🌼 رهبر معظم انقلاب:
نماز تسلّابخش و آرامشگر دلهای مضطرب و خسته و به ستوه آمده، و مایهی صفای باطن و روشنی روان است.
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
☑️ سه پیشنهاد برای اربعین امسال
👈 اربعین به مزار شهدا برویم یا در پشتبام خانه زیارتنامه بخوانیم
🔸 روز اربعین-اگر شرایط کرونا اجازه داد- به مزار شهدا برویم؛ با مراسم یا بیمراسم! اربعین روز زیارت شهداست. ما سنت زیارت شهدا را از حضرت زهرا(س) یاد گرفتهایم؛ ایشان با آن مقام بلندش، هر هفته به زیارت شهدا میرفت.
🔸 اصلاً رسم بشود که اربعین به یاد شهیدان کربلا به مزار شهدایمان مراجعه کنیم. اگر توانستیم آنجا یک صوتی از نوحههای اربعین را پخش کنیم و اگر توانستیم آنجا مراسم بگیریم؛ با توجه به اینکه آنجا فضای باز هست.
🔸 امامباقر(ع) میفرماید: عاشورا اگر نتوانستید کربلا بروید، به صحرا بروید و عزاداری کنید. این اتفاق در اربعین هم میتواند تکرار شود. (کاملالزیارات/۱۷۴) همچنین میفرماید: اگر نتوانستید کربلا بروید، به پشتبام خانه بروید و از آنجا امامحسین(ع) را زیارت کنید.
🔸 چقدر زیباست که عصر روز اربعین، آدم به پشتبام خانه برود و یک زیارتنامهای بخواند و یک نالۀ غریبی را از چند خانه آنطرفتر خطاب به کربلای امامحسین(ع) بشنود.
🔸 در پشتبام خانه هم اگر همسایهها موافق باشند و صدا اذیتشان نکند، میشود یک بلندگوی کوچکی بگذارید و زیارت عاشورا بخوانید تا صدایش به بقیه برسد.
👤علیرضا پناهیان
🚩 نشست هماندیشی فعالین اربعین - ۹۹.۷.۴
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
#داستانهای_قرآنی
🌾🍃🌾🍃🌾🍃
#قسمت_5
#زندگینامه_حضرت_لوط_علیه_السلام
🌾🍃🌾🍃🌾🍃
🌾🍃لوط که خود را در برابر آن گروه ناتوان می دید فریاد زد : آیا در میان شما یک مرد رشید ، یک انسان با شرف ، یک فرد عاقل و فرزانه که جلوی طغیان و دیوانگی شما را بگیرد نیست ؟ اگر قوه و قدرت داشتم یا پشتیبان نیرومندی در اختیارم بود ، نشان میدادم که با شما چگونه باید رفتار کرد .
🌾🍃تا این لحظه فرشتگان تماشاگر ماجرا بودند و سخنی نمی گفتند ولی وقتی وقاحت و بیشرمی قوم از حد گذشت و ناراحتی و اضطراب میزبان بزرگوار بآن درجه رسید ، خود را معرفی کردند و لوط را دلداری کردند :
🌾🍃ای لوط ، ما فرستادگان پروردگار توایم . آسوده خاطر باش که آنها نمی توانند به تو آسیبی برسانند . تو همراه خانواده ات در این دل شب از این روستا بروی و نگاهی هم پشت سرتان نکنید . لحظه نابودی این قوم از جانب خداوند هنگام طلوع صبح تعیین شده است .
🌾🍃این سخنان ، سروش نجاتی بود که در آن لحظه حساس بر دل دردمند و پر اضطراب لوط فرود آمد و او را از آنهمه تشویش و نگرانی نجات داد و خاطرش آسوده گشت .
#نحوه_ی_نابودی_قوم_لوط_در_قسمت_بعد
👇👇👇👇👇
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
#داستانهای_قرآنی
🍃🌾🍃🌾🍃🌾
#قسمت_6 و آخر
#زندگینامه_حضرت_لوط_علیه_السلام
🍃🌾🍃🌾🍃🌾
🌾🍃اشرار که هنوز میهمانان را نشناخته بودند ، فشار می آوردند تا داخل شوند ولی فرشتگان مشتی خاک بر صورت آنها پاشیدند که همگی کور شدند و پا به فرار گذاشتند .🌾
🌾🍃شاید مهلت آنشب و تاخیر عذاب تا بامدادان ، لطفی بود از جانب خداوند مهربان که باز هم فرصتی به آن قوم داده شود ، شاید بخود آیند و از کردار زشت خود پشیمان شوند و بدرگاه حضرت ابدیت توبه کنند . و نجات یابند . ولی انحراف آن قوم به حدی رسیده و شیطان به گونه ای بر آن ها تسلط یافته بود که توبه و بازگشت به حق نیز در آنها راه نیافت .🌾
🌾🍃لوط همراه خانواده اش ، شبانه از آن منطقه خارج شدند ولی همسرش با آنها همراهی نکرد و در روستا ماند . ساعت مقرر فرا رسید . صبح طالع شد . زلزله ای بسیار شدید روستا را لرزانید ، زلزله ای که ساختمانها را ویران و بناها را در هم فروریخت و منطقه را زیر و رو کرد . آنگاه بارانی از سنگریزه های مخصوص بر آنها فرو بارید و آن قوم سرکش ، با تمامی آثارشان زیر باران سنگریزه ها مدفون گردیدند و نام و نشانی از آنان در صفحه روزگار باقی نماند .🌾
🌾🍃این سرنوشت شوم و دردناک ، به خاطر گناه دامنگیر آنقوم شد ولی اینگونه کیفرهای وحشتناک مخصوص قوم لوط نبود که هر جامعه آلوده و گناهکاری در معرض اینگونه عذاب هاست .🌾
#پایان_داستان
🍃
🌸🍃 @takhooda 🕊
🌹داستان راستان🌹
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید:
«چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟»
چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم»
مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»
چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!»
مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟
چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم
مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد.
از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟»
پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»
مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست
تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد،
با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش
زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ »
به نام خدای آن چوپان ...
گاهی دعای یک دل صاف،از صدنماز یک دل پرآشوب بهتراست...
🍃
🌸🍃 @takhooda 🕊
🌷 امام صادق علیه السلام فرمودند:
اگر کسی تنها ٢ حدیث ما را #بخواند و #عمل_نماید و آنرا به دیگران #بياموزد، اين کوشش بالاتر از ثواب عبادت ٦٠ سال خواهد بود.
📗 منیة المرید، ۱۸۲
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
☘ پیامبر اکرم (ص) : کسی که دوست دارد عمرش طولانی و روزیش زیاد شود، نسبت به پدر و مادرش نیکی کند و صله رحم بجای آورد.
🍀پیامبر اکرم (ص) : بنده ای که مطیع پدر و مادر و پروردگارش باشد، روز قیامت در بالاترین جایگاه است.
📗 کنز العمال، ج۱۶، ص۴۷۵ و ص۴۶۷
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
#داستانک_معنوی
🌸زمانی که فیض کاشانی در قمصر کاشان زندگی می کرد ، پدر خانمش ، ملاصدرا ، چند روزی را به عنوان میهمان نزد او در قمصر به سر می برد .
🌸در همان ایام در قمصر ، جوانی به خواستگاری دختری رفت . والدین دختر پس از قبول خواستگار ، شرط کردند که تا زمان عقد نه داماد حق دارد برای دیدن عروس به خانه عروس بیاید و نه عروس حق دارد به بیرون خانه برود .
🌸از این رو ، عروس و داماد که عاشق و شیدای همدیگر بودند و می خواستند همدیگر را ببینند ، به فکر چهره ای افتادند که نه با شرط مخالفت بشود و نه والدین عروس متوجه بشوند .
🌸لذا عروس حیله ای زد و گفت : من فلان موقع به قصد تکاندن فرش به پشت بام می آیم و تو هم داخل کوچه بیا ، همدیگر را ببینیم .
🌸در آن وقت مقرر ، دختر فرش خانه را به قصد تکاندن به پشت بام برد و فرش را تکان می داد و داماد هم از داخل کوچه نظاره گر جمال دلنشین عروس خانم بود و مدام این جملات را می خواند :
اومدی به پشت بوندی
اومدی فرش و تکوندی
اومدی گردی نبوندی
اومدی خودت و نشوندی❤️
🌸در این حال ، عارف بزرگوار ، ملاصدرا از کوچه عبور می کرد و این ماجرا را دید و شروع به گریه کردن کرد .
🌸او یک شبانه روز بلند گریه می کرد تا این که فیض کاشانی از او پرسید :
چرا این گونه گریه می کنی ؟
🌸ملاصدرا گفت : من امروز پسری را دیدم که با معشوقه خود با خوشحالی سخن می گفت
🌸گریه من از این جهت است که این همه سال درس خوانده ام و فلسفه نوشتم و خود را عاشق خدای متعال می دانم اما هنوز با این حال و صفایی که این پسر با معشوقه خود داشت من نتوانستم با خدای خود چنین سخن بگویم .
لذا به حال خود گریه می کنم
🍃
🌺🍃 @takhooda 🕊
بشارتهای اربعین_4.mp3
14.89M
#بشارتهای_اربعین ۴
🔳 فرهنگها، دولتها، جوامع، اخلاقها به دو دسته تقسیم میشوند؛
۱ـ با رفع موانع ظهور، بسمت لحظهی باشکوه ظهور حرکت میکنند!
۲ـ با تفرقهها و رویکروهای باطل، بسرعت از مسیرِ ظهور فاصله میگیرند.
در لشگر امام حسین علیهالسلام بودند کسانی که؛ در دسته دوم طبقه بندی میشدند!
در اربعین هم، هستند کسانی که از جبهه دومند...
#استاد_شجاعی 🎤
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
🏴 اربعین امسال که پایمان از کربلایت و دستمان از ضریحت دور است، به توصیه امام صادق علیه السلام از پشت بام خانه هایمان «به تو از دور سلام» میکنیم.
📅 قرار ما پنجشنبه (روز اربعین) ساعت ۱۱ پشت بام خانه ها
🔸امام صادق علیهالسلام به سُدیر فرمودند: آیا زیاد به زیارت حسین علیهالسلام میروی؟
سُدیر گفت: آقاجان راهم دور است، نمیتوانم.
حضرت فرمودند: درمنزلت غسل کن، به بام خانه برو، به سوی قبر حسین علیهالسلام اشاره کن و به او سلام بده، برایت زیارتش نوشته میشود.
📗 وسایل الشیعه جلد ۱۴ صفحه ۵۷۸
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
فقط 10 ثانیه تصور کنيد داريد « گوجه سبزِ ترش» ميخوريد ، ببینید دهنتون بزاق ترشح ميکنه
این مثال را زدم که بگم چطور با 10 ثانیه فکر کردن به گوجه سبزِ ترش اینقدر بدن ما واکنش میده ، اونوقت مقايسه کنيد که وقتي شما 10 دقیقه ،10 ساعت، 10 روز يا 10 سال به اتفاقات و مسائل منفی تمرکز ميکنيد يا ساعتها عصباني هستيد يا استرس و اضطراب يا کينه در ذهنتون داريد چه تاثیرات ویرانگری روی سیستم جسمي و روحي شما میذاره .
و برعکسش هم همینطوره که شما اگر 10 ثانیه و 10 دقیقه 10 روز 10 سال به مسايل مثبت و خوب فکر کنید جسم و روح شما واکنش های مثبتي نشون ميدن و سرشار از انرژي ميشيد.
تاافکار منفی اومد تو سرت بدون که اگه فورا ذهنتو ازش منصرف نکنی داری تیشه به ریشه زندگیت میزنی .
خیلی خوبه که دائما از خودمون بپرسیم:
آیا این دنیای چند روزه ارزش این را دارد که با فکر های بیهوده و بی ارزش وقت خود را تلف کنیم و روح و روان خود را درگیر و مجروح کنیم؟
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
#داستانک_معنوی
یکی از بهترین
داستانک های معنوی کانال👌
لقمان حکیم با اینکه خیلی کم حرف بود و راز حکمتش را کم حرفی و سکوت بسیار و تفکر میدانست در زندگیش نصیحت ها و حرفهای بسیار حکیمانه و پرمغزی برای مردم داشت
ایشان در اواخر عمر خود فرزندش را نزد خود خواند و بهترین نصیحت و وصیتش را برای فرزندش اینچنین گفت👇
🍀فرزندم این نصیحت پدر را همواره آویزه گوش خود كن و در زندگی همواره لذیذترین غذاها را میل كن و فاخرترین جامه ها را بپوش و در بهترین بستر بیارام و در بهترین خانه ها زندگی کن!!
🍀فرزند لقمان از نصایح پدر سخت متعجب شد، زیرا پدر كه همواره او را به اعتدال و اقتصاد در امور زندگی تشویق می كرد، این بار او را به افراط و تن پروری ترغیب می نمود. لذا علت را از پدر خویش جویا شد. لقمان گفت: منظور من از این سخن آن بود كه اگر زمانی برای برآوردن حاجت خود اقدام كنی كه ضرورت و شدت آن به اوج خود رسیده باشد، از ساده ترین آنها عالی ترین مراتب لذت را خواهی برد.
🍀اگر هنگامی برای خواب و استراحت اقدام كنی كه بی خوابی حواس و قوای تو را تحت تأثیر و تسخیر خود قرار داده باشد، در این حال پاره خشتی بهتر از بالش پَر و بستری زبر و خشن خوشآیندتر از ملایمترین آنها خواهد بود.
🍀فرزندم اگر زمانی بر سر سفره بنشینی كه گرسنگی، صبر و طاقت از تو بریده باشد، ساده ترین غذاها برای تو لذیذتر از طعام پادشاهان خواهد بود.
🍃اگر خوش اخلاق باشی و در حد توان گره گشای مشکلات مردم باشی در قلبهایشان خانه خواهی داشت که بهترین خانه های دنیاست👏👏
🍀مریدی خلاصه معرفت و روح حكمت لقمان را جویا شد وی گفت: خلاصه معرفت و روح حكمت من آن است كه از امور زندگی آنچه به عهده خالق است، تكلف و زحمتی بر خود روا نمی دارم و آنچه به عهده من است در آن سستی و كوتاهی نمی کنم.👏👏👌👌
عالی بود عالی
خیلی ارزشمند و کاربردی👌
ارزش بارها و بارها خوندن و تفکر و تامل و امتحان رو داره
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
#داستانک_معنوی
راحت آبرو نبرید......
یه داستان جالب و آموزنده به نقل ازیک بنده خدا::
:زمانی در بچگی باغ انار بزرگی داشتیم
اواخر شهریور بود، همه فامیل اونجا جمع بودن .
اون روز تعداد زیادی از کارگران بومی در باغ ما جمع شده
بودن برای برداشت انار، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول
بازی کردن و خوش گذروندن بودیم! بزرگترین تفریح ما در این باغ،
بازی گرگم به هوا بود اونم بخاطر درختان زیاد انار و دیگر میوه ها
و بوته ای انگوری که در این باغ وجود داشت، بعضی وقتا میتونستی،
ساعت ها قائم شی، بدون اینکه کسی بتونه پیدات کنه! بعد از نهار بود
که تصمیم به بازی گرفتیم، من زیر یکی از این درختان قایم شده بودم
که دیدم یکی از کارگرای جوونتر، در حالی که کیسه سنگینی پر از
انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی که مطمئن شد
که کسی اونجا نیست، شروع به کندن چاله ای کرد و بعد هم کیسه
انارها رو اونجا گذاشت و دوباره این چاله رو با خاک پوشوند، دهاتی ها
اون زمان وضعشون خیلی اسفناک بود و با همین چند تا انار دزدی،
هم دلشون خوش بود!با خودم گفتم، انارهای مارو میدزی! صبر کن
بلایی سرت بیارم که دیگه از این غلطا نکنی، بدون اینکه خودمو به
اون شخص نشون بدم به بازی کردن ادامه دادم، به هیچ کس هم
چیزی در این مورد نگفتم!غروب که همه کار گرها جمع شده بودن و
میخواستن مزدشنو از بابا بگیرن، من هم اونجا بودم، نوبت رسید
به کارگری که انارها رو زیر خاک قایم کرده بود، پدر در حال دادن
پول به این شخص بود که من با غرور زیاد با صدای بلند گفتم: بابا
من دیدم که علی اصغر، انارها رو دزدید و زیر خاک قایم کرد! جاشم
میتونم به همه نشون بدم، این کارگر دزده و شما نباید بهش پول
بدین!پدر خدا بیامرز ما، هیچوقت در عمرش دستشو رو کسی بلند
نکرده بود، برگشت به طرف من، نگاهی به من کرد، همه منتظر
عکس العمل پدر بودن، بابا اومد پیشم و بدون اینکه حرفی بزنه،
یه سیلی زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آب بکش،
من خودم به
علی اصغر گفته بودم، انارها رو اونجا چال کنه،
واسه زمستون!
بعدشم رفت پیش علی اصغر، گفت شما ببخشش،
بچس اشتباه کرد، پولشو بهش داد،
20 تومان هم گذاشت روش،
گفت اینم بخاطر زحمت اضافت!
من گریه کنان رفتم تو اطاق،
دیگم بیرون نیومدم!کارگرا که رفتن، بابا اومد پیشم،
صورت منو بوسید،
گفت میخواستم ازت عذر خواهی کنم! اما این،
تو زندگیت هیچوقت یادت نره که
هیچوقت با آبروی کسی بازی نکنی...
علی اصغر کار بسیار ناشایستی کرده اما
بردن آبروی انسانی جلو فامیل و در و همسایه،
از کار اونم زشت تره!شب علی اصغر اومد سرشو
انداخته پایین بود و واستاده بود پشت در،
کیسه ای دستش بود گفت اینو بده به حاج آقا بگو از
گناه من بگذره!کیسه رو که بابام بازش کرد،
دیدیم کیسه ای که چال کرده بود توشه،
به اضافه همه پولایی که بابا بهش داده بود...
امام علی (علیه السلام) به مالک اشتر: ای مالک!
اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به
آن چشم نگاهش مکن شاید سحر توبه
کرده باشد و تو ندانی
ارزش سکوت**
روایت داریم که اغلب جهنمی ها جهنمی زبان هستند.
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊