#قرارعاشقی ❤️
حسین_جاان
من هر نفَسی را
که جدا از تو کشیدم
غم بود و
شرر بود و ضرر بود و دگر هیچ
#السلام_علیک_یااباعبدلله
@asheghaneh_talabegi
#صبح_بخیر_عزیزم•|🌱|•
باز صبح شد
و دوست داشتن
#تــو...
با جــان
و دل آغاز شـد...😍
#امیدآذر
•|🌱@asheghaneh_talabegi ❤️|•
#خودشناسی😍
قدم اول عاشق❤️ شدن است ...
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد !!!
🌺💍🌺💍🌺
@asheghaneh_talabegi
#سیاست_های_زنانه
خانوم های با #ســــیاســـــت میدونن که زندگی رو نباید #تنهایی پارو زد یعنی چی؟
🔗یعنی اینکه نباید بار زندگی رو از نظر محبتی به تنهایی به دوش کشید.
✔باید به مرد هم فرصت داد خودش رو نشون بده. باید یه وقتایی عقب بکشیم و بذاریم "مرد جای خالی محبت رو حس کنه" و بیاد سمتمون!
🔗اگر دائما هی بپریم وسط و محبت پشت محبت! خب عادی میشیم! محبت مون تکراری میشه✘
به جاش محبت کنید و به جا و به موقع سکوت کنید...
به مردها گاهی باید فرصت داد.
@asheghaneh_talabegi 🌱
مجله هنری طلعت
#عشـق_با_معجـزه_او #قسمت_شصـتودوم _سلام خانم خونم. نه شام آماده بود نه خانه مرتب. امیر چه
#عشـق_با_معجـزه_او
#قسمت_شصـتوسوم
برای کشیدن غذا کنار مامان مرضیه نشستم و کمکش کردم. بعد از اینکه همه دوره سفره نشستند به تبعیت از مامان مرضیه بلند شدم و به سمت سفره رفتم. احتمالش خیلی زیاد بود که امیر برایم جا نگه داشته باشد.
_کوثر خانم.
وقتی صدایم کرد مطمئن شدم و کنارش نشستم. ناخودآگاه چشمم به فرناز افتاد. چشمانش مثل آن روزی بود که به خانه یمان آمده بود. چشم از صورتش برداشتم. کمی بعد از ناهار چای ریختیم و من با کلی اصرار استکان ها را بردم داخل تا بشورم. هر وقت دلم می گرفت نوحه گوش میکردم، این بار، هم عید بود و هم نمی شد. مولودی که حفظ بودم را برای خودم زمزمه میکردم و استکان ها را میشستم.
_به به.
خجالت کشیدم، تا این لحظه تنها خودم و خدا شنیده بودیم.
+تو نشنیده بگیر.
کنارم ایستاد و استکان را از دستم گرفت.
_شنیده میگیرم و میگم باید سر فرصت کلاسش رو بری.
+اولا استکان را بده به من خودم میشورم، دوما فرماندمون یادم میده.
و صورتش را کَفی کردم، با خنده گفت:
_امروز عیده، برای امام علیِ، پس من میشورم.
+باشه بشور. تمیز بشوریا.
_دست پرورده ایم خانوم.
یک استکان را که شست، برای تلافی صورتم را کفی کرد. با خنده گفت:
_خودت شروع کردی.
+حیف اینجا خونمون نیست😕 وگرنه از سر تا پات رو میشستم 🙄😁.
خندید و چیزی نگفت. من و امیر زیاد از این شیطنت ها و شوخی ها می کردیم. دستم را کفی کردم و تمام صورت امیر را با کف شستم😆. اول با دست برایم خط و نشان میکشید و من هم فقط میخندیدم، خودش هم کمی بعد نگاهم می کرد و می خندید؛ صدایِ بسته شدن در خنده یمان را قطع کرد.
+صورتتو بشور که خیلی خنده دار شدی.
آرام خندید و مشغول شستن صورتش شد، من هم به ناچار ریز ریز می خندیدم.
_اجازه هست؟؟
نویسنده: #یگانه_کاف
هرگونه کپی برداری بدون اجازه نویسنده #حرام است 🙃
ادامه دارد...
#میخواهمتکهخواستنیترزهرکسی 😍😌
🌱| @asheghaneh_talabegi |🌱
#محـــبوبـــ_دلــ😍
این عشق❤️ واقعاً که بسی خوش سلیقه است
زیرا #تو😍 را برای دلم برگزیده است...
@asheghaneh_talabegi 🌱
میـــلاد با سر وسعادتــ
ارباب جهان
حضرت ابا عبدللہ الحسین
بر همہ گان مبارڪ🌷🌹
امشب میلاد نورعین علے وفاطمہ است❤هرچہ خواهے از ڪرم شاه بہ
در خانہ او برو ڪہ دست
خالے بر نخواهے گشت😞🙏🏻😇
🍃 @asheghaneh_talabegi 🍃
••💔••
#قرار_عاشقی
#یـااباعبداللہ🖐🏻
.#السلام_علیک_یا_آیا_عبدالله
از همینجاسلامبدیم..
خواستمهمیناوݪبگـم ↓
ساعتمتنظیـممیگردد
بہوقتـــِ ڪربلا ...
همجدیداً ، همقدیـماً
دوستتدارمحسیݩمن•♥️•
دلتنڱ حرمم😔💔
.
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
@asheghaneh_talabegi 🎀
#همسرانه
تو رآ دوست دآرَم❤
و این دوست داشتـَن
حقیقتی است که مرآ به زندگی
دلبَسته میکُـنَد🥰💗
#زندگی_بدون_تو_معنا_نداره_که😉
[•♡•] @asheghaneh_talabegi 🌱
خانم و آقا #هردو_بدانند
شوخی های #لطیف وبجا
هم برصمیمیت تون اضافه میکنه
وهم محیط خونه رو شادنگه میداره!
👌اماشوخی های #ناپسندوتمسخرآمیز
اختلاف برانگيز خواهندبود.
@asheghaneh_talabegi
#جـــانــانـــ😍
جانم باش تا به لبم برسی؛
می خواهم همه ببینند با تو جان به لب شدم ..
🌺💍🌺💍🌺
@asheghaneh_talabegi