eitaa logo
مجله هنری طلعت
1.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
186 ویدیو
9 فایل
بسم‌رب‌العشق♥️ . کمی طنز فقط،نه چپ نه راست 😉
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ حسین_جاان من هر نفَسی را که جدا از تو کشیدم غم بود و شرر بود و ضرر بود و دگر هیچ @asheghaneh_talabegi
•|🌱|• باز صبح شد و دوست داشتن ... با جــان و دل آغاز شـد...😍 •|🌱@asheghaneh_talabegi ❤️|•
😍 قدم اول عاشق❤️ شدن است ... وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد !!! 🌺💍🌺💍🌺 @asheghaneh_talabegi
خانوم های با میدونن که زندگی رو نباید پارو زد یعنی چی؟ 🔗یعنی اینکه نباید بار زندگی رو از نظر محبتی به تنهایی به دوش کشید. ✔باید به مرد هم فرصت داد خودش رو نشون بده. باید یه وقتایی عقب بکشیم و بذاریم "مرد جای خالی محبت رو حس کنه" و بیاد سمتمون! 🔗اگر دائما هی بپریم وسط و محبت پشت محبت! خب عادی میشیم! محبت مون تکراری میشه✘ به جاش محبت کنید و به جا و به موقع سکوت کنید... به مردها گاهی باید فرصت داد. @asheghaneh_talabegi 🌱
مجله هنری طلعت
#عشـق_با_معجـزه_او #قسمت_شصـت‌و‌دوم _سلام خانم خونم. نه شام آماده بود نه خانه مرتب. امیر چه
برای کشیدن غذا کنار مامان مرضیه نشستم و کمکش کردم. بعد از اینکه همه دوره سفره نشستند به تبعیت از مامان مرضیه بلند شدم و به سمت سفره رفتم. احتمالش خیلی زیاد بود که امیر برایم جا نگه داشته باشد. _کوثر خانم. وقتی صدایم کرد مطمئن شدم و کنارش نشستم. ناخودآگاه چشمم به فرناز افتاد. چشمانش مثل آن روزی بود که به خانه یمان آمده بود. چشم از صورتش برداشتم. کمی بعد از ناهار چای ریختیم و من با کلی اصرار استکان ها را بردم داخل تا بشورم. هر وقت دلم می گرفت نوحه گوش میکردم، این بار، هم عید بود و هم نمی شد. مولودی که حفظ بودم را برای خودم زمزمه میکردم و استکان ها را میشستم. _به به. خجالت کشیدم، تا این لحظه تنها خودم و خدا شنیده بودیم. +تو نشنیده بگیر. کنارم ایستاد و استکان را از دستم گرفت. _شنیده میگیرم و میگم باید سر فرصت کلاسش رو بری. +اولا استکان را بده به من خودم میشورم، دوما فرماندمون یادم میده. و صورتش را کَفی کردم، با خنده گفت: _امروز عیده، برای امام علیِ، پس من میشورم. +باشه بشور. تمیز بشوریا. _دست پرورده ایم خانوم. یک استکان را که شست، برای تلافی صورتم را کفی کرد. با خنده گفت: _خودت شروع کردی. +حیف اینجا خونمون نیست😕 وگرنه از سر تا پات رو میشستم 🙄😁. خندید و چیزی نگفت. من و امیر زیاد از این شیطنت ها و شوخی ها می کردیم. دستم را کفی کردم و تمام صورت امیر را با کف شستم😆. اول با دست برایم خط و نشان میکشید و من هم فقط میخندیدم، خودش هم کمی بعد نگاهم می کرد و می خندید؛ صدایِ بسته شدن در خنده یمان را قطع کرد. +صورتتو بشور که خیلی خنده دار شدی. آرام خندید و مشغول شستن صورتش شد، من هم به ناچار ریز ریز می خندیدم. _اجازه هست؟؟ نویسنده: هرگونه کپی برداری بدون اجازه نویسنده است 🙃 ادامه دارد... 😍😌 🌱| @asheghaneh_talabegi |🌱
😍 این عشق❤️ واقعاً که بسی خوش سلیقه است زیرا 😍 را برای دلم برگزیده است... @asheghaneh_talabegi 🌱
میـــلاد با سر وسعادتــ ارباب جهان حضرت ابا عبدللہ الحسین بر همہ گان مبارڪ🌷🌹 امشب میلاد نورعین علے وفاطمہ است❤هرچہ خواهے از ڪرم شاه بہ در خانہ او برو ڪہ دست خالے بر نخواهے گشت😞🙏🏻😇 🍃 @asheghaneh_talabegi 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••💔•• 🖐🏻 . از همین‌جا‌سلام‌بدیم.. خواستم‌همین‌اوݪ‌بگـم ↓ ساعتم‌تنظیـم‌میگردد بہ‌وقتـــِ ڪربلا ... هم‌جدیداً ، هم‌قدیـماً دوستت‌دارم‌حسیݩ‌من•♥️• دلتنڱ حرمم😔💔 . @asheghaneh_talabegi 🎀
تو رآ دوست دآرَم❤ و این دوست داشتـَن حقیقتی است که مرآ به زندگی دلبَسته میکُـنَد🥰💗 😉 [•♡•] @asheghaneh_talabegi 🌱
خانم و آقا شوخی های وبجا هم برصمیمیت تون اضافه میکنه وهم محیط خونه رو شادنگه میداره! 👌اماشوخی های اختلاف برانگيز خواهندبود. @asheghaneh_talabegi
😍 جانم باش تا به لبم برسی؛ می خواهم همه ببینند با تو جان به لب شدم ..  🌺💍🌺💍🌺 @asheghaneh_talabegi