فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه وقتی دائم میزنن توی سرت،
دیگه خودتم به خودت دری وری میگی،
کلا ناامیدی و خودکشی میشه نتیجهاش!😱
یه وقتی یه
#آرامید_جون
هست که مثل بهترین روانشناس میشینه مقابلت و حالتو خوب میکنه...😊
به #آرامید اعتماد کن و این فیلم رو ببین.
تو اینی نه اون☺️
#آرامید_جون
#تا_جمعه_۴
@takrang1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این معرکه ست
چی؟
این که بر و بچه اروپا و آمریکا و آفریقا و... مشتاق شدن ببینن ما چی میگیم؟🧐
بعد میرن کتاب ما رو تهیه میکنند
از اول تا آخرش رو با این دقت میخونند👍
بعد... خیلیهاشون هم شدن مثل ما☺️
یه جستجو توی این پنج ماه گذشته بکن، پیدا کردی برای
#آرامید_جون
هم بفرست.
#آرامید_جون
#تا_جمعه_۵
@takrang1
و اما این 😍
#آرامید_جون
دوست داره این پیام در
تل، اینستا، توییت، ایتا، سروش، بله....
دهها هزار بازدید بخوره...😅
پس آب دستته بخور و پخش کن.😉
میریم که جایزهی ویژه رو امشب به سه نفر بدیم...😃
#آرامید_جون
#تا_جمعه_۶
@takrang1
هدایت شده از تک رنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جونم بگه خدمتتون
آخرِ هفتههایی که پیشبینی هواشناسی سرما و بارش رو نشون میداد
نیمه شب،😳
در دو خط لوله ی اصلی گاز کشور بمب گذاری کردند.
کیا؟ خاک بر سرشون😡
چرا؟
برنامه قطع گاز ۴۰ درصد از مشترکین خانگی گاز آن هم در نقاط سردسیر و کوهستانی بود
قطع گاز نزدیک به نیمی از کشور برای چند روز😞
و نتیجه؛
غلبهی سرما
تلفات سرما
ایجاد نارضایتی عمومی،
دستآورد این حملهی هوشمندانه بود
اما به لطف خدا و با مجاهدت فرزندان ایران اسلامی
در چند ساعت ترمیم خط لوله انجام شد و اکثر مردم ایران فقط خبر واقعه رو شنیدند
نه گاز قطع شد، نه غلبهی سرما نه تلفات و نا رضایتی.
برگ زرین دیگری از افتخارات ایران اسلامی
با هماهنگی کامل تمام نهادهای دولتی و حاکمیتی و مردمی
پاینده باد ایران.
کیا میخواستن مردم رو توی این سرما اذیت کنن؟ 😒
بگو بزنم تو دهنشون😡
_همونایی که الان میگن رای ندید😐
این رو برای هر چند نفر در هر فضایی دلت میخواد ارسال کن تا در قرعهکشی ما شرکت کنی!
#آرامید_جون
#تا_جمعه_۷
@takrang1
یه داستان کوتاه ولی خوندنی😍
#یک_خاطره🙃
«ولی من رای میدم. چون پسرم اتیسم داره.» همینکه جملهام تمام شد با ترمز محکم و ناگهانی راننده، همه هُل خوردیم سمت جلو. نمیدانم خشونت توی ترمزش به خاطر تعجب بود یا از مخالفت صریح و قاطعم با حرفهایش جا خورد.
مسافران در حال نچ نچ، داشتند خودشان را به عقب بر میگرداندند که راننده پنجرهاش را پایین کشید تا صدای «گوسفند» گفتنش به ماشین جلویی برسد.
از پنجره باز شده، سوز هوای بهمنماه میخورد توی صورتم و مرا با خودش به بهمن پارسال میبرد؛ وقتی که توی همین تاکسیهای سبز رنگ نشسته بودم و بین انگشتهایمْ کاغذ آدرس داروخانهای در کوچه پس کوچههای جنتآباد شمالی را فشار میدادم. یک واسطه بهم اطمینان داده بود که آنجا رسپیریدون دارد؛ قرصی کوچکتر از عدس. اندازه نقطهای که توی زندگی پسرم بین کلمه مرگ و زندگی فاصله میانداخت.
پسر دو ساله من، درکی از ارتفاع نداشت. این یک نوع کمحسی در اتیسم است. بدون آن قرص، ممکن بود خودش را از هر بالا بلندی به پایین پرتاب کند. آن سطح مرتفع میخواست مبل باشد یا قلهی سرسرهای در پارک. میتوانست پشت بام خانهای سه طبقه باشد یا پنجره باز ماشین در حال حرکت.
وقتی به مقصد رسیدیم هوا تاریک شده بود. رفتم توی داروخانه خلوت. ناخودآگاه با صدای پایینتر از معمول از مرد پشت شیشه پرسیدم رسپیریدون دارید؟ مرد چند ثانیهای به من نگاه کرد. انگار میخواست از دزاژ استیصال صورتم شناساییام کند که آیا واقعا کودک اتیستیک دارم یا نه. منتظر جواب دستگاه خیالی دروغسنجیاش نماندم.
نسخه را از کیفم بیرون کشیدم و گفتم: _آقا بخدا برای همین کاغذ ۳۷۰ تومن پول ویزیت روانپزشک اطفال دادم. ثبت اینترنتی هم هست. میتونید کدملی بچهمو چک کنید.
بغض اگر چهره داشت، در آن لحظه حتما شکل من بود. سراغ رایانهاش نرفت. فقط جوری با احتیاط و آهسته برگه قرص را روی پیشخان گذاشت که انگار داریم کوکائین رد و بدل میکنیم. تشکرکنان قرص را توی دستم فشار دادم. هنوز در خروجی را باز نکرده بودم که صدای مرد توی داروخانه پیچید:
_خانم این آخریش بود. دیگه اینجا نیاین.
آنجا به اشکهایم اجازه ریختن ندادم. اما کمتر از یک هفته بعدْ دیگر دلیلی برای اختفای اضطرابم نداشتم و میشد راحت و رها گریه کنم. توی تاکسی بودم. قرصهای تو برگه یا بهتر بگویم، روزهای آرامش خانهمان، تمام شده بود. صبح زود، کاسهی چه کنم را برداشته بودم تا آن را سمت متصدی داروخانه سیزده آبان بگیرم. راننده، رادیو را برای اخبار ساعت هفت روشن کرد. گوینده اخبار، اول مطمئنمان کرد که اینجا تهران است؛ و صدا، صدای جمهوری اسلامی ایران. بعد جوری که انگار مخاطبش فقط خود خود من باشم متن اولین خبر را خواند:
_دانشمندان ایرانی توانستند قرص رسپیریدون را بومیسازی کنند. ماده اولیه این دارو در لیست جدید تحریمها علیه ایران قرار داشت. این دارو برای درمان و کنترل اتیسم به کار میرود...
نه صورتم را پوشاندم و نه صدایم را پایین آوردم. اشک شادی که پنهان کردن ندارد. شیرینتر این که تنها بیست روز بعد، همسرم با سه برگه رسپیریدون از داروخانهی محلهمان به خانه آمد.
من رای میدهم چون پسرم اتیسم دارد.
چون میدانم اگر با صندوقهای خالی اقتدار و امنیت این مملکت خال بردارد، هزاران مادر نگران مثل من، برای یافتن داروهای سادهای مثل تببر و سرماخوردگی، راهی این مسیر پر رنج میشوند. این تنها جایی است که نمیخواهم هیچ مادری درکم کند.
#انتخابات
🪴@takrang1
💠 فوتبالیست اسپانیایی هم بله😂بزن کف قشنگیه رو😃😃😃😃
خب خیلی مهمه که
به گفتهی «moroccoworldnews»، «خوزه ایگناسیو پلتیرو» معروف به «جوتا»، بازیکن سابق فوتبال اهل اسپانیا مسلمان شده😊😊😊
الکی هم نه،
جوتا میگه تصمیمش برای تغییر مذهب به خاطر علوم و معارف اسلامی بوده ...
یعنی تحقیق کرده به نتیجه رسیده...
بفرست برای ده نفر
بیا پیش #آرامید تا توی قرعهکشی شب شرکتت بده🌻
#آرامید_جون
#تا_جمعه_۸
@takrang1
هدایت شده از افسران پیشرفت کشورم
شهدا هم برای ظهور کار میکنند،
از طرف شهید عزیزت هجده هزار تومان صدقه بده که انشاءالله فردا پرشورترین و بهترین انتخاب اتفاق بیفته..
شماره کارت
6104337338149907
خیریه زمزم کوثر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منم نظرم اینه که باید جمع بشه
این استاد چی میگه؟؟؟
بفرست پنج نفر از دوستان ببینند امشب هر کس برنده بشه جایزه ویژه میگیره.
#آرامید_جون
#تا_جمعه_۹
@takrang1
پاشید یه نفر رو که نمیخواسته رای بده یا تردید داشته رای بده،نده رو با استدلال
#آرامید_جونی
قانع کنید رای بده
از خودش، انگشتش، رای الکتریکی، حرفش، تصویرش، شناسنامش، پدرش مادرش، موبایلش، اشکش، لبخندش....
هرچی دوست داری و داره و دارم
عکس و فیلمی مصاحبهای...
چیز میز ریزی برام بفرستید
شب جایزه بارونه
جایزه بارونی که میگما، حقه،حق!
امروز کشورهای دنیا دارند به ما نیگا میکنن 😳
ایران دوستان دنبال سربلندی ما هستن😃
دشمنانی احمق هم دنبال 😞
پاشو یاعلی بگو
🌻این گل با این❤️#آرامید_جون تقدیم تو.
منتظرم نذار
#آرامید_جون
#تا_جمعه_ظهور
@takrang1