✍حضرت محمد (ص): امت من درباره نماز چهار گروه می باشند:
1- عده ای نماز نمی خوانند. اینها اهل وادی «سقر» می باشند
2- عده ای که بعضی اوقات نماز می خوانند و گاهی نمی خوانند. اینها اهل وادی «نمی» می باشند.
3- عده ای سهل انگار هستند که به نماز خود اهمیت نمی دهند و احکام آن را یاد نمی گیرند و اشتباه می خوانند و یا در آخر وقت به جا می آورند، که خدای متعال در مورد این گروه در سوره ماعون آیه 4 می فرماید: «وای بر نمازگزارانی که نماز خود را سبک می شمارند».
4- مؤمنانی هستند که نمازشان را با خشوع و کامل می خوانند. اینها رستگارند و جایشان در بهشت است.
📚نصایح، ص 218
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
#داستان«سقیفه»
#قسمت : شانزدهم
صبح زود علی(ع) با لباس رزم بر تن مبارکش، براه افتاد.
حیدر ، این جنگاور میدان های سخت همو که جز اوکسی یارای پیروزی بر خیبرنشینان را نیافت و با یک حرکت درب خیبر از جا کند و قلعه را فتح نمود و این پیروزی شد کینه ای در دل یهودیان خیبرنشین ، کینه ای که به گمانم اینک وقت سرباز کردنش بود .خود را به مکان موعود رساند و جز سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر که با سرهای تراشیده آماده ی جهاد بودند ، کسی را نیافت...
علی (ع)که چشمش به این چهار نفر افتاد توصیه ی پیامبر (ص) در گوش مبارکش طنین انداخت : اگر یارانی یافتی با آنان جهاد کن وگرنه جان خویش را حفظ کن و میان آنان جدایی نیانداز....
علی (ع) خوب می دانست که این طایفه ی پیمان شکن ، پایش بیافتد خون علی که سهل است خون دختر پیامبرشان و نواده های او را بر زمین خواهند ریخت ، پس دست نگهداشت و رو به یارانش ،توصیه به صبر نمود ، اما برای اینکه ،بر همه ی اهل مدینه و تمام دنیای آیندگان،حجت را تا حد اعلایش ،تمام کند ، شب دوم هم دوباره با همسر و فرزندانش به درب خانه ی مهاجرین و انصار روان شد و باز هم همان واقعه تکرار شد....
اما علی که ولیِّ خدا بود و کارهایش رنگ و بویی از احکام و تلنگرهای پروردگار داشت ، برای بار سوم ،فرصتی دیگر به مدعیان مسلمان داد و برای سومین بار ،شب هنگام بر درب خانه ی صحابه رفت و باز هم شب ،چهل و چهار نفر قول یاری دادند و وقتی که سپیده دم سر زد، فقط همان چهار نفر ، آماده ی جهاد بودند...
و این است رسم خلقت، همان طور که در آیات قرآن نیز آمده«انَّ الله لایغیر ما بقومٍ حتی....» همانا خداوند سرنوشت قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه خود تغییر دهند....این رویه ی خداوند است و این قوم نادان لجوجانه بر انحراف دینشان پافشاری می کردند ،بی خبر از این بودند که این بیراهه رفتنشان امتی را تا ظهور آخرین سلاله ی پیامبر(ص) منحرف می کند و بی شک گناه آیندگانی که نبودند و ندیدند، بر عهده ی همین کسانی هست که بودند و دیدند و بیعت کردند اما پس از ارتحال پیامبر(ص)،همه چیز را به بوته ی فراموشی سپردند و حکم پروردگار را نادیده گرفتند و دنیا طلبی خودشان را سرلوحه قرار دادند.....
پس علیِ مظلوم ،خانه نشین شد...نه یارانی یافت که جهاد کند ، نه به مسجد رفت که سر تسلیم فرود آورد و بیعت کند با بیعت شکنان.......
آهای مردم؛
آهای دنیا؛ بدانید، که علی (ع) قبل از خانه نشینی سکوت نکرد....یاری نیافت تا احقاق حق کند و کاش آن زمان، من و تو و ما بودیم و جان می دادیم در راه ولایتش ...
#ادامه دارد.....
🖊به قلم : ط_حسینی
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
@bartaren
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
#داستان«سقیفه»
#قسمت :هفدهم
علیِ مظلوم. چون بی وفایی مسلمان نماها و حیله گری اهل مدینه را دید و یاری نیافت برای جهاد و احقاق حق خدا، به توصیه ی پیامبر(ص) ،«خانه نشینی» را برگزید و مشغول جمع آوری و ترتیب قرآن شد و از خانه خارج نشد تا قرآنی را که در اوراق پراکنده و پاره پاره بود ، جمع کند.
همه ی آنچه که بر پیامبر(ص) نازل شده بود، آنچه قابل تأویل بود و ناسخ و منسوخ را جمع آوری نمود و با دست مبارک خود ،آن را نگاشت.
ابوبکر که خود را خلیفه می خواند ،قاصدی به درب خانه ی امیرالمؤمنین فرستاد و به او پیغام داد: ای علی(ع) ،از خانه بیرون آی و با ما بیعت کن!
و علی(ع)، این مردترین مرد دنیا و تنهاترین ولیِّ زمان، جواب فرستاد: من مشغولم و با خود قسم یاد کرده ام که عبا به دوش نیاندازم جز برای نماز ، تا قرآن را جمع آوری و مرتب کنم.
وقتی این خبر به ابوبکر و عمر رسید، آن دو عبیده و مغیره را فراخواندند و از آنها نظریه ای خواستند، تا دوباره برخورد با علی (ع) را به شورا کشانند.
همه نظرشان بر این بود که علی(ع) به پشت گرمی همسرش زهرا(س) و عباس بن عبدالمطلب ،عموی پیامبر(ص) است که با آنها بیعت نمی کند ، پس باید نقشه ای می کشیدند تا این دوحامی را از سر راه برمیداشتند...
بحث شان به دراز کشید ، فاطمه (س)را نمی شد به هیچوجه از علی(ع) جدا کرد ،چون همگان واقف بودند که فاطمه(س) جانِ علی(ع)ست و علیِ نَفَس فاطمه..... کجا می شود بین جان و نفس جدایی انداخت؟؟؟
همه می دانستند که اگر پایش بیافتد ،علی در راه فاطمه جان می دهد و فاطمه خود را فدایی علی می کند.
همگان اقرار می کردند که زهرا همان حیدر است و حیدر همان فاطمه است. پس این روح در دوجسم را به هیچ وجه نمی توان از هم جدا نمود .....
پس باید اول فکری به حال عباس می کردند ، در این هنگام مغیره بن شعبه گفت: به نظر من اول باید با عباس بن عبدالمطلب ملاقات کنید و او را به طمع بیاندازید که برای تو و نسل هایت هم نصیبی از خلافت خواهد بود ، با این سیاست او را از علی بن ابی طالب جدا سازید، زیرا اگر عباس بن عبدالمطلب با شما باشد ، این خود دلیلی برای مردم ظاهر بین است و مقابله ی ما با علی بن ابی طالب کار آسانی ست...
ابوبکر و عمر و ابو عبیده این نظریه را پذیرفتند و هر سه با هم به سراغ عباس رفتند و این در حالی بود که چند روز بیشتر از رحلت پیامبر(ص) نمی گذشت.
وقتی ابوبکر پیش روی عباس قرار گرفت گفت :....
#ادامه دارد
🖊به قلم :ط_حسینی
@bartaren
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
✨✨قرآن
✅امام علی سلام الله وصلواته علیه :
🔻بر شما باد عمل كردن به قرآن، كه ريسمان محكم الهى، و نور آشكار و درمانى سودمند است، كه تشنگى را فرونشاند،
🔻نگهدارنده ی كسى است كه به آن تمسّك جويد و نجات دهنده آن كس است كه به آن چنگ آويزد،
🔻كجى ندارد تا راست شود، و گرايش به باطل ندارد تا از آن باز گردانده شود،
🔻و تكرار و شنيدن پياپى آيات، كهنه اش نمى سازد، و گوش از شنيدن آن خسته نمى شود
🔻كسى كه با قرآن سخن بگويد راست گفته و هر كس بدان عمل كند پيشتاز است.
📜 نهج البلاغه ، فرازی از خطبه ۱۵۶
#اللهم عجل لولیک الفرج
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
قول لیّن و برخورد نرم
#تمثیلهای_خدایی
برف،️ اگر تند و شلاقی بباره، روی زمین نِمیشینه.
برف وقتی روی زمین میشینه که آرام و نرم بباره.
حرف هم مثل برفه.
اگر به قول قرآن کریم، نرم و ملایم باشه، به دل میشینه و دلنشینه.
به همین خاطر، خداوند به موسی و هارون فرمود حالا که پیش فرعون میرید، باهاش خیلی نرم حرف بزنید:
اذْهَبٰا إِلیٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغیٰ، فَقُولاٰ لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشیٰ (طاها/43و44)
ای موسی، تو و برادرت هارون، به سوی فرعون بروید که طغیان کرده است. اما به نرمی با او سخن بگوئید، شاید متذکر شود یا از خدا بترسد.
یعنی اگر تند و خشن حرف بزنید، به دل سنگ او نمیشینه.
حتی در بعضی از روایات آمده که موسی مامور بود، فرعون رو با بهترین نامش صدا کنه، شاید در دل تاریکش اثر بگذاره.
#خوشرویی
هر مکتبی باید جاذبه داشته باشه. لذا برای نفوذ در قلوب مردم، نخستین دستور قرآن برخورد ملایمه.
حالا این یه سنگ محک.
خودمون کلاه خودمون رو قاضی کنیم.
حتی با فرعون باید به نرمی سخن گفت، حالا برخورد ما با دیگران، برای جذب مردم به دین خدا، چگونه است؟
جاهایی که لازم باشه، چجوری امر به معروف و نهی از منکر میکنیم؟
با نحوه برخوردمون چند نفر رو به دین علاقمند کردیم؟
اصلاً چرا راه دور بریم. برخوردمون با نزدیکان خودمون چگونه است؟ با پدر و مادر، زن و بچه، دوستان و همکاران، همسایگان و اقوام و ...؟
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
#تشرفات
شخصی به نام آقای بلورساز خادم کشیک دوم آستان قدس رضوی نقل کردهاند:
من مبتلا به درد دندان شدم، برای کشیدن دندان پیش دکتر رفتم. گفت: غدهای هم کنار زبان شماست که باید عمل شود. با آن عمل من لال شدم و دیگر هرچه خواستم حرف بزنم نمیتوانستم و همه چیزها را مینوشتم. هرچه پیش دکترها رفتم درمان نشد، خیلی گرفته و ناراحت بودم.
✨💫✨
چند ماه بعد خانم بنده برای رفع درد دندان پیش دکتر رفت. وقت کشیدن دندان ترس و وحشتی برایش پیدا شد. دندان پزشک میپرسد چرا میترسی؟ میگوید: شوهرم دندانی کشید و جریان را کلا برای دکتر میگوید. دکتر میگوید: عجب! آن شوهر شماست؟ در عمل جراحی رگ گوییهای صدمه دیده و قطع شده و این باعث لال شدن ایشان است و دیگر فایده ندارد. زن خیلی ناراحت میشود و به خانه بر میگردد. و شب خوابش نمی برد. مرد می نویسد: چرا ناراحتی؟ میگوید: جریان این است و دکتر گفته شما خوب نمیشوی! ناراحتی مرد زیادتر میشود و به تهران می آید خدمت آقای علوی میرسد.
✨💫✨
ایشان میفرماید: راهنمایی من این است که چهل شب چهارشنبه به مسجد جمکران بروی، اگر شفایی هست آنجاست. تصمیم جدی میگیرد و لذا به مشهد که بر میگردد برای چهل هفته بلیط هواپیما تهیه میکند که شبهای سه شنبه در تهران و شبهای چهارشنبه به مسجد جمکران برود. در هفته ۳۸ که نماز میخواند و برای صلوات سر به مهر میگذارد، یکوقت متوجه میشود که همه جا نورانی شد و یک آقایی وارد و مردم به دنبال او هستند. میگویند او حضرت حجت علیه السلام است.
✨💫✨
خیلی ناراحت میشود که نمی تواند سلام بدهد. لذا در کناری قرار میگیرد. ولی حضرت نزدیک او آمده و می فرماید: سلام کن. اشاره به زبان میکند که من لالم و الا بی ادب نیستم. حضرت بار دوم با تشر می فرماید: سلام کن. بلافاصله زبانش باز میشود و سلام میگوید. در این هنگام پرده کنار رفته و خود را در حال سجده میبیند. این جریان را افرادی که آن آقا را قبل از لالی و در حین آن و بعد از شفا دیده بودند در محضر آیت الله گلپایگانی شهادت داده اند.
📗شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ص ۱۲۷
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🌸🍃🌸🍃
#رزق_و_روزی
وَ فِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ (ذاریات/۲۲)
رزق و روزی شما، و آنچه به شما وعده داده میشود، در آسمان است! (ذاریات/۲۲)
دوش حمام رو دیدی؟ آب از بالا میاد، اما از پایین تنظیم میشه.
ماجرای رزق و روزی هم یک چنین ماجرایی است.
رزق ما تو آسمونه، به همین خاطر قرآن میگه:
"فی السماء رزقکم"
ولی تنظیمش تا حدودی دست ماست، و به سعی و تلاش ما بستگی داره.
لَیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی (نجم/۳۹)
برای انسان، بهره ای جز سعی و کوشش او نیست.
گاهی ممکن است با انجام دادن یک عملی رزق و روزیمون رو زیاد کنیم.
مثلاً:
امام حسين عليه السلام فرمود: كسى كه دوست دارد عمرش زیاد و رزقش زياد شود، صله رحم انجام دهد.
بحارالانوار، ج 74، ص 91.
و گاهی ممکن است با یک گناه، رزق خودمون رو کم کنیم یا اصلاً دفع کنیم. چنانکه در دعای کمیل می خوانیم:
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَيِّرُ النِّعَمَ.
خدایا بر من ببخش، آن گناهانی را که باعث میشود نعمتی که برای من درنظر گرفته ای تغییر کند.
یعنی گناهان باعث تغییر نعمت، و کم و زیاد شدن رزق و بهره مادی و معنوی انسان میشود.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
#نرم_افزار
پدرها و مادرهای عزیز🌹
دانش آموزان قرآنی 🌹
یه نرم افزار قرآنی جذاب 🤩🤩🤩🤩
بازی شهر قرآنی، یک بازی بی نظیر قرآنیه که همراه با سرگرمی و بازیهای جذاب و متنوع قرآن رو آموزش میده
🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎
ویژگی های بازی:
✅متناسب برای سنین 3 تا 9 سال 🤹
✅بیش از 100 بازی متنوع 🐥🐼
✅تقویت هوش و حافظه🤔
✅آشنایی بچه ها با مسجد و انفاق🕋
✅صوت 5 قاری نوجوان بین المللی😊
✅گرافیک و طراحی بین المللی🐸
✅مطابق علم روانشناسی کودک 😘
✅وجود متن آیات و سوره ها و همچنین بخش ویژه برای آموزش حفظ و قرائت🚒
✅آموزش قرآن، رنگ ها، تقسیم بندی، خرید، خوراکی، اسباب بازی و خیلی موارد دیگر.😁
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
این نرم افزار رو دانلود کنید پشیمون نمیشین 😇😇
دانلود رایگان از کافه بازار👇👇
http://cafebazaar.ir/app/?id=com.boombstudio.qurancity&ref=share
#ترک_گناه
#ارتباط_با_نامحرم
⚠️ مراقب باشید سر خودتون #کلاه شرعی نگذارید.
🔺فکر میکنید تمام خیانتکاران با هدف خیانت به همسرشان وارد رابطه ای دیگر شدن ؟
❌ نه ابـــــدا ❗️
خیانت معمولا از جایی شروع میشود که تصورش را هم نمیکنید
بله 👇
همیشه از یک درد و دل ساده شروع میشود
⭕️بعد از مدتی با اونی که چت میکنید یا حرف میزنید فکر میکنید که چقدر شما را خوب درک میکند.
و بعد به مرور یواش یواش دلتان می خواهد بیشتر با او صحبت کنید و او را از نزدیک ببینید.
🔺کم کم ذهنتان درگیر مقایسه او با همسرتان میشود 👥و در بیشتر اوقات همسرتان در این مقایسه بازنده است✖
همین باعث میشود روابطتان سرد و سردتر شود↯↯↯
🔰خیانت 👇
مثل جانوری خزنده و بی صدا
بی دعوت وارد زندگیتان میشود و همه ی زندگیتان را به خطر می اندازد
مراقب مرزهایتان باشید...⛔️
⭕️"این تصور که من با دیگران فرق دارم و در دام خیانت نمی افتم را دور بریزید"
میلیون ها نفر با همین تصور اشتباه در همین دام افتاده اند...⚠️
♨️ آقایی که مذهـبیه غــیرت داره با نامحرم ارتباط نمی گیره حالا به هر بهانه ای ، این دستور اکید دین ماست.
🔺و خانمی که چــادریه حــیاء داره اونم با نامحرم ارتباط نمیگیره و عفت خود را به حراج نمیگذاره اون هم به هر بهانه ای و با هیچ نامحرمی درد و دل نمیکند !!
♨️ پس مراقب باشید سر خودتون کلاه شرعی نگذارید.
#رعایت_لطفاً....
🚫فراموش نکنیم↯↯
خیـــــانت حق النـــــاسه..
#ترک_هر_گناه = #یک_قدم_بسوی_ظهور
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹
#داستان«سقیفه»
#قسمت : هجدهم
ابوبکر بادی به غبغب انداخت ، گلویی صاف کرد و گفت : خداوند محمد(ص) را به عنوان پیامبر شما و صاحب اختیار مؤمنان فرستاده است.
خدا بر مردم منت نهاد و او را از میان همین مردم قرار داد تا اینکه پیامبر را به پیش خود فراخواند و «ریاست مردم را به خود آنها واگذار کرد تا خودشان، مصلحت خویش را به اتفاق ،اختیار کنند» مردم هم مرا به عنوان والی خود و مسؤل کارهایشان انتخاب کردند و من به یاری خدا هیچ سستی و حیرت و ترسی به خود راه نمی دهم و فقط به یاری خدا توفیق خواهم یافت ، لکن مخالفی دارم که بر خلاف مردم سخن می گوید و تو را پناه خویش قرار داده و تو هم قلعه ای محکم و خواستگار و پناهی امن برای او شده ای!
ای عباس؛ تو هم باید یا بر آنچه که همگان اتفاق دارند و هم رأی شده اند ، داخل شوی یا مردم را از عقیده شان برگردانی، حال ما پیش تو آمده ایم و پیشنهادی برایت داریم ، ما می خواهیم سهمی از خلافت برای تو قرار دهیم تا برای تو نسل بعد از تو این نصیب و سهم باشد، زیرا تو عموی پیامبری، اگر چه مردم با اینکه مقام تو و رفیقت علی را می دانند ، اما در خلافت ازشما رویگردانی کردند.
در این هنگام عمر هم به سخن در آمد تا آتش حرفهای ابوبکر را تند تر کند و عباس بن عبدالمطلب را به هر طریق شده با خود همراه کند تا دست از حمایت علی(ع) بردارد، پس ادامه ی سخنان ابوبکر را گرفت و گفت:به والله، از طرف دیگر ای بنی هاشم،بر پیامبرتان افتخار دارید،پیامبر از خانواده ی شماست...
ای عباس؛ برای حاجتی نزد تو نیامدیم اما خوش نداریم که ایراد و فتنه ای بر سر آنچه که مسلمانان برآن توافق کرده اند پیش آید و شما در مقابل ما قرار بگیرید، به صلاح خود و مردم نظر دهید!!
عباس بن عبدالمطلب ،سخنان این دو را که نه مطابق با عقل و منطق و نه مطابق با حکم خداوند بود شنید و در پاسخ گفت : خداوند محمد(ص) را همانطور که گفتی به عنوان پیامبر و صاحب اختیار مردم مبعوث کرد ، اگر تو خلافت را بنا به حکم و امر پیامبر گرفته ای که همگان میدانند این حق ماست که غصب کرده ای و اگر به درخواست مؤمنین است، ما هم از آن مؤمنین بودیم و لیکن از خلافت تو اطلاع نداشتیم و مشاوره و سؤالی هم در این مورد از ما نکردی و بدان ما هم به خلافت تو رضایت نمی دهیم ،زیرا ما هم از مؤمنان هستیم ،اما تو را دوست نداریم و خلافت تو را قبول نداریم.
اما اینکه گفتی برای من هم سهم و نصیبی در خلافت باشد : اگر خلافت اختصاص به تو دارد برای خودت نگهدار که ما احتیاج به حق تو نداریم و اگر حق مؤمنین است پس تو حق نداری راجع به حقوق آنان دستور بدهی و یا اظهار نظر بکنی و اگر حق ماست (که طبق امرپیامبر و حکم خدا از ماست) ما به قسمتی از آن راضی نمی شویم(یعنی خلافت را غصب کردی ، باید آن را بگردانی).
اما آنچه توگفتی ای عمر، که پیامبر از ما و شما است. بدان که پیامبر درختی است که ما شاخه های آن و شما همسایگان آن هستید، پس ما از شما سزاوارتریم.
واما آنچه گفتی که از خواسته های پراکنده می ترسیم، بدان کاری را که شما آغاز کرده اید ،ابتدای پراکندگی و اختلاف است.....
و خداوند یاری کننده است.
و اینچنین بود که توطئه عمر و ابوبکر برای جلب حمایت عباس از خلافت غصبی شان ، نافرجام ماند.
و پس از این مناظره ، عباس بن عبدالمطلب شعری سرود به این مضمون و در هر کجا و هر زمان آن را می خواند تا به گوش همگان برسد:
گمان نمی کردم خلافت از بنی هاشم و از میان آنها از ابی الحسن علی(ع) انحراف پیدا کند.
آیا علی(ع) اولین کسی نیست که به طرف قبله نماز خواند؟آیا او عالم ترین مردم به آثار و سنت های پیامبر نیست؟آیا او نزدیک ترین مردم در دوران زندگی نسبت به پیامبر نبود؟ آیا او همان کسی نبود که جبرئیل در غسل و کفن پیامبر یار او بود؟همان کسی که آنچه همه ی خوبان دارند او به تنهایی دارد و خوبی های او در این مردم نیست...
هان ای مردم؛ چه کسی شما را از اوجدا کرد؟ باید او را بشناسیم! بدانید که بیعت شما آغاز فتنه هاست!!
و عالم و آدم شهادت می دهند ، که سخنان عباس بن عبدالمطلب که خدا او را رحمت کند ، عین حقیقت است ، براستی علی نیست مگر ولیّ بلافصل بعد از پیامبر(ع)، علی اولین مظلوم عالم ،هموکه عالم به بهانه ی وجودش ،موجودیت گرفت ....و ولایت علی نیست مگر آزمایشی از جانب خدا ،تا ما را محک بزند در عشق خودش...و خدا را صد هزار بار شکر که ما ندای من کنت مولاه فهذا علی مولاه پیامبر را از ورای قرن ها شنیدیم و دل دادیم به دلداگان الهی و جان می دهیم در راه این دلدادگی....
الهی مرحبا بر درگهت باد
که مادر هم مرا با یا علی زاد
#ادامه دارد...
📝 به قلم :ط_حسینی
@bartaren
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤
🌸🍃🌸🍃
#دلیل_نامگذاری_خیابان_جردن
دکتر ابوالقاسم بختیار اولین پزشک ایرانی است که تا سن ٣٩سالگی تحصیلات ابتدایی داشت و خدمتکار یکی از خوانین بزرگ بختیاری بود او هر روز فرزندان خان را به مدرسه میبرد وهمان جا می ماند تا مدرسه تعطیل می شد و دوباره آنها را به منزل میبرد دبیرستانی که فرزندان خان در آن تحصیل می کردند یک کالج آمریکایی (دبیرستان البرز) بود که مدیریت آن برعهده دکتر جردن بود.
دکتر جردن از پنجره دفتر کارش می دید که هر روز جوانی قوی هیکل چند دانش آموز را به مدرسه می آورد.
یکروز که این جوان در شکستن و انبار کردن چوب به خدمتگذار مدرسه کمک کرد دکتر جردن از کار او خوشش آمد واو را به دفتر فرا خواند و از او پرسید که چرا ادامه تحصیل نمی دهد جوان (دکتر ابولقاسم بختیار) گفت که بعلت سن بالا و نداشتن هزینه تحصیل و همچنین با داشتن سه فرزند قادر به این کار نیست ؛
دکتر جردن پذیرفت که خود شخصا آموزش او را در زمانی که باید منتظر بچه های خان باشد بر عهده بگیرد او بعلت استعداد بالا ظرف چند سال موفق به اخذ دیپلم شد و با کمک دکتر جردن برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت وسرانجام در سن ۵۵ سالگی مدرک دکترای پزشکی خود را از دانشگاه نیویورک گرفت دکتر بختیار چهار فرزند داشت که همگی آنها پزشک بودند .
دکتر سامویل مارتین جردن معلم و مبلغ آمریکایی از سال ١٨٩٩تا١٩۴٠ریاست کالج آمریکایی در تهران بر عهده داشت و به پاس خدماتش خیابانی در تهران بنامش نامگذاری شد.
گاهی یک خدمت ما میتواند سرنوشت فرد وحتی اجتماعی را تغییر دهد خوبی خوبیست با هر مذهب ویا هر ملییتی !!!
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
تا ایمانتان قوی نشده،نگویید خدایا راضی ام به رضای تو!
🔴 به ما فرمودند در حرف زدن با خدا حواستان را جمع کنید که چه چیزی از خدا می خواهید
مثلاً همیشه بگویید پناه برخدا...
🔵 چون هنوز قوی نشده ایم، نگوییم من راضی هستم به رضای خدا! چون مقام، مقام خواستن است. و خدا هر چه خواستید می دهد.
🔷اما اگر به مقام رضا اقرار کردید، خداوند به جهت امتحان پشت سر هم مشکلات را به سراغتان می آورد، تا صداقتتان معلوم شود.
♦️و گاهی انسان دعا می کند ولی چون به رضای خدا رضایت داده مشکلات او بیشتر می شود، زیرا مقام رضا همراه با بلاست.
لذا انسان باید دائماً بگوید: پناه بر خدا!
✳️مقام رضا مربوط به جناب سیّدالشهداء علیه السلام است که اگر جناب سیّدالشّهداء نمی فرمود که من راضی به رضای خدا هستم، شاید قضیّۀ کربلا پیش نمی آمد.
🌺 امّا چون حضرتشان تسلیم محض اند، وقتی دوستان و فرزندان او شهید شدند، فرمودند:«الهی رضاً برضائک» و حتی لحظۀ آخر که تمام یاران شهید شدند و دیدند که ممکن است زن و فرزند به اسارت بروند، امّا باز هم گفت«الهی رضاً برضائک»
▪️لذا اگر هفتاد و دو پیغمبر خدا را در یک روز در بیت المقدّس آتش زدند،
▪️و یا آنهمه مصیبت در روز عاشورا بر سیّدالشّهداء و صحابۀ عصمت وارد شد،
▪️و یا هزار و چند سال است که حضرت بقیة الله منتظر ظهورند،
▪️و همۀ بلاهائی که بر ائمه و پیامبران دیگر آمد...
🔴همه به جهت این است که آنها تسلیم محض اند، و آنهمه حقایق و مکاشفاتی که دست آوردند نیز از این جهت بوده است که در مقام رضا و تسلیم بوده اند.
🌟باید توجه داشت که منظور از تسلیم محض شدن این نیست که در اموری که پیش می آید بروز عواطف نکنیم!!
🌹چنانچه از جناب رسول الله نقل شده که وقتی فرزندشان از دنیا رفت، اشک ریختند،(که مردم از این عمل حضرت اعتراض کردند) ایشان فرمودند: ما حرف گزافی نمی زنیم و نمی گوئیم خدایا چرا اینطور شد(تسلیم محض)،
🍃 امّا خوب ما پدر هستیم، عاطفه داریم، برای مرگ فرزندمان دلمان سوخته و اشک می ریزیم.
✳️آنهائی که عارف به سرّالقدرند، می دانند مثلاً این آقائی که مریض شده باید مریضی بکشد، و مأموریت ندارد که برای شفا دادنش کاری بکند،
💠امّا از یک طرف این مریض بیچاره ناراحت است و آه می کشد و این عالِم هم برایش ناراحت می شود.
🌸حضرت بقیة الله، از آنجا که کلّ نظام هستی، برایشان یکپارچه در شهود محض است.
از یک طرف می بیند که نظام آنطور که باید پیاده می شد، شد در راحتی اند.
🔴 و از طرفی هم اعمال و رفتار ما را می بیند و ناراحت می شوند و در عذاب و الم اند و هیچ دست تصرّف بکار نمی گیرند.
📘از بیانات استاد صمدی آملی
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
#داستان «سقیفه»
#قسمت: نوزدهم
چند روز از قضیه ی دست رد زدن عباس بن عبدالمطلب به سینه ی خلیفه ی غاصب می گذشت ، آنها مدتی قضیه را ساکت گذاشتند و فقط به فرستادن قاصدی به درب خانه ی علی(ع) بسنده کردند.
آنها می خواستند تا مردم از یاد ببرند که عباس چه گفت و علی چه کرد ، آنها می خواستند با گذشت زمان و جا افتادن بیعت تازه ی مردم ، بیعت گذشته را که پیامبر(ص) برای علی(ع) گرفته بود از خاطره ها محو کنند ....
اما علی(ع) باید ،یک بار دیگر حقی را که از آنِ او بود و حکم پروردگار در آن بود را دوباره برملا کند، او می خواست برای آخرین بار حجت را بر اهل مدینه تمام کند و در تاریخ ثبت نماید که علی(ع) حقش را جار زد اما یاری نیافت تا به کمکشان خلافتی را که غصب شده بود به صاحب اصلی اش برگرداند...
بعد از چند روز که قضیه ساکت مانده بود ، علی (ع) از خانه اش بیرون آمد ، درحالیکه قرآن را در یک پارچه جمع آوری و مُهر کرده بود ،داخل مسجد شد .
ابوبکر و جمع زیادی از مردم در مسجد پیامبر(ص) نشسته بودند.
علی(ع) نزدیک محراب مسجد شد و با صدای بلند به طوریکه به گوش همگان برسد چنین ندا برآورد:
«ای مردم، من از زمانی که پیامبر(ص) رحلت نموده مشغول غسل او و سپس جمع آوری قرآن بودم تا این که همه ی آن را در یک پارچه جمع آوری کردم، بدانید که خداوند هر آیه ای بر پیامبر(ص) نازل کرده در این مجموعه است، تمام آیات را پیامبر برای من خوانده و تأویل آن را به من آموخته است».
علی(ع) با این سخنش فهماند که اگر اسلام محمدی را خواهانید ،اگر دین خدا را برمی تابید، پس بدانید کتاب خدا با تمام تفاسیرش که هر حرف آن حکمت و رازی دارد ، پیش من است، اگر می خواهید؛ این گوی و این میدان...ولیّ خدا را دریابید و غاصبان خلافت را رها کنید.
علی گفت، اما صدا از جمع بلند نشد...
مولایمان نگاهی به جمع غافل و پیمان شکن روبرویش کرد و ادامه داد «این کار را کردم تا فردا نگویید، ما از قرآن بی خبر بودیم»و بعد نگاهی معنا دار به جمع کرد و فرمود:« روز قیامت نگویید که من شما را به یاری خویش نطلبیدم و حقم را برای شما بیان نکردم و شما را به اول تا آخر قران دعوت نکردم»
علی گفت و گفت و گفت ،اما هیچ یک از دنیا پرستان پیش رویش نفهمید که علی همان قرآن است و قرآن همان علی ست و بارها و بارها این سخن در کلام پیامبر آمده بود که علی با قرآن و قرآن با علی ست ، این دو از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر در بهشت به من برسند و چه بی سعادت بودند این دنیا پرستان بی دین، چه بی لیاقت بودند این مسلمان نماهای مدعی و قرآن را در غربت خود تنها گذاشتند.
در این هنگام که علی(ع) این سخنان را فرمودند، عمر که در جمع حضور داشت پاسخ داد : ای ابوتراب، آنچه که از قرآن پیش روی ماست ،ما را کفایت می کند و احتیاجی به آنچه ما را دعوت می کنی نداریم!
و علیِ مظلوم ، با شنیدن این سخن ، تنها تر از همیشه وارد خانه شد....
علی(ع) تلنگری به جمع زد تا اگر فطرت پاکجویی در آنجا باشد به خود آید....
اما به خود که نیامدند هیچ، کینه های درون سینه شان از حقد و حسد که سالیانی دور در آن انبار کرده بودند، به جوش آمد و واقعه ای را رقم زدند که تا قیام قیامت لکه ی ننگش بر دامان بشریت مانده است و غربت و مظلومیت این واقعه، مُهری شد که بر جبین شیعه خورد تا واقعه ها پس از این واقعه پیش آید...تا خوردن سیلی زهراپویان تکرار و تکرار شود.......و گذشتگان چه ظلم عظیمی کردند و چه ظلم عظیمی می کنیم ما، اگر واقعیت این مطلب را به همگان نرسانیم و نگویم که حق با مادرمان زهراس و حقیقت در ولایت مولایمان علی ع بود و بس...
#ادامه دارد....
🖊به قلم :ط_حسینی
@bartaren
🖤🌹🖤🌹🖤🌹🖤🌹