•○~🌌~○•
•••<{شب اول}>•••
یکی از نزدیکان شهید آیت الله بهشتی تعریف میکند:
به اتفاق دکتر و محمد رضا فرزند ارشد ایشان نزدیک قبرستان قدم میزدیم.
میدانستیم که قبر مارکس هم همانجاست.
به شوخی گفتم این دو سگ هم دارند میروند سر قبر مارکس فاتحه بخوانند.
و به دوتا سگی که داشتند کمی دورتر میرفتند اشاره کردم.
دکتر بلافاصله رو به من کرد و گفت:
- اگر ما با فکر مارکس مخالف هستیم،
نباید به او توهین کنیم.
ادب در کلام لازم است؛ چه فرد کافر باشد چه مسلمان!
#قدمبهقدم
#آرامش_جهان
#آخر_سال_متفاوت
◆|@TAKRANG1|◇
•○~🌌~○•
•••<{شب دوم}>•••
🔥| یکی از دوستان شهید بهشتی تعریف میکند،
همین که پایمان به شهر رسید با انبوه دیوارنوشتهها مواجه شدیم که علیه دکتر بهشتی بود.
◆| الاغ سر راهمان سر بریدند و «مرگ بر بهشتی» و «بهشتی بهشتی، طالقانی رو تو کشتی» گفتند.
به همین دلیل در خلال سخنرانیام به گوشهای از جنبههای شخصی ایشان اشاره کردم.
📃| بعد از جلسه ۲۲ نامه به دستم رسید که تماماً حرفهای رکیک و فحش و ناسزا بود.
{در آن نامهها} مرا متهم کرده بودند که از یک آمریکایی حمایت کردهام و با او همدست هستم.
◆| نوشته بودند خانهی پانزده طبقه دارد، زن اروپایی دارد و...
یک روز در مجلس خبرگان به دکتر گفتم «شما چرا در مقابل این همه توهین از خودتان دفاع نمیکنید؟»
🌊| در جواب آیهای خواند و گفت: «فلانی، من نباید از خودم دفاع کنم؛ بلکه باید اینقدر ایمان خودم را قوی کنم که خداوند از من دفاع کند و جواب اینها را بدهد و چون وعدهی خدا حق است، من به این وعده اعتقاد دارم.»
#قدمبهقدم
#آرامش_جهان
#آخر_سال_متفاوت
◆|@TAKRANG1|◇
•○~🌌~○•
•••<{شب سوم}>•••
📺| یکی از نزدیکان امام خمینی میگوید:
روزی خدمت امام رسیدم.
ایشان نامهای را به من مرحمت فرمودند تا برای پخش به مسئول خبر صدا و سیما برسانم.
📃| نامه را به مسئول مربوط دادم.
چند دقیقه بعد امام من را صدا زدند و فرمودند:
- نامه را سریعا پس بگیرید و بیاورید.
نامه را آوردم.
🖋| امام کلمهای ر اتغییر دادند و دوباره به من دادند و فرمودند:
- حالا به واحد خبر بدهید.
بنده این کار را کردم.
📝| بعد خدمت امام رسیدم و عرض کردم:
- نامه چه اشکالی داشت؟
امام فرمودند:
- در نامه نوشته بودم من با همه همم به بسیجیان دعا میکنم.
🔍| بعد متوجه شدم که این درست نیست.
نوشتم:
- من با بیشترین همم به بسیجیان دعا میکنم.
#قدمبهقدم
#آرامش_جهان
#آخر_سال_متفاوت
◆|@TAKRANG1|◇
•○~🌌~○•
•••<{شب چهارم}>•••
🗳| پس از اینکه مرحوم شهید رجایی با رای ملت به ریاست جمهوری انتخاب شد، خدمت امام ‹ره› رسید.
🌏| امام به ایشان فرمود:
- شما رئیس جمهور ایران شدی،
ولی باید بدانی که ایران گوشهای از آسیاست؛
💫| آسیا گوشهای از زمین، کره زمین گوشهای از منظومهشمسی، منظومه شمسی گوشهی از کهکشان، کهکشان گوشهای از...
#قدمبهقدم
#آرامش_جهان
#آخر_سال_متفاوت
◆|@TAKRANG1|◇
•○~🌌~○•
•••<{شب پنجم}>•••
👑| محمدرضاشاه، آنقدر متکبر بود که تمام مناسبتهای تقویم را به خودش متصل میکرد.
👨👩👧👦| تعطیلی و شادی و جشن و پایکوبی را بر محور خودش، همسرش و خاندانش تعیین میکرد.
🗓| مثلا:
۲۱ مهر، روز جشن و شادی به مناسبت تولد فرح
۱۹ آبان، روز جشن و پایکوبی، روز تولد ولیعهد
📅| ۱۵ بهمن، روز نیایش، روز رفع خطر از شاه در سال ۱۳۲۷
۱۲ اسفند، روز پدر، تولد رضاشاه
#قدمبهقدم
#آرامش_جهان
#آخر_سال_متفاوت
◆|@TAKRANG1|◇
•○~🌌~○•
•••<{شب ششم}>•••
📆| در شهریور ماه ۱۳۶۳، آقای خامنهای به عنوان رئیس جمهور وقت جمهوری اسلامی ایران به لیبی سفر میکند.
🧠| در این سفر اتفاق جالبی رخم میدهد که نشان از هوشیاری بالای او دارد.
مرحوم آیت الله خزعلی در این مورد میگوید:
⛺️| - در لیبی خیمهای برپا کردند که ارتفاع در ورودی آن خیمه کوتاه بوده، به ناچار هر کس میخواست وارد شود باید خم میشد.
🖼| از طرفی داخل خیمه،
روبهروی در عکس قذافی بود، یعنی هرکسی وارد میشد، ناخواسته در مقابل عکس قذافی سر خم میکرد.
👀| آیت الله خامنهای وقتی میخواست وارد خیمه شود، به پشت وارد میشود تا در مقابل عکس قذافی سر خم نکند.
#قدمبهقدم
#آرامش_جهان
#آخر_سال_متفاوت
◆|@TAKRANG1|◇
•○~🌌~○•
•••<{شب هفتم}>•••
📝| روزی شاگرد از استاد عالم خود خواست که درسی به یاد ماندنی به وی بدهد.
عالم از شاگردش خواست یک مشت نمک را داخل یک لیوان آب بریزد و آن را بنوشد.
🍶| شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از آب داخل لیوان را بنوشد.
عالم پرسید: مزهاش چطور بود؟
شاگرد جواب داد: بد جوری تلخ و شور بود! اصلا نمیشد خورد!
🌊| عالم از شاگردش خواست یک مشت نمک بردارد و او را همراهی کند.
رفتند تا رسیدند کنار دریاچه.
عالم از او خواست نمک را داخل دریاچه بریزد و یک لیوان آب را از دریاچه برداشت و به شاگرد داد.
👀| از او خواست تا آن را بنوشد.
شاگرد به راحتی تمام آب داخل لیوان را سر کشید.
این بار هم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید.
شاگرد پاسخ داد: کاملا معمولی بود.
عالم گفت:
🔥| رنج ها و سختی هایی که انسان در طول زندگی با آن روبرو می شود، همچون یک مشت نمک است.
این روح و قدرت پذیرش انسان است که هر چه بزرگتر و کوچکتر شود میتواند باران همه رنج و اندوه را به راحتی تحمل کند.
💫| سعهصدر آدمی را در زندگی دریا می کند نه یک لیوان آب.
#قدمبهقدم
#آرامش_جهان
#آخر_سال_متفاوت
◆|@TAKRANG1|◇
•○~🌌~○•
•••<{روز هشتم}>•••
🚀| شهید حسین طهرانی مقدم برای دوستش تعریف میکند:
رفته بودیم روسیه یک موشک فوق پیشرفتهای را از روسها تحویل بگیریم.
👮🏻♂| به افسر روسی گفتنم:
فناوری ساخت این موشک را هم در اختیار ما بگذارید.
به من خندید و گفت: این امکان ندارد! این تکنولوژی فقط در اختیار روسیه است.
💪🏻| ولی بهش گفتم ما بالاخره این را می سازیم.
باز هم خندید.
وقتی برگشتیم ایران هر چه در توان داشتیم گذاشتیم.
اما به در بسته خوردیم.
🕌 | دست به دامان امام رضا ‹ع› شدم.
سه روز در حرم برای پیدا کردن راهی متوسل حضرتش شدم تا که در روز سوم در حرم طرحی در ذهنم جرقه زد.
🎨| سریع آن را در دفتر نقاشی دخترم کشیدم.
وقتی برگشتم عملیاتیاش کردیم.
شد موشکی بهتر از موشکهای روسی!
#قدمبهقدم
#آرامش_جهان
#آخر_سال_متفاوت
◆|@TAKRANG1|◇