eitaa logo
تک رنگ
10.3هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
86 فایل
یه وقتایی می‌شه به درو دیوار می‌زنی که یه آدم☺️ باشه تا حرفاتو براش بگی من رفیقتم، رفیق🥰 به تک‌رنگ خوش اومدی😉 #حال_خوب_من #کانال_نوجوونی ادمین: @yaranesamimi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••┈┈••✾❤️✾••┈┈•• در بعضی از روزهای زندگی شما 🚙 رحمت الهی🌬 بر شما می‌وزد پس خودتان را در معرض این نسیـم قرار دهید !😌 🌱 نسیمِ رحمت من عبدالمهدی بود شمـا هم نسیمِ‌الهے♡ خود را دریابید . . :) . . 💙+خرید کتاب از فروشگاه نمکتاب: 💳| https://b2n.ir/738810 🧡+سفارش‌کتاب از طریق آیدی ایتا: 📦| @sefaresh_namaktab . . 🍃🌸‌‌‌‌@yaran_samimii🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا غروب می‌مانیم میان سنگ و سرمای کوه. شب شاهرخ مجبورم می‌کند تا بیایم خانه‌شان و خودش هم به مادرم می‌گوید که برای حکم دادگاه کار داریم. البته می‌گوید: - مادرت غصه نخورد، نفهمد پسر گیجی دارد. دستمزد کارش هم مجبورم کرده که هر آنچه می‌نویسم همان شب بخواند. حالا هم منتظرم بخواند و با خاک یکسانم کند. - این زرچوبه و روغن و خرما رو می‌ذارم روی پات و می‌بندم. پولشم حساب می‌کنم. حالا هم ساکت باش می‌خوام بخونم. خوابم می‌آید. امروز روز سختی داشته‌ام، چه از نظر فشار روحی که مهدی به من آورد و چه این کوه‌نشینی زیاد. چشمانم را می‌بندم که شاهرخ می‌گوید: - چقدر سخته! با من نبوده است. نگاهش می‌کنم. نگاهم نمی‌کند. اصلا یا حضرت عباس. من آدمش نیستم. چشم می‌دوزم توی صورتش. در دنیای خودش دارد سیر می‌کند و من سیرم از دنیایی که برای خودم ساخته‌ام. - فرهاد اینا راسته دیگه! چانه بالا می‌دهم و بی‌غرض می‌گویم: - کاراش خیلی مهم نبوده! برمی‌گردد توی صورتم و تند می‌شود: - شما قهرمان ملی! پاشو برو یه دور کار کن، حق و حقوقی که می‌گیری رو دو دستی بذار لب طاقچه. شانه بالا می‌اندازم. بدم می‌آید از خودم شخصیتی نشان بدهم که نیستم. ادا در آوردن در مرام من کار میمون است و من انسانم و باید بلد باشم حداقل اعتراف کنم. نه مسخره می‌کنم دارایی خوب دیگران را و نه رد می‌کنم اما با جرأت می‌گویم که احساس خاک بر سری می‌کنم از خطاهایی که کوچک و خوارم می‌کند و اراده‌ام را رو به ضعف می‌برد. نگاه از شاهرخ می‌گیرم و می‌گویم: - من هیچ‌وقت این کارو نمی‌کنم. خوبه حداقل جرأت گفتنش رو داری. این حماقتمه. حماقته چون پیداست و همه می‌بینند، دیگه جرأت نمی‌خواد. دل و جرأتو مهدی داشته که می‌ذاشته. مرام می‌ذاشته وسط! شاهرخ لبخند تلخی می‌زند و می‌گوید: - کدوم لذت‌بخش‌تره؟ هردو فکر می‌کنیم کدام لذت‌بخش‌تر است؟ من و شاهرخ کیف کرده‌ایم یا مهدی؟ بعد از چند دقیقه‌ای شاهرخ است که سکوت خانۀ بی‌مادرش را پاره می‌کند: - ترازو داره؟ راستش وقتی می‌خواهم بدون لج‌بازی حرفی بزنم یا حرفی را گوش کنم حق را بهتر می‌فهمم و خیلی وقت‌ها هم بر علیه خودم می‌شود. الان هم نه حالم حال تعصب است و نه روزهایم، روزهای لجاجت. الان با درون سالمم دارم فکر می‌کنم؛ بی‌قضاوت. کسی هم نیست تا بخواهم مقابلش قیافه بگیرم. مقابل خودم هم که قیافه گرفته بودم، با دیدن مهدی بادم خالی شده است... می‌گویم: - فعلا که مهدی خواهان داره، مهدی روی لب‌هاست، مهدی حلال مشکلاته و فعلا هم که من و تو قوز درآوردیم از بس که از مشکلات زندگی گردن خم کردیم. نه حل مشکل خودمون رو بلدیم، نه کسی و کسانی ذکر ما رو می‌گن. نه جز مادرمون خواهون داریم. شاهرخ برگه‌های نوشته‌ام را می‌گذارد روی زمین و خودش هم دراز می‌شود کنارش و می‌گوید: - این شبای بودن با مهدی رو دوست دارم. فقط اگر ننه‌م برگرده... وسط نفس عمیق و پر حسرت شاهرخ می‌گویم: فردا منم میام دیدن مادرت. می‌چرخد به سمتم. ورقه‌هایم را دستش گرفته و می‌گذارد زیر سرش. موهایش را می‌کشم و سرش را بلند می‌کنم. برگه‌ها را که برمی‌دارم می‌نالد: - بابا بذار آرومم کنه. این مغز معیوب رو دخیلش کردم. برگه‌ها را منظم داخل پوشه می‌گذارم و می‌پرسم: - دکتر نگفته مادرت کی مرخص می‌شه. - دکتر نه. اما ننه‌م گفته تا من هستم، بیهوشی بیمارستان بهتر از باهوشی خونه است. این حرف شاهرخ هیچ خوب نیست. دست و پایش را بعد از زدن این حرف جمع می‌کند و تمام هیبتش می‌شود مثل کودکی خطا کرده و پشیمان. اشکی از گوشۀ چشمش می‌چکد و می‌گوید: - مهدی باید برام یه کاری کنه. حداقل ننم چشم باز کنه بگه بخشیدمت بعد بره. اینطوری تا آخر عمر مدیونش می‌مونم. می‌دونی فرهاد هیچ‌وقت بابا نشو. چون اگه بچه‌ت اذیتت کنه هم خودت می‌سوزی هم اون می‌سوزه. در ذهنم می‌رود این حرف: - اگر هم خوب باشی مثل مهدی می‌شوی... 《 ماجرا ادامه دارد 》 ✍️به قلم نرجس شکوریان فرد 🍃🌹 @yaran_samimii🌹🍃
8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.¸¸.•°˚˚°❃◍⃟💎💦 . . +این اتفاق واقعا اتفاق افتاده :)😍🤗 . . ☘‌ ✨‌‌ 🎞‌ ╭┅────────┅╮ ‌‌🌈‌@yaran_samimii ╰┅────────┅╯
تک رنگ
•`◍⃟🌹💨°○ ‌‌ ۵ بهمن ماه تولد عبدالمهدے مغفورے🌱 یک خبر خوب براے دنیا حساب مے‌شود! چون عبدالمهدے تاثیرات مثبت جهانے داشت و هنوز🌍 هم دارد . . +این یک ‌ماه هرشب خواندن و دیدن و شنیدن از او لذت💕 را ذره ‌ذره در جان من و شما مهمان کـرد؛ و البته بقیه ماجرا را ✈️ در کتاب‌ بخوانید +بعد هم😋☺️🌼 یک شیرینی همیشگی نوش جانِ لحظه هایتان:) 📗+خرید کتاب از فروشگاه نمکتاب: 🛒| https://b2n.ir/738810 📘+سفارش‌کتاب از طریق آیدی ایتا: 📦| @sefaresh_namaktab ╭┅────────┅╮ ‌‌🌈‌‌‌@yaran_samimii ╰┅────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
〖`🌈°✿°🍇´〗 🌱 بعضی چیزها هست که دست ما نیست ! اما می رسد :) پس غصه‌ی آن‌ها را میل نکنیم . . 😊 ‌‌‌◽️‌ ╭┅────────┅╮ ‌‌💕‌‌‌@yaran_samimii ╰┅────────┅╯
Γ💜. ✓ ••• . + ڪارِ خوب ڪردن ڪاری نداره! زرنگ اونیہ کہ😌 رو انتخاب می‌ڪنہ :)✨ . ╭┅───────┅╮ ‌‌🌸‌‌@yaran_samimii ╰┅───────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا