنها یاد خداست، یادی که همراه با اعتماد و ایمان باشه
یادی که قلبت رو سرشار از امید و آرامش میکنه.
💌این پیامی است که خداوند برای تو فرستاده است
مرا زیاد یاد کن تا تو را توسط فرشتگان، از تاریکی های مشکلاتت به نور ایمان و آرامش و شادی خودم وارد کنم.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا
ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ،(٤١)
وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا
ﻭ ﺻﺒﺢ ﻭ ﺷﺎم ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﮔﻮﻳﻴﺪ .(٤٢)
هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا
ﺍﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﺭﻭﺩ ﻣﻰﻓﺮﺳﺘﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻧﻮﺭ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ، ﻭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ .(٤٣)
سوره احزاب
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از رفاقت با شهدا
13.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️مصاحبه محسن حججی در مورد اردوهای جهادی.«ما اینجا از شهر دوریم ولی به خدا نزدیکیم، اگر در شهر خودمان خدایمان را داشته باشیم بیشترین جهاد را کردهایم.»
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @aShoohada 🕊
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔🌱••
اگه کورشَم ، بهتر از اینه از حرم دورشَم
#استوری
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
💦⛈💦⛈💦⛈
@bartaren
﷽
💥امام علی (ع) فرمودند:
با آن کس که با تو درشتی کرد، نرم باش،
که امید است به زودی در برابر تو نرم شود.
بادشمنخود بابخششرفتارکن، زیراسرانجامِ شیرینِ دو پیروزی است ..
اگرخواستی از برادرت جداشوی، جایی برای
دوستی باقیگذار، تا اگر روزیخواست بسوی
تو باز گردد بتواند ..
کسیکه بتو گمان نیک برد او را تصدیق کن ..
و هرگز حق برادرت را به اعتماد دوستیای که
با او داری ضایع نکن، زیرا آن کسکه حقش را
ضایع می کنی با تو برادر نخواهد بود ..
و افراد خانواده ات بدبخت ترین مردم نسبت
به تو نباشند ..
و به کسیکه به تو علاقه ای ندارد دل مبند ..
مبادا برادرت برای قطع پیوند دوستی ، دلیلی
محکم تر از برقرای پیوند با تو داشته باشد ،
و یا در بدی کردن ، بهانه ای قوی تر از نیکی
کردن به تو بیاورد ..
ستمکاری کسیکه بر تو ستم میکند در دیدهات بزرگ جلوه نکند ، چه او به زیان خود، و سود
تو کوشش دارد ..
وسزای آن کس که تو را شاد میکند بدی کردن
نیست ..
💙بخشی ار نامه 31 نهج البلاغه 💙
نامه به فرزندش امام حسن(ع)
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
خیلی وقت بود که نبود. یه روز اتفاقی تو خیابون دیدمش و گفتم کم پیدایی...گفت آره... کم کم پیدا میشم. دارم خودم رو پیدا می کنم! گفتم مگه گم شده بودی؟ گفت آره... تو خواب و رویا ... تو فکر و خیال... بعد یه لبخند زد و گفت خوبم...خیالت راحت. وقتی پیدا شدم میام و حرف می زنیم.
چند ماه طول کشید تا پیدا شد. گفتم تعریف کن. گفت خوبم. گفتم از قبل تر تعریف کن. گفت مثل یه خواب بود. تا حالا شده خوابی ببینی که دوست نداشته باشی بیدار بشی؟ دوست نداشتم بیدار بشم. اول خواب شیرین بود تا خوابم سنگین بشه. تا بیدار نشم. بعد همه چی شکل یه کابوس شد. کسی اومد تو زندگیم که کنارش تنهاترین آدم دنیا شدم. می دونی وقتی کسی تو زندگیت نیست ، نیست دیگه... مهم نیست. ولی وقتی کسی تو زندگیت هست و انگار نیست همه چی فرق داره. من با اون تنها تر شدم. دیگه حتی خودم رو هم نداشتم. کسی بود که نه فکرش ، نه دلش، نه روحش کنارم نبود. دستش رو گرفتم و گفتم چرا موندی کنارش؟ خندید و گفت اون خواب شیرین روزای اول باعث شد کابوس روزای بعد رو به بیدار شدن ترجیح بدم! انقدر خوابم عمیق بود که متوجه نمی شدم چقدر حالم کنارش بده. تو چشماش نگاه کردم و گفتم چی شد که بیدار شدی؟ گفت یه روز یادم اومد چقدر قوی و خوشحال بودم. بعد یه نگاه به خودم انداختم و دیدم نه قوی هستم و نه خوشحال... پس چشمام رو به روی حقیقت باز کردم و تازه فهمیدم چه روزایی رو گذروندم. حالا بیدارم و دیگه تنها نیستم. چون خودم رو دوباره پیدا کردم. وقتی داشت می رفت ازش پرسیدم دلت برای اون خواب شیرین تنگ نشده؟ گفت نه ... دیگه نه ... چون یاد گرفتم دلم فقط برای خودم تنگ بشه. برای قوی ترین و خوشحال ترین آدمی که بودم.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨