eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.7هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
910 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚آثار دنیوی و اخروی نفرین کردن! نفرین تنها یک واکنش بی تأثیر و حرف الکی نیست، بلکه واکنشی است با آثار و تبعات سخت که شخص باید مواظب باشد گرفتار آن نشود. حضرت علی علیه السلام ‌می‌فرماید: ”از نفرین مظلوم بترسید که وی حق خویش را از خدا درخواست می‌کند و خداوند کسی را از حقش باز نمی‌دارد.” البته لعن یا نفرین بر برادران و خواهران مؤمن و به طور کلی زبان گشودن به نفرین و لعن‌، امری مذموم است و جز در موارد استثنا از این امر به شدت پرهیز داده شده است‌! نفرین در صورتی تاثیر دارد که اولا بر حق باشد. شخصی که به دیگران نفرین می کند، اگر به ناحق باشد، تأثیری در زندگی فرد نفرین شده ندارد، اما حتی اگر نفرین به حق باشد، تا خداوند مصلحت نداند، اثر نخواهد کرد. نفرین را خداوند آن گونه که صلاح می‌داند، اجابت می‌کند، نه آن طور که نفرین کننده دلش می‌خواهد،‌ چون گاهی ممکن است به خاطر یک مسئله جزئی و کوچک، شدیدترین نفرین علیه کسی صورت گیرد! بدیهی است خدای عادل و عالم و حکیم، به اندازه آنچه حق است، ‌نفرین را اجابت می‌کند، نه بیشتر. در فرهنگ اسلام عفو و بخشش بر غضب و انتقام خصوصا نسبت به مؤمنین و نزدیکان ترجیح داده شده است. در عفو لذتی است که در انتقام نیست، همان گونه که رحمت الهی برغضبش سبقت دارد (سبقت رحمته غضبه). كسى كه ظلم می‏كند چه بسا در همین دنیا كیفر آن را ببیند. ثانیاً؛ دیدن كیفر و جزاى بعضى از گناهان در این دنیا، ممكن نیست. مثلاً كسانى كه افراد زیادى را در جنگ‏ها و یا بمباران‏هاى اتمى و شیمیایى كشته‏ اند، چگونه می‏توان آنان را به كیفر واقعى اعمالشان رساند؟ توضیح اینکه: خداوند نسبت به بنده ‏اش مهربان است تا آخرین مرحله به انسان فرصت میدهد برای توبه و هرگز مانند جباران فوراً اقدام به انتقام نمیکند. 📚میزان الحكمه، جلد 7، ص 3375 ر،ک‌:میزان الحکمة‌، محمدمحمدی ری شهری‌، ج 5، ص 616 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از کوتاه و شنیدنی
سخنان مهم.mp3
2.65M
سخنان مهم دکتر رفیعی در مورد 💽 @kotahshenidanie 💽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبحگاهی ما را به نور الهي راهنمایی بفرما و مسير سبز انسان بودن را نشانمان ده قدمهايمان را استوار و ايمانمان را فزونی بخش مهــربــانــا ما را قلبی گشاده و پاك ببخش ... تا با همه كس و همه چيز با عشق و احترام روبرو شویم و دیگران را از خود جدا ندانیم... آمین 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چرا در دنیا همواره با مشکلات و سختی‌ها مواجه هستیم؟ دنیا خوابگاه، عشرت کده و ... نیست، دنیا میدان رشد است و انسان باید در این میدان با سختی‌ها مبارزه کند تا خود به رشد کمال برسد خاصیت این جهان مادی براساس همین قوانین طبیعی، سختی‌ها و مشکلات است و نباید توقع آسودگی و راحتی داشت بلکه در این راه ناهموار با توکل به خدا پیش رفت. 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃 در زمان شاه مى خواستند در منطقه بهارستان تهران، اطراف ساختمان مجلس شوارى ملّى را بسازند و بايد ۳۵ خانه خراب مى شد به اطلاع صاحبان خانه ها رساندند كه خانه شما را مترى فلان مقدار مى خريم. هر كس اعتراض دارد، بنويسد تا رسيدگى شود هيچكس به جز مرحوم راشد اعتراض نكرد. اين جريان خيلى بر مسؤولين گران آمد، و گفتند: «فقط اينكه آخوند است، اعتراض كرده!» بعد مرحوم راشد را دعوت كردند و آماده شدند براى اينكه به او حمله كنند و (خار) خفيفش نمايند راشد آمد و بعد از سلام و احوالپرسى از او پرسيدند كه اعتراض شما چيست؟ گفت: حقيقتش اين است كه اين خانه را من سالها قبل و به قيمت خيلى كم خريده ام و در اين مدت زمان طولانى مخروبه شده و به نظر من قيمتى كه شما پيشنهاد كرده ايد، زياد است!! من راضى نيستم از بيت المال مردم قيمت بيشترى براى خانه ام بگيرم بُهت و تعجّب همه را فرا گرفت و يكى از اعضاى كميسيون كه از اقليتهاى دينى بود، از جا برخاست و راشد را بوسيد و گفت: «اگر اسلام اين است، من آماده ام براى مسلمان شدن...» جرعه‌ای از دریا 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃 خدای تعالی وحی فرستاد به حضرت داوود (ع) که مرا در دل بندگانم، دوست گردان. گفت: چگونه دوست گردانم؟ گفت: فضل و نعمت من به یاد ایشان آر که از من جز نیکویی ندیده اند. و وحی فرستاد به حضرت یعقوب (ع) که دانی چرا حضرت یوسف (ع) را چندین سال از تو جدا کردم؟گفت نمی دانم. وحی آمد از آن که گفتی ترسم که گرگ، وی را بخورد. ای یعقوب، چرا از گرگ ترسیدی و به من امید نداشتی و از غفلت برادران وی بیندیشیدی و از حفظ من نیندیشیدی؟ و یکی از پیامبران به قوم خود گفت اگر شما آنچه من می دانم بدانید، بسیار بگویید و اندک بخندید و به صحرا شوید و دست بر سینه زنید و زاری کنید. پس جبرئیل بیامد و گفت خدای تعالی می گوید چرا بندگان مرا ناامید می کنی از رحمت من؟ پس آن پیامبر بیرون آمد و مردم را امیدهایی نیکو داد از فضل خدای تعالی. 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃 شما در مسیر زندگی همان چیزی را خواهید دید که عمیقاً به آن باور داشته باشید... اگر باور داشته باشید مردم خوب هستند، همه جهان با شما خوب خواهند شد.... اگر باور داشته باشید همه مردم بد هستند، جهان با شما بد خواهد شد.... اگر باور کنید عشق وجود ندارد، یک زندگی خشک و بدون عشق را خواهید دید که در آن فقط محاسبات ریاضی حکم فرماست. اگر باور کنید که عشق وجود دارد، آنرا عمیقاً تجربه خواهید کرد... همه چیز به باورهای شما وابسته است.. زندگی دقیقا همان چیزی را به شما نشان خواهد داد که شما می‌خواهید.... این، بزرگترین راز جهان خلقت است.. 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃 محمد عوفی در جوامع الحکایات می‌نویسد، فردی به نام برقعی شورش کرد و با عده‌ای سیاه‌پوست بر مردم بصره حاکم شد. از ترس او زنان و دختران از خانه بیرون نمی‌آمدند چون اگر زنگی‌ها ( سیاه‌پوستان) هر دختری را می‌دیدند بر او تجاوز می‌کردند. دختری زیبا‌روی و عفیفه به نام ساجده را پدر ساربان‌اش در بیابان مریض شد و چون برادری نداشت، مجبور شد برای درمان پدر به بیابان رود. لباس مردانه پوشید و از خانه خارج شد. سوار شتر در بیابان می‌رفت که یکی از این سیاهان به طلب آب نزد او آمد. آب را ساجده داد ولی سخن نگفت و این امر شک آن وحشی را بر‌انگیخت. حجاب از سرش برداشت و داستان را فهمید. دوستان خود را صدا کرد، تا بعد از او از ساجده کامروا شوند. ساجده گفت: اگر ناموس مرا به من ببخشید من یک هدیه‌ای به شما می‌دهم که هیچ‌کس نداده است. گفتند چیست؟ گفت من ذکری به شما یاد می‌دهم که اگر بخوانید، ضربت هیچ شمشیری در شما اثر نکند. سیاهان تعجب کردند و گفتند: بیاموز تا ما کنار رویم. یکی از سیاهان گفت: ما از کجا دانیم که این ذکر درست است؟ ساجده گفت: من می‌گویم و در من امتحان کنید. پذیرفتند. ساجده آن ذکر را زیر زبان گفت و شمشیر بر گردنش فرود آوردند و در همان لحظه گردنش از تن جدا شد. سیاهان فهمیدند که ذکری در کار نبود، هدف ساجده آن بود که بدون آن که بی‌عفت شود، پاک بمیرد و از دنیا برود. و تمام این‌ها نقشه‌ای بیش نبود. مدتها مزار این زن پاک دامن در بیابان بصره زیارتگاه بود. 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃 برکت به معنی، خیری بی‌پایانی است که توسط خدا به انسان می‌رسد. وقتی پولی می‌گیریم و می‌گوییم خدا بدهد برکت، یعنی مبلغ آن مهم نیست، مهم، خیر بی‌پایان آن است که از خدا انتظار آن را داریم. عمر با برکت یعنی، عمری که خیر بی‌پایان داشته باشد. یعنی انسان به‌جای عمر طولانی و بدون خیر، عمرش هرچند کوتاه شد، دارای خیر برای مردم و دیگران داشته باشد. مانند عالمی که کتابی می‌نویسد. یا فرد خیری موسسه خیریه‌ای را بنیان می‌نهد. در عروسی می‌گوییم، مبارک است یعنی، این خیر و شادی پایان نگیرد و همیشه عروس و داماد کنار هم شاد باشند. از کتاب قاموس قرآن. سید علی اکبر قریشی 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نایت کویین
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ... آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﺎﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﺤﺚ ﻧﮑﻦ فقط به او گوش کن... آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ خودت را با کسی مقایسه نکن... آرامش میخواهی شکرگزار باش... آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍهی کمک کن ؛ تو توانایی ! شاید همه توانایی روحی و جسمی برای یاری کردن ندارند... آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍهی با همه بی هیچ چشم داشتی ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺵ... آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﮐﻦ ، هدف داشته باش... آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺳﺮﺕ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﻮﺩﺕ ﮔﺮﻡ ﺑﺎﺷﺪ . آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ وابسته نباش . عاﺷﻖ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ. 🎊 @bluebloom_madehand 🎊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاهی یک حرکت کوچک می‌تواند دنیای بزرگ یک نفر را عوض کند جنایتکاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی با لباس ژنده و پر گردوخاک و دست‌و‌صورت کثیف و خسته و کوفته به یک دهکده رسید. چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود. جلوی یک مغازه میوه‌فروشی ایستاد و به پرتقال‌های بزرگ و تازه خیره شد، اما بی‌پول بود. به‌خاطر همین دودل بود که پرتقال را به‌زور از میوه‌فروش بگیرد یا آن را گدایی کند. دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس می‌کرد که به یک‌باره پرتقالی را جلوی چمشش دید. بی‌اختیار چاقو را در جیب خود رها کرد و پرتقال را از دست مرد میوه‌فروش گرفت. میوه‌فروش گفت: بخور نوش جانت، پول نمی‌خواهم. سه روز بعد آدمکش فراری باز در جلوی دکه میوه‌فروش ظاهر شد. این دفعه بی‌آنکه کلمه‌ای ادا کند، صاحب دکه فوراً چند پرتقال را در دست او گذاشت. فراری دهان خود را باز کرد. گویی می‌خواست چیزی بگوید. ولی نهایتاً در سکوت پرتقال‌ها را خورد و با شتاب رفت. آخر شب صاحب دکه وقتی که بساط خود را جمع می‌کرد، صفحه اول یک روزنامه به چشمش خورد. میوه‌فروش وقتی که عکس توی روزنامه را شناخت، مات و متحیر شد. عکس همان مردی بود که با لباس‌های ژنده از او پرتقال مجانی می‌گرفت. زیر عکس او با حروف درشت نوشته بودند قاتل فراری و برای کسی که او را معرفی کند نیز مبلغی به‌عنوان جایزه تعیین کرده بودند. میوه‌فروش بلافاصله شماره پلیس را گرفت. پلیس‌ها چند روز متوالی در اطراف دکه در کمین بودند. سه‌چهار روز بعد مرد جنایتکار دوباره در دکه میوه‌فروشی ظاهر شد. با همان لباسی که در عکس روزنامه پوشیده بود. او به اطراف نگاه کرد. گویی متوجه وضعیت غیرعادی شده بود. دکه‌دار و پلیس‌ها با کمال دقت جنایتکار فراری را زیرنظر داشتند. او ناگهان ایستاد و چاقویش را از جیب بیرون آورده و به زمین انداخت و با بالا نگه‌داشتن دو دست خود، به‌راحتی وارد حلقه محاصره پلیس شده و بدون هیچ مقاومتی دستگیر شد. موقعی که داشتند او را می‌بردند زیر گوش میوه‌فروش گفت: آن روزنامه را من پیش تو گذاشتم، برو پشتش را بخوان. سپس لبخندزنان و با قیافه کاملاً راضی سوار ماشین پلیس شد. میوه‌فروش با شتاب آن روزنامه را بیرون آورد. در صفحه پشتش چند سطر دست‌نویس را دید که نوشته بود: من دیگر از فرار خسته شدم. از پرتقالت متشکرم. هنگامی که داشتم برای پایان‌دادن به زندگی‌ام تصمیم می‌گرفتم، نیک‌دلی تو بود که بر من تاثیر گذاشت. بگذار جایزه پیداکردن من، جبران زحمات تو باشد. 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ قسمت دوم ... 🌹فضائل امام علی علیه السلام احنف بن قيس مى گويد: روزى بـه دربار معاويه رفتم ، وقت نهار آن قدر طعام گرم ، سرد، ترش و شيرين پيش من آوردند كه تعجّب كردم .آنگاه طعام ديگرى آوردند كه آنرا نشناختم پرسيدم : اين چه طعامى است ؟ معاويه جواب داد ايـن طـعـام از روده هـاى مـرغـابى تهيّه شده آنرا با مغز گوسفند آميخته و با روغن پسته سرخ كرده و شكر نِيشكر در آن ريخته اند احنف بن قيس مى گويد:در اينجا بى اختيار گريه ام گرفت و گريستم… معاويه با شگفتى پرسيد: علّت گريه ات چيست ؟ گفتم : به ياد على بن ابيطالب عليه السّلام افتادم ، روزى در خانه او بودم ، وقت طعام رسيد فرمود : ميهمان من باش آنگاه سفره اى مُهر و مُوم شده آوردند.گفتم : در اين سفره چيست ؟ فرمود: آرد جو (سويق شعير )گفتم : آيا مى ترسيد از آن بردارند يانمى خواهيد كسى از آن بخورد فـرمـود: نـه ، هـيـچ كدام از اينها نيست ، بلكه مى ترسم حسن وحسين عليهماالسلام بر آن روغنی بريزند… گفتم : يا اميرالمؤمنين مگر اين كار حرام است اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: نه ، بلكه بر امامان حق لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعيف باشند تا فقر باعث طغيان فقرا نگردد… هـر وقـت فـقـر بـه آنـها فشار آورد بگويند: بر ما چه باك ، سفره اميرالمؤ منين نيز مانند ماست. مـعـاويـه گـفـت : اى احـنـف مـردى را يـاد كـردى كـه فضـيـلت او قابل انكار نيست. اصل الشّيعه و اصُولُها ص ۶۵ امام صادق (علیه السلام ) مى فرمايد:   هنگامى كه على عليه السّلام از جنگ صفين بر مى گشت، در ساحل فرات ايستاد و فرمود: اى وادى، من كيستم؟ رود مضطرب شد و امواج به هم خوردند و مردم نگاه مى كردند که صدايى از فرات برخاست و گفت: اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله و ان عليا امیرالمومنین حجة الله على خلقه.  امام صادق عليه السّلام فرمايد: وقتى كه على عليه السّلام از صفين بر مى گشت بر ساحل فرات ايستاد و با چوب دستى خود بر آب زد و فرمود: جارى شو. پس دوازده چشمه جارى شد و مردم نگاه مى كردند. سپس با زبانى سخن گفت كه مردم نفهميدند. آن گاه مارها سرشان را از رودخانه بيرون آوردند و لااله الاالله و تكبير گفتند و بعد از آن گفتند: السلام عليك يا حجة الله فى ارضه و يا عين الله فى عباده. قوم تو در صفين، تو را خوار كردند چنانچه قوم یهود، هارون بن عمران را!  حضرت به مردم فرمود: آيا شنيديد؟ گفتند: بلى. پس فرمود: اين معجزه من براى شماست و شما را بر آن شاهد مى گيرم. اثبات الهداة: ج ۴ ص ۴۵۰ و ۴۵۱  حسین بن علی علیه السلام فرمود: روزی امیرالمؤمنین علیه السلام در زمین بی آب و علفی، کبکی را مشاهده فرمود. به او فرمود: ای کبک! از چه زمانی در این بیابان هستی و از کجا غذا و آب می آوری؟ پاسخ داد: ای امیرالمؤمنین! من از صد سال پیش در این بیابان هستم. هرگاه گرسنه می شوم، بر شما صلوات می فرستم و سیر می شوم، و هرگاه تشنه شدم، بر کسانی که به شما ستم کردند، لعنت می کنم و سیراب می گردم. (الخرائج و الجرائح، ج‏۲، ص۵۶۱) در راه جنگ نهروان لشكر امیرالمومنین از ديرى مى گذشتند. پير ترسا (راهب مسيحى) بر بالاى دير بود. نعره زد كه اى لشكر، پيشواى خود را بگوييد نزدم آيد. به امام اين خبر را رساندند. امام به طرف راهب آمد و وقتى نزديك شد، راهب عرض كرد: اى سرور لشكر، كجا مى روى؟   امام فرمود: به جنگ دشمنان دين. عرض كرد: در همين جا توقف كن و لشكر خود را بفرما كه متوجه جنگ مخالفان نشوند كه ستاره مسلمانان به خوشبختى نيست و اين ساعت طالع ندارد؛ چند روز صبر كنيد تا كوكب سعد شود، آن وقت حركت كنيد كه پيروز خواهيد شد.   امام فرمود: تو دعوى علم آسمانى مى كنى، مرا از سير فلان ستاره خبر ده؟ عرض كرد: اسمش را نشنيدم؟ امام سوال از ستاره ديگرى كردند، باز ندانست. امام فرمود: تو از آسمان ها علم ندارى، از احوال زمين مى پرسم. آن جا كه ايستاده اى، مى دانى در زير پاى تو چه چيزى مدفون است؟   عرض كرد: نمى دانم. فرمود: ظروفى است؛ و فلان عدد دينارهاى سكه دار و نقش دار در آن مى باشد. عرض كرد: از كجا مى فرمايى؟ فرمود: رسول خدا صلی اللّه علیه وآله مرا خبر داده است. حتى فرموده: تو با اين قوم نهروانيان مى جنگى و از لشكر تو ده نفر كشته و از لشكر دشمن، كمتر از ده نفر فرار كنند.   راهب، متحير شد و تعجب كرد. امام فرمود: زير قدم او را حفر كنيد. پس از كندن آن، ظروف و دينارها كه نشانى هايش را امام فرموده بود، يافتند. پس از مشاهده صدق كلام امام، راهب به دست و پاى حضرت افتاد و مسلمان شد و سپس حضرت متوجه نهروان گرديد. تحفة المجالس: ص ۱۶۳٫ 🌹نشر این پست صدقه جاریه است 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا