🌸🍃🌸🍃
#آرزوهای_محالی_که_در_قرآن_ذکر_شده_اند
-ای کاش من خاک بودم.
#نبٲ٤٠
-ای کاش پیشاپیش چیزی می فرستادم.
#فجر٢٤
-ای کاش نامه مرا به دست من نداده بودند.
#حاقه٢٥
-ای کاش فلان را دوست نمی گرفتم.
#فرقان٢٨
-ای کاش خدا را اطاعت کرده بودیم و رسول را اطاعت کرده بودیم.
#احزاب٦٦
-ای کاش راهی را که رسول در پیش گرفته بود ، در پیش گرفته بودم.
#فرقان٢٧
-ای کاش ما نیز با آنها می بودیم و به کامیابی بزرگ دست میافتیم.
#نساء٧٣
آرزوهایی که هم اکنون فرصت انجامش هست ،پس تا زندهایم آنها را برآورده کنیم...
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
#داستان «سقیفه»
#قسمت هشتم :
آسمان و زمین شهر ،غمزده بود ، هوهوی بادی بدشگون در کوچه ها می پیچید و خبری ناگوار گوش به گوش و دهان به دهان می رسید.
شهر آبستن حوادثی بود و نقطه ی آغازش به وقوع پیوسته بود ، پیامبری آسمانی، آسمانی شده بود .
محمد امین ، این اسطوره ی زمین ، آخرین رسول دین پرواز کرده بود و زمین را بیش از این سعادت حضور این وجود نازنین ،نبود.
مردم با شنیدن این خبر غمبار ،به سوی منزل پیامبر(ص) روان شدند .
هر چه به خانه ی رسول الله نزدیک تر میشدند ، جمعیت کمتری به چشم می خورد و این خود جای سؤال داشت: مگر خبر صحت ندارد؟ شاید پیامبر هنوز زنده است و نه شاید رسم عرب برای کفن و دفن و مراسم تغییر کرده؟ و شاید پیکر پیامبر(ص) را برای انجام مراسم خاکسپاری به جای دیگر منتقل کرده اند؟
اما غیر ممکن است ، آخر چگونه ؟ تا بوده رسم عرب بر آن است که میّت را در خانه اش غسل می دهند و کفن می کنند و مطمئنا برای پیامبر (ص) نیز چنین است .
پس اگر رسم عرب تغییر نکرده و به راستی پیامبر به لقاء الله پیوسته، چرا درب خانه ی رسول الله خالی از جمعیت است؟!
چرا کسی نیست که مجلس پیامبر (ص) را ، پیامبری که کل عمرش را به پای این امت ریخت ، رونق دهد....یعنی محمد(ص) اینقدر در بین یاران مدعی اش ،غریب بود ؟ یعنی تمام عرض ارادتها به محضر او همه دروغ و نیرنگ بود؟
خدای من ؛ آخر به کجا چنین شتابان؟! مگر این دنیای دون چه دارد که برای رسیدن به او پیامبرت را، راهنما و مرادت را ، روشنگر دنیایت را ، فراموش کنی ؟
آخر زمانی که محمد(ص) زنده بود این کوچه و این خانه غلغله بود و مملو از کسانی که سنگ ارادت و مهر و شاگردی او را به سینه میزدند، پس کجایند آن عاشقان مدعی؟ کجایند آن شاگردان دنیا طلب؟ کجایند آن مهرورزان ظاهر بین؟ یعنی همه به دنبال دنیایشان رفته اند؟! و علیِ تنها و به سوگ نشسته را ،یكّه و تنها رها کردند، علی به تنهایی مشغول غسل پیامبر بود .
آنها، مردمانی که ادعای مسلمانی و دوستی رسول الله را داشتند ،رفته بودند تا بتوانند برای خود تکه ای از گوشت این دنیای فریبکار ، این مرداب بدبو و این لاشه ی متعفن را به نیش کشند تا از قافله ی دنیا طلبان عقب نماند ، تا آنها هم صله ای از این دنیای فریبنده داشته باشند ، آنها با یک تلنگر و هوس نفسانی ،از استاد و مربی و رسولشان غافل شدند و به سمت کسی رفتند تا دین خدا را به باد دهد....
هر کس پشت درب خانه ی رسول الله میرسید ، قبل از اینکه دست به کوبه ی درب ببرد ، خبری در گوشش می پیچید که انگار برایشان مهم تر از خبر عروج پیامبر بود : شتاب کنید....یاران پیامبر ،شتاب کنید که همه ی انصار در سقیفه ی بنی ساعده جمع شدند، آهای مسلمانان مدینه ، آهای مهاجرین اسلام ،بشتابید تا شما هم از این قافله ی دنیا پرست عقب نمانید....بشتابید تا از حق خود دفاع کنید به سمت سقیفه بروید که امری مهم در حال وقوع است.
و اینان غافل بودند و شاید خود را به غفلت زده بودند و نمی دانستند ، با پیوستن به شورای سقیفه پا روی حق خدا می گذارند، مزد رسالت پیامبرشان را فراموش میکنند و در حق محمد(ص) ظلم می کنند و از همه مهم تر با ظلم بر علی(ع) و نادیده گرفتن حقی که از سوی خدا به علی (ع) داده شده بود، بزرگترین ظلم را در حق خود و بشریت بعد از خود می کنند...آنان نه تنها خود به بیراهه رفتند بلکه امتی را گمراه نمودند و این خطایی ست بس عظیم......
#ادامه دارد
🖊به قلم :ط_حسینی
@bartaren
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
#داستان«سقیفه»
#قسمت نهم 🎬 :
مردم دسته دسته وارد سقیفه ی بنی ساعده می شدند ، مکانی که در نزدیکی مسجد النبی بود و متعلق به طایفه ی بنی ساعده بود .
جایی که بیشتر به محل استراحت شبیه بود ، دور تا دورش را نخل های سر به فلک کشیده گرفته و برایش سقفی از شاخ و برگ درختان درست کرده بودند.
عده ای از انصار در صدر مجلس مشغول صحبت بودند ، گویا مسئله ی مهمی برایشان پیش آمده بود ، مسئله ای که از ارتحال پیامبرشان نیز ،مهم تر بود.
مردم وارد سقیفه می شدند و دور آن جمع حلقه می زدند.
هر چه زمان می گذشت ، افراد بیشتری وارد آنجا می شدند و کم کم تعدادی از مهاجرین هم به حلقه ی صدر نشین پیوستند.
هر کس حرفی میزد و نظری می داد ، اما بعد از مدتی نظر مورد بحث رد و نظریه ای تازه نمودار می شد ، همه و همه به فکر دنیا و خلافت بعد از محمد (ص) بودند ، پیامبری که هنوز پیکر مقدسش بر زمین بود و اینان بی توجه به این موضوع مهم ، تلاش می کردند که سهم خود را از خلافت بیشتر کنند و همه می دانستند که آنها را در خلافت سهمی نیست اما خود را به نادانی و بی خبری زده بودند و علیِ مظلوم ، مظلوم تر از همیشه به همراه بنی هاشم و ملائک آسمان، کمی آنطرف تر در خانه ای ماتم زده ، پیش روی دختری داغدار ، مشغول غسل و کفن و حنوط ، آخرین پیامبر(ص) خدا بود.
بالاخره داخل سقیفه، جمعشان جمع شد و انگار حلقه ی شورایشان تکمیل شده بود ، یکی می گفت خلافت از آنِ انصار است به فلان دلیل ، دیگری از خوبیهای مهاجرین می گفت و آنها را مستحق خلافت می دانست .
گویی اینان فراموشی و نسیان گرفته بودند و فراموش کرده بودند ،کمتر از سه ماه پیش ، پیامبر(ص) در حجة الوداع در غدیر خم از آنان برای علی (ع)بیعت گرفت ، آنها فراموش کرده بودند که همین جمع و سر دسته ی مهاجرین این جمع ، اولین کسانی بودند که خلافت بلا فصل علی(ع) را بعد از پیامبر(ص) تبریک گفتند و جزء اولین نفراتی بودند که علی(ع) را امیرالمؤمنین خواندند.
آنها آیه ی تبلیغ ، آیه ی مباهله، آیه ی اکمال دین و آیاتی دیگری که ولایت علی(ع) را گوشزد می کرد، از یاد برده بودند، گویی اینجا کینه ها بود که می جوشید و بغض و حسدها بود که طغیان نموده بود ، تا علی (ع) را از حق مسلمش که خداوند تعیین کرده بود، محروم کنند و در خلافت، در امری که اصلا به آن علم و اِشراف نداشتند، حقی برای خود قائل شوند.
گفتگوی مهاجرین و انصار به درازا کشیده بود.
در این بین پیرمردی نشسته بود که به عصایش تکیه داده بود و پینه ی وسط پیشانی و بین دو چشمش ، نشان از این داشت که بسیار عبادت کرده، او خوب حرف اطرافیان را گوش میداد و به هر سخنی دقت فراوان داشت ، وقتی بحث بین صحابه بالا گرفت و بیم آن بود که این جمع بدون اینکه به نتیجه ای برسند از هم بپاشند، آن پیرمرد شروع به سخن گفتن نمود ، ابتدا صدایش در هیاهوی مردم گم بود ، اما به یکباره جمع متوجه او شدند و چون دیدند حرفهای حکیمانه ای میزند ، سخنانش را تأیید کردند و عاقبت ، تصمیم شان همان شد که آن پیر سالخورده بر زبان آورد ، هیچکس او را نمی شناخت ، اما همه به درستی رأی و نظر او اقرار کردند، نفهمیدند او از کجا آمد و به کجا رفت ،فقط دیدند که نظری مدبرانه داد .
پس از اینکه جمع مورد نظر بر سر خلافت اجماع کردند به سمت مسجد حرکت نمودند و ابوبکر بر بالای منبر رسول خدا قرار گرفت و همان پیرمرد پیشانی پینه بسته ، برای بیعت کردن اولین نفر جلو رفت ، اولین کسی بود که با خلیفه ی تعیین شده دست داد و بیعت نمود ، او هنگام بیعت ، در حالیکه گریه می کرد گفت :شکر خدا که قبل از مردن ، تو را در این جا می بینم، دستت را برای بیعت دراز کن ، ابوبکر دستش را جلو برد ،او هم بیعت کرد و گفت : «امروز ،روزی ست مثل روز آدم» و با زدن این حرف خود را کنار کشید و از مجلس خارج شد.
هیچ کس توجه نکرد که او چه کسی بود اما خوشحال بودند که اولین بیعت کننده پیرمردی ست که اثر سجده و عبادت بر جبین دارد...... هیچ کس به معنای حرفی که او زد «روزی ست مانند روز آدم» توجه نکرد و اگر هم توجه می کردند چون غرق در دنیا و از خداوند دور شده بودند ، معنایش را نمی فهمیدند.
آن پیر فریبکار حرفش را به کرسی نشاند و بیرون رفت....
#ادامه دارد
🖊به قلم :ط_حسینی
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
@bartaren
🌸🍃🌸🍃
#نیایش_شبانه
خدایا..
به حق نام بزرگ و با عظمتت
همان نامی که همه ی درهای بسته را
می گشاید و سختی ها را آسان می کند
همان نامی که همه ی تاریکی ها را می زُداید
و دشواری ها را برطرف می کند
به حق نام عظیمت
همان که کهکشان ها را می آفریند
یا زیر و زِبَر می کند
دستهایمان را بگیر,,
همه غمها، بیماریها
و گرفتاریهای،
دوستان و عزیزان
و هموطنانم را تبدیل
به شادی ، سلامتی
و گشایش در
زندگیشان بفرما
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
يكي از بزرگان نقل ميكند كه چند روز قبل از شهادت شيخ فضل الله نوري در زندان با او ملاقات داشتم به ايشان عرضكردم پسر شما خيلي لااُبالي است و بر ضد شما كار ميكند.
شيخ شهيد فرمودند: وقتيكه اين پسر در نجف به دنيا آمد مادرش شير نداشت كه به او بدهد مجبور شديم براي او دايهاي بگيريم ، بعد از مدت زيادي متوجه شديم كه آن دايه خيلي بيعفت و لااُبالي است و به دل كينة آقا اميرالمؤمنين عليه السلام دارد از همان وقت دريافتيم كه سعادتمند شدن اين پسركاري بسيار مشكل است ، وقتي كه پدر را پاي چوبة دار بردند اين پسر پاي چوبه دار پدر کف می زد.
(حضرت علی (ع)می فرمایند:بنگرید چه کسی فرزندتان راشیر می دهد؛زیرا فرزند به صفات و سرشت او رو می کند)
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
#وفای_به_عهد
پنجمین سوره قرآن کریم، سوره مائده، با یک دستور مهم شروع میشه:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ (مائده/۱)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! به تمام قراردادها و پیمانها وفا کنید!
وفای به عهد و پیمان انقدر مهمه که پیغمبر (ص) فرمود:
«لَا دینَ لِمَن لَا عَهدَ لَه».
کسی که وفا ندارد، دین ندارد.
#بحارالانوارج١٦ص١٤٤
خوش قولی، رمز خوش روزی بودنه. قدیمیها میگفتن:
"آدم خوش حساب، شریک مال مردم است"
مسلمان باید به همه پیمانها، با هر کس و هر گروهی، پایبند باشه،
اما،
یادمون باشه، نسبت به قول و قرارهایی که با خدای خودمون گذاشتیم، حساستر باشیم.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨