#خاطرات_معلمی
دیدم دستش پر از خشه... (کلاس دهمه. لاغر اندام و از نسبتا شر و شلوغها ولی باهال...)
گفتم: دستت چی شده؟؟
گفت: با مشت زدم تو شیشه...👊
گفتم: چرا ؟؟؟ (حدس زدم تو خونه دعواش شده )
گفت: ماشینه به خانومه تیکه انداخت با مشت زدم تو شیشهش
گفتم: بعدش چی شد؟؟
گفت: فک کرد آشنای خانوم هستم در رفت...
گفتم: از نظر شرعی بنظرم اجازهی این کار نداشتی داداش...ولی ته دلم به #غیرت و #شجاعتش آفرین گفتم. (به عبارت فنی: این آدم حُسن فاعلی داشته، ولی حُسن فعلی نه)
بعد پرسیدم:
حجاب خانومه چطور بود؟؟
گفت: داغون...خیلی داغون ( البته اون گفت: لخت بود ولی من روم نمیشه بنویسم، به جاش میگم داغون )
حالا که گذشت، ولی انصافا اگه اون یارو میامد پایین و اینا درگیر میشدن و یه خونی ریخته میشد،چی؟؟!!
واقعا اگه اون خانوم با پوشش شرعی میامد بیرون بازم اون آدم مریض بهش تیکه مینداخت؟؟!!🤔
پ.ن:یاد مرحوم #شهید_الداغی (شهید غیرت ) افتادم، بچهش که یتیم شد و زنش بیوه و قاتلانش اعدام و حبس و اون دختر بدحجاب هم داره زندگیش رو میکنه...خدا کنه لااقل به خودش اومده باشه و توبه کرده باشه...
#خاطرات_معلمی یک طلبه معلم رو دنبال کن🔻🔻
🆔 @Takhteh_siah