eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.7هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
941 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
های زیبا و تاثیر گذار به قلم بسیار زیبای ✏️ :طاهره سادات حسینی کانال رسمی ایشون رمان ها رو دنبال کنید ❤️ عشق مجازی ❤️ 🧚‍♀عشق رنگین ❣عشق پایدار ❣ 🦋 پروانه ای در دام عنکبوت 🕷 📕📗📘رمان هایی که چشمان شما رو به روی حقایق جامعه باز میکنه کتاب 📚 📢 سخنرانی های ناب ناب 📣👌 ، جذاب و شنیدنی🧚‍♀ با ما همراه باشید 🌸 https://eitaa.com/joinchat/848625697C920431b97d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 یاری‌گر بی‌یاور ◽️ مردی را می‌شناسم که وقتی در حال انجام طواف مستحبی بود و شیعه‌ای از او درخواست کمک کرد، طواف را رها و برای رفع نیاز برادر مؤمنش او را همراهی کرد. ◾️ کریمی را می‌شناسم که دوبار، تمام دارایی و سه‌بار نیمی از دارایی‌اش را بخشید. مظلومی را می‌شناسم که «مُعِزُّالمُؤمِنین» بود، اما شیعیانِ خودش به او «مُذِل‌ُّالمُؤمِنین» می‌گفتند. ◽️ غریبی را می‌شناسم که همسرش در خانهٔ خودش به او زهر خوراند و مسمومش کرد، اما چیزی که جگر او را سوزاند، زهر نبود؛ سال‌ها بود که جگرش سوخته بود… ◾️ آن وقتی در کودکی خانه‌شان را به آتش کشیدند و داغ مادر را بر دلش گذاشتند، آن وقتی که در جوانی، مظلومیت و خانه‌نشینی پدر را نظاره‌گر بود، آن وقتی که جلوی چشمانش، روی منبر می‌رفتند و پدرش را لعن می‌کردند و همان وقتی که در تمام این مدت، بسیاری از شیعیان بی‌تفاوت بودند و امام زمانشان را یاری نمی‌کردند... 🔺 در تمام این مدت جگرش پاره‌پاره شد. ‌شاید زهر تسکینی بود بر دردهایش... 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‌✨﷽✨ ✨🍃چرا به امام حسن مجتبي (عليه السلام )، كريم اهل بيت گفته مي شود؟ ✍امام حسن مجتبي عليه السلام نسبت به دردمندان و تيره بختان جامعه قلبي رئوف داشتند و با خرابه ‌نشينان دردمند و اقشار مستضعف و كم ‌درآمد همراه و همنشين مي‌ شدند و دردِ دلِ آن‌ ها را با جان و دل مي ‌شنيدند و به آن ترتيب اثر مي‌ دادند، و در اين حركت انسان ‌دوستانه جز خداوند را مدّنظر نداشتند. همچنين هيچ ‌گاه هر ضعيف، ناتوان و درمانده، نااميد از درب خانه آن حضرت برنمي‌ گشت، حتّي خود ايشان به سراغ فقرا مي‌ رفتند و آن‌ ها را به منزل دعوت مي‌ كردند و به آن‌ ها غذا و لباس مي‌ دادند. 💥امام حسن ـ عليه السّلام ـ تمام توان خويش را در راه انجام امور نيك و خداپسندانه به كار مي‌ گرفت و اموال فراواني در راه خدا مي‌ بخشيد، مورّخان و دانشمندان در شرح حال زندگاني پر افتخار ايشان، بخشش‌ هاي بي‌ سابقه و انفاق‌ هاي بسيار بزرگ و بي‌ نظيري ثبت كرده‌اند. آن حضرت در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارايي خود را در راه خدا خرج كردند و سه بار نيز ثروت خود را به دو نيم كردند و نصف آن را براي خود و نصف ديگر را در راه خدا به فقرا بخشيدند؛ از اين رو ايشان را كريم اهل بيت عليهم السلام مي نامند. 📚حقايق پنهان،ص ٢٦٨ 📚منتهي الآمال، ج ١، ص ٤١٧ 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔮رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌واله فرمودند: افضلکم ایمانا احسنکم خُلقا اگر می خواهید از حیث ایمان از همه بالاتر باشید باید حسن خلق داشته باشید. تمرین کنید. 👈تمرین حُسن خلق کنید. 👈بجای اینکه اخم کنید لبخند بزنید. 👈بجای اینکه کنید تواضع کنید. راهش تمرین کردن است. تمرین مهربانی بکنید. از کلامت شروع کن. در عمل تمرین کن. جلوی غضبت را بگیر. با مردم با محبت صحبت کن. یک صلوات بفرست جلوی غضبت را بگیر، همه درگیریها بخاطر بیجاست. 👌اگر می خواهید حسن خلق داشته باشید سیره رسول اکرم را بخوانید، یاد بگیرید و در زندگیتان پیاده کنید. 💥استاد حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان واقعی و خیلی زیبایی که در پاکستان اتفاق افتاده : 🔹پزشک و جراح مشهور (د.ایشان) روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد ، باعجله به فرودگاه رفت . 🔹بعد از پرواز ناگهان اعلام کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ، که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده ، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم . 🔹دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت : من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی انسانها است و شما میخواهید من ۱۶ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم ؟ 🔹یکی از کارکنان گفت : جناب دکتر ، اگر خیلی عجله دارید میتونید یک ماشین کرایه کنید ، تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است  ، دکتر با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان درح وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوری که ادامه دادن برایش مقدور نبود . 🔹ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگه راه راگم کرده خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد . 🔹کنار اون کلبه توقف کرد و در را زد ، صدای پیرزنی راشنید : بفرما داخل هرکه هستی ، در باز است … دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند . 🔹پیرزن خنده ای کرد و گفت : کدام تلفن فرزندم ؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی ، ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تاخستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری . 🔹دکتر از پیرزن تشکر کرد و مشغول خوردن شد ، درحالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود ، ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود ، که هرازگاهی بین نمازهایش او را تکان میداد . 🔹پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود، که دکتر به او گفت : بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی شما شدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود. 🔹پیرزن گفت : و اما شما ، رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش شما را کرده است . ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا 🔹دکتر ایشان گفت : چه دعایی ؟ پیرزن گفت : این طفل معصومی که جلو چشم شماست نوه من است که نه پدر دارد و نه مادر ، به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند . به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که او قادر به علاجش هست ، ولی او خیلی از ما دور هست و دسترسی به او مشکل است و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم . میترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتار شود پس از الله خواسته ام که کارم  را آسان کند . 🔹دکترایشان در حالی که گریه میکرد گفت : 💎✨به والله که دعای تو ، هواپیماها را ازکار انداخت و باعث زدن صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن وا داشت . تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند و من بخدا هرگز باور نداشتم که الله عزوجل با یک دعایی این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا میکند. و بسوی آنها روانه میکند.‌ 💎 وقتی که دستها از همه اسباب کوتاه می‌شود ، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا می‌ماند . 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 ماجرای تدفین حضرت مجتبی (علیه السلام) در حرم بقیع 🏴 مرحوم علامه مجلسی در «جلاء العیون»، ماجرای تدفین حضرت مجتبی (علیه السلام) را بدینگونه نقل می‌کند: هنگامی که زمان شهادت حسن بن علی (علیه السلام) رسید، به برادرش حسین بن علی (علیه السلام) وصیت نمود: وقتی من از دنیا رفتم، مرا غسل ده، کفن کن، نماز بخوان و به نزد جدّم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) ببر و در کنار ایشان دفن کن، زیرا من نسبت به کسانی که در آنجا بی‌اجازه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) دفن شده‌اند، سزاوارترم. اما اگر آن زن (یعنی عایشه)، مانع شد، تو را سوگند می‌دهم که نگذاری خونی بر زمین ریخته شود. ابن عبّاس گفت: وقتی حضرت مجتبی (علیه السلام) از دنیا رفت، حسین بن علی (عليه السّلام) مرا و عبد اللّه بن جعفر را و على پسر مرا طلبيد، آن حضرت را غسل داد و خواست كه در روضه منوّره حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را بگشايد و آن حضرت را داخل كند، امّا مروان ملعون به همراه فرزندان عثمان و فرزندان ابوسفيان و ساير بنى اميّه مانع شدند و گفتند: عثمانِ مظلوم به بدترين حال در بقيع دفن شود، حال چگونه حسن در کنار رسول خدا دفن شود؟! هرگز این کار انجام نخواهد شد تا نيزه‏ ها و شمشيرها شكسته شود، و جعبه‏ ها از تير خالى شود. پس مروان بر استر خود سوار شد، و به نزد عايشه رفت و گفت: حسين برادر خود را آورده است كه در کنار پيغمبر دفن كند. اگر او را دفن كند، افتخار پدر تو (ابوبکر) و عمر تا روز قيامت می رود. عايشه گفت: چه كنم؟ مروان گفت: بيا و مانع شو، گفت: چگونه مانع شوم؟ مروان از استرش پیاده شد و عایشه را بر استر خود سوار كرد و به نزد قبر حضرت رسول آورد، در حالی که عایشه فرياد می كرد و بنى اميّه را تحريص می کرد كه: مگذاريد حسن را در پهلوى جدّش دفن كنند. ابن عبّاس گفت: ناگاه صداها شنيديم و دیدیم شخصى می آید که اثر شرّ و فتنه از او ظاهر است. چون نظر كرديم ديديم عايشه با چهل كس سوار است و می آيد و مردم را تحريص بر قتال می نمايد. وقتی چشمش به من افتاد، به من گفت: اى پسر عبّاس! بر من جرأت کرده ای و مرا آزار می دهی؟ می خواهید كسى را داخل خانه من كنيد كه من او را نمی خواهم و دوستش ندارم؟ گفتم: وا سوأتاه! يك روز بر شتر سوار می شوى و يك روز بر استر، می خواهى نور خدا را فرونشانى و با دوستان خدا جنگ كنى و ميان رسول خدا و دوست او حايل شوى؟ پس عایشه نزد قبر آمد، خود را از استر افكند و فرياد زد: به خدا سوگند! تا يك مو در سر من هست، نمی گذارم حسن را در اينجا دفن كنيد. پس جنازه آن حضرت را تير باران كرد، تا آن كه هفتاد تير از جنازه آن حضرت بيرون كشيدند. بنى هاشم خواستند شمشيرها بكشند و جنگ كنند، اما سیدالشهدا (علیه السلام) فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم كه وصيّت برادر مرا ضايع مكنيد، چنين مكنيد كه خونی ريخته شود، و به ایشان فرمود: اگر وصيّت برادر من نبود هرآينه او را دفن می‌كردم و بينی‌هاى شما را بر خاك می‌ماليدم. پس آن حضرت را بردند و در بقيع، نزد جدّه خود فاطمه بنت اسد دفن كردند. 📗 جلاءالعیون، ص۴۶۸ 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا