#کرامت
#شفای_مریض
#امالبنین
#مادر_عباس
حجت الاسلام حاج سيّدجواد موسوي زنجاني مي گويد:
يكي از #فرزندانم، ناگهان به شدّت سرگيجه گرفت و مدام حالت تهوع داشت. او را نزد پزشك بردم. پزشك داروهايي تجويز كرد، ولي هيچ گونه اثر مثبتي نداشت تا اين كه رفته رفته وضع بيمار وخيم تر مي شد. پس از نيمه شب با دكتر تماس گرفتم و وضعيت را گفتم. وي گفت فورا او را به بيمارستان منتقل كنيد. پس از معاينه، دكتر متخصص گفت: بيماري فرزندتان #مننژيت_حادّ است و تمام مغزش را چرك گرفته و زمان معالجه نيز گذشته است.
با تلاش بسيار، شوراي پزشكي تشكيل شد و پزشكاني از خارج از بيمارستان نيز براي معالجه بيمار حاضر شدند. حتي وزير بهداري وقت، در زمينه معالجه بيمار توصيه هايي كرد، ولي معالجه هيچ گونه تأثيري نداشت. فرزندم يك هفته در حال #كُما و بيهوشي بود تا اين كه شب تاسوعا فرا رسيد.
وقتي از يك سو، ناتواني پزشكان در درمان بيمار و از سوي ديگر، نگراني و شيون مادر و خواهران و بستگان را ديدم، #دو_ركعت_نماز خواندم. سپس #صد_مرتبه_صلوات فرستادم و ثوابش را به حضرت #امُالبنين عليهاالسلام ـ مادر قمر بني هاشم ـ هديه نمودم و خطاب به آن بانوي بزرگوار عرض كردم: هر فرزند صالحي مطيع دستورهاي مادر خود است. از تو مي خواهم از فرزندت ـ باب الحوائج؛ حضرت اباالفضل العباس عليه السلام ـ بخواهي كه شفاي فرزندم را از خدا بگيرد.
نزديك سپيده صبح بود كه از بيمارستان تماس گرفتند و گفتند: بيمار از حالت كُما بيرون آمده و شفا يافته است، چنان كه #گويا_مريض_نبوده است. با عجله به بيمارستان رفتم و فرزندم را در حالت عادي ديدم. اين در حالي بود كه پزشكان گفته بودند: اگر به احتمال بسيار ضعيف، خوب هم بشود، حتما بينايي و شنوايي اش را از دست خواهد داد يا فلج خواهد شد. همان شب، يكي از بانوان مؤمن محل، #حضرت_عباس عليه السلام را در خواب ديده بود كه حضرت فرموده بود: موسوي شفاي فرزندش را از مادرم خواسته بود و من شفاي او را از خداوند گرفتم.
به نقل از سایت آستان مقدس حضرت عبدالعظیم
@takhteh_siah
✅:تقدیم به مادران و همسران نورانی
🔸و چه دعای مجیرهایی که هر زمان مادر قصد خواندن آن را داشت، خدمتی به اهل خانه، قد علم کرد و آن را به ساعتی دیگر موکول کرد...
🔸شبهای قدر رمضان بود...
مادر، سفره افطاری اهل خانه را فراهم کرد و زیر لب گفت: یادم نرود امشب دعای مجیر را... جوشن کبیر را
سفره را جمع کرد و نگاهی به ساعت انداخت، حالا وقت تدارک سحری بود؛ مادر زیر لب گفت: یادم نرود دعای مجیر را!... جوشن کبیر را
#ظرف ها را شست، سحری را آماده کرد، خواست مشغول دعا شود که متوجه شد کودک نوپایش بدجور خود و لباسهایش را کثیف کرده، پس مشغول #تعویض_پوشک و لباسهایش شد و زیر لب گفت:یادم نرود دعای مجیر را!جوشنکبیر را
خسته و تکیده سرجایش نشست؛ تا خواست دعا را شروع کند آن یکی فرزندش کتاب به دست سراغ مادر امد برای #دیکته شب... مادر زیر لب گفت یادم نرود دعای مجیر را! جوشن کبیر را
کارها یکی پس از دیگری قد علم می کردند و ساعت بی رحمانه میگذشت و مادر در حسرت یک ساعت مناجات بی دغدغه، شب را سپری میکند...
و حالا که بچهها خوابیدهاند و شیخ حسین انصاریان قرآن بسرش را هم تمام کرده. میرود تا خلوتی باخدای خویش داشته باشد، چشم های مادر #خسته و خواب آلوده، حالا دیگر نایی برای دعای مجیر نمانده!چه برسد بجوشن کبیر... تند تند قران بسر میگیرد و بک یا الله تا بالحجه
💧قطره اشکی از گوشه چشم مادر روانه ی بالشت می شود و مادر،خسته و دلشکسته از روزمره، لب به مناجات میگشاید:
خدایا؛ به حق لحظات #پختن_افطاری با زبان روزه و حرارت اجاق گاز که بدجور تشنه میکند مرا: اجرنا من النار یا مجیر...خلصنا من النار یارب
خدایا به حق لحظاتی که ایستاده ام تابشورم ظرف ها و نظافت کنم خانه را: اجرنا من النار یا مجیر... خلصنا من النار یا رب
خدایا به حق خستگی پاها و بی رمقی دست هایم: اجرنا من النار یا مجیر...خلصنا من النار یارب
خدایا به حق ساعات عمرم که در راه خدمت به #همسر و #فرزندانم، به بندگانت که به من واگذار نمودی سپری شد: اجرنا من النار یا مجیر... خلصنا من النار یارب
خدایا اصلا به حق این دل شکسته و حسرت زده ی خواندن دعای مجیر و جوشن کبیر و چشم های بی رمق از همراهیم: اجرنا من النار یا مجیر... خلصنا من النار یا رب...😭😭😭
مگر میشود چنین دعای مجیری و چنین جوشن کبیری مقبول درگاه ربوبی نگردد؟
خدایا به حق لحظه به لحظه خستگی مادرانمان: اجرنا من الناریا مجیر 🙏