#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم ❤️
#حسین_جانم
سلام حضرٺ آقا،سلام حضرٺ عشق
چہ ڪرده اےڪہ بپاڪرده اے قیامٺ عشق
بہ غیرٺوهمه معشوقهاخیالےوپوچ
فقط ٺویےڪہ باغایٺ شدے حقیقٺ عشق
#صلےالله_علیڪ_یااباعبدالله💛
#السلام_علےساڪن_ڪربلا
@asheghaneh_talabegi 🍃🌸
#عکس_نوشته❤️
هـــــــوا خواه #تُ ام😍
جانـــــا🌹
و میدانـــم که میدانـــی👌😌
خادم الشهدا:) :
@asheghaneh_talabegi 💖
🔴 #همسرانه
💠 وقتی مردان، از همسرانشان حمایت میکنند؛ آنان را در حل مشکلاتشان توانمندتر میسازند، و به زندگی امیدوارتر و علاقهمندتر میکنند.
❤️ @asheghaneh_talabegi
#همسرانه
به همون اندازه که شما از تعریفهای شوهرتون اعم از اینکه "چه دستپخت خوبی داری" یا "تا حالا به خوشگلی تو ندیدم" خوشحال و ذوق زده میشید
👈مطمئن باشید به همون اندازه هم شوهرتون از چنین تعریفهای خوشحال میشه.
پس گاهی به او بگید: "چقدر قوی هستی" ، "تو همون مردی هستی که همیشه آرزوش رو داشتم" ، "این هنره توئه که در اوج قدرت این همه مهربونی".
@asheghaneh_talabegi ♥️
مجله هنری طلعت
#عشـق_با_معجـزه_او #قسمت_صـدوسـیوششـم +بابا قبل اینکه بره پیش خدا تو آسمونا برای ما صداش
#عشـق_با_معجـزه_او
#قسمت_صـدوسـیوهفتـم
چه زود تمام شد! شاید کم بود اما تکلیف را روشن کرده بود و هر کلمه خودش گویای هزاران حرف بود....
زینب اشک های خودش و من را پاک کرد.
_مامان، من بابا رو خیلی دوست دارم.
+منم...
واقعا شبیه امیر بود....
فایل دوم را هم باز کردم:
《 زینب جان روی حرفام با توعه. بابا جان شهادت یه افتخاره که نصیب هر کس نمیشه. امیدوارم خدا منو لایق بدونه و این جسم ناقابلم رو توی راه خودش قبول کنه....بابا جان حیفه توی محشر حضرت عباس بی دست بیاد، علی اکبرِ امام حسین اربا اربا بیاد امام حسین بی سر و پر از زخم بیاد ولی بچه شیعه سالم بره توی قبر سالم تو محشر باشه. می دونی بابا جان چند ساله منتظرم، بابا رفیقام می رفتن و من می موندم.... یه عمره منتظرم این روز بیاد.... بابا جان دلم میخواد هیچی از دنیا نداشته باشم حتی یه مزار، نخواه که بیام، دلت تنگ میشه، میدونم، اما بجای مزار نداشته ی من برو پیش بقیه ی شهدای گمنام.... زینب جان اگه عاشق نباشی نمی تونی پرواز کنی.... من یه عمره مدیون و شرمنده ی شهدام... باید تلاش کنی تا بخرنت، امیدوارم خدا پاداش یه عمر تلاش من برای خودش رو بهم بده و من توی محشر شرمنده نباشم... دعا کن برام بابا... برای دلتنگی اگه خواستی اشک بریزی با روضه اشک بریز که یه وقت کار بیهوده ای نکنی، به شهادت افتخار کن. شهادت مرگ نیس یه جاودانگیه بابا جان یه نوع زندگی که همیشگی میشه.... دعا میکنم واست که عاقبت بخیر بشی.... شهید باش تا شهید بشی....》
تمام حرف هایش را با گریه میگفت، چقدر دلم برای این حرف های زیبا و پر از مفهومت تنگ شده بود فرمانده.... پاداشت را گرفتی، پاداش نخوابیدن هایت را، تلاش هایت را، مهربانی هایت را، برای خدا بودنت را....و..... اینکه گفتی همه ی عمر، قرار نیست چند سال کار کنی و سن زیادی داشته باشی همین که در سال های کم هم شبانه روز برای اسلام و انسانیت و... باشی یعنی همه ی عمر..... پاداش همه چیز را گرفتی؛ من که ندیدم و درست نمیدانم چگونه شهید شدی، اما تنها میدانم که پهلویت تیر خورده و هنوز هم گمنامی....
تو که شرمنده نیستی یه فکری به حال ما کن...
نویسنده: #یگانه_کاف
هرگونه کپی برداری بدون اجازه نویسنده #حرام است 🙃
ادامه دارد....
🌱| @asheghaneh_talabegi |🌱
༻﷽༺
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم ❤️
#حسین_جانم
حالـم بہ جز نگـــاهِ تـو بهتــر نمےشود
يڪ روز بــدوݩ ذڪرِحسيـــن ســر نمےشود
مےگریَم از برای حــرم رفتنــم حُســــیݩ
نابــرده رنـــج گنـج مُيســَر نمی شود
#صلےالله_علیڪ_یااباعبدالله
#صباحڪم_حسینے
@asheghaneh_talabegi
💞 شما که همسرت را پیدا کرده ای...
شما که همدم و هم نفس داری...
شما که برای درد و دلت یک آغوش داری که آرام بگیری...
شما که در انتظار زندگی مشترک لحظه شماری می کردی و اکنون ویا مدتهاست او را یافته ای...
بله با شما هستم عزیزم ...
یک لحظه را برای #محبت و عشق ورزی به او را از دست نده...
دقیقه ها ، با هم بودن زود می گذرد...
قدرش را بدان...
که در روزهای تنهایی در حسرت اینجا و اکنون نباشی...
🔴 #همسرانه
💖 @asheghaneh_talabegi 💖
مجله هنری طلعت
#عشـق_با_معجـزه_او #قسمت_صـدوسـیوهفتـم چه زود تمام شد! شاید کم بود اما تکلیف را
#عشـق_با_معجـزه_او
#قسمت_صـدوسـیوهشتـم
+زینب جان بریم بیرون؟
انگاری که منتظر باشد، سریع گفت:
_آره آره...
لبخند زدم.
+برم لباس بپوشم بعد.
و از اتاق بیرون رفتم.
به حال امیر غبطه می خوردم، او جاودانه شده بود و زنده، و من مرده بودم؛ باید برای قلبم فاتحه ای میخواند....
فیلم های مختلفی از امیر مانده بود که هنوز ندیده بودم، اما قصد داشتم ببینم...
♡♡♡
_مامان این خوبه؟؟
به سمت زینب رفتم، کنار دفتر ها ایستاده بود و یکی از آنها در دستش بود.
+آره مامان خوبه. برای دوستات هم این طوری باشه؟
_آره دیگه.
+باشه، پس به تعداد بزار تو سبد.
هفته ی آخر شهریور بود و با زینب به خرید مدرسه آمده بودیم.
به رسمِ پنهانی هر سال امیر برای بچه هایی که امیر را بهتر از ما می شناختند هم خرید کردیم. به سلیقه ی زینب، هم برای خودش و هم برای بچه ها وسایل را خریدیم و پیش بچه ها رفتیم.
+زینب جان اینا رو تنها نمی تونی ببری سنگینه. زنگ میزنم خانم گودرزی بیان باهم برید.
چشمانش را به نشانه ی تایید باز و بسته کرد.
+سلام خانم خوبین؟ بی زحمت بیایید پایین کمک دختر ما.
بعد از شنیدن پاسخ هایش و تشکر قطع کردم. از ماشین پیدا شدم و در را برای زینب باز کردم. چادرش را مرتب کردم.
+مواظب خودت باشی ها.
_چشم.
+بی بلا.
زینب با خانم گودرزی رفت و من در ماشین منتظرش ماندم. هیچ وقت خودم پیش بچه ها نرفتم، نمی خواستم مرا ببینند و هنوز هم باید امیر را می دیدند نه من را... این بچه ها امیر را مثل پدر دوست داشتند!!
نویسنده: #یگانه_کاف
هرگونه کپی برداری بدون اجازه نویسنده #حرام است 🙃
ادامه دارد....
همه بر سر زبانند و
"تو"
در میان
جانی...
#سعدی
🌱| @asheghaneh_talabegi |🌱
#همسفرانہ
ــــــــــــعزیزمــــــــ
#تــــــــــــــــــو
چنین
#خـــــــــــــــوب
چرایے ؟
#سعــــــــدے
#خوبمنـــــ🍊🍂
❤️🍃 @asheghaneh_talabegi
#ادمیـننوشت😇
سلامدوستانگلمخوشآمدمیگمبهتازهواردها🌸🍃
وممنونمازدوستایقدیمیمونکهتویکانالمونتااینلحظهحضوردارن🌺🌱
اگرنظریپیشنهادیراجبکانالموندارینلطفکنینبهپیویبندهبیاینونظراتخودتونروارائهکنینبانظراتتونهمکانالمونپیشرفتمیکنههمدوستایگلمونلفتنمیدن☺️🙃
منتظرنظراتوپیشنهادهاتونهستم😇👇🏻
@Zeynab_bano76