eitaa logo
مجله هنری طلعت
1.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
186 ویدیو
9 فایل
بسم‌رب‌العشق♥️ . کمی طنز فقط،نه چپ نه راست 😉
مشاهده در ایتا
دانلود
مجله هنری طلعت
#عشـق_با_معجـزه_او #قسمت_شصـت‌و‌ششم خندیدم. +امیییر. با خنده جواب داد: _جانم؟؟ +این کارا چیه
چادر را از سرم در آوردم و با دست موهایم را مرتب کردم. فائزه خانوم: _کوثر بیا بشین یه گپی بزنیم. زورکی لبخند زدم و کنار مادرم نشستم. فائزه خانوم: _شوهرت چکارس؟؟ +پاسدار. جا خورد. _تو هم که مثل مامانت خراب کردی. +جسارتا، متوجه منظورتون نمیشم. _مادرت از پونزده سالگی خواستگار داشت... در دل گفتم:《 اون زمان که طبیعی بوده😐》 _همشون هم پولدار بودن، البته طبیعیه که وقتی بابات تاجر باشه خواستگارات پول دارن. با تعجب به مادرم نگاه کردم، هیچ‌گاه از پدربزرگ برایم نگفته بود! وقتی که من به دنیا آمدم از دنیا رفته بود و تنها عکسش را دیده ام... _انقدر شوهر نکرد تا به یه طلبه بله گفت و از خونه، خونه که نه کاخِ باباش رفت توی زیر زمین زندگی کرد. +مشکلش کجاس؟؟ _زهرا دخترت کپی خودته، مشکلش اینه که از همه چی باباش محروم موند... مادرم نفس عمیقی کشید و سکوتش را ادامه داد. +مگه همه چی پوله؟ _آینده رو پول میسازه، مادرت آینده اش رو خراب کرد. به مادرم، خودم و خانه نگاهی انداختم. +امروز همون آینده ای هست که شما توی گذشته مد نظرتون بوده و من خرابی توش نمی بینم. از بحث کردن با من خسته شد و رو به مادرم کرد و ماجرای دستگیری همسایه شان را تعریف کرد. مادر: _ چطور؟؟ فائزه خانوم: _منم هفته پیش فهمیدم. با خانم ایمانی خیلی دوستم. سه شنبه دامادم و لیلا اومدن خونمون منم رفتم یه سر بهش زدم، اونم درد و دل رو شروع کرد. شوهرش دو سال پیش خیریه زد و کلی سود گرفت، نگو پول شویی میکردن. خیلی هم مذهبی بود. رفتم بالا تعریف کردم، دامادم می گفت هر کی بیش تر میره مسجد و تسبیح تو دستش میچرخونه آدم پست تریه و همش ریاست، والا راستم میگه همین همسایه خودمون کم خدا و پیغمبر میکرد؟ آخرش هم نسرین رو بدبخت کرد، البته اون خودش خواست، تو هم حواست باشه زهرا...دیدی این آخوندا همش میگن نون خشک بخورید لباس پاره بپوشید که گناه و ریا نشه، ولی نگو برای ما مرغ بریان بده ولی برای اونا خوبه... +آدمای خوب داریم بد هم داریم، همیشه ظاهر بیان گر باطن نیست...در ضمن هیچ کس همچین حرفی نزده، اسلام دینی نیست که بخواد لذت رو از آدم بگیره، باید توی اون حرفی که شنیدید ریز میشدید و دقت میکردید. _تو الان خودت از شوهر پاسدارت راضئ؟ +بعله، خیلی هم خداروشکر زندگیم خوبه.. _چرا اونوقت؟؟ +چون تمام عوامل خوشبختی البته منهای پول گزاف رو دارم و همسرم رو خیلی خوب می شناسم. _آخرش به حرف من میرسی. لبخند معنا داری زدم و سکوت کردم؛ اما سکوت من پایان این بحث بی نتیجه نبود.... نویسنده: هرگونه کپی برداری بدون اجازه نویسنده است 🙃 ادامه دارد... 🌱| @asheghaneh_talabegi |🌱
💞 نگاهم کن 👀 با لبخندت 😊 مرا به زندگی برگردان✋☺️ اصلا من برای دوست داشتنت آفریده شده‌ام😍❤️ ‌‌ ❣ @asheghaneh_talabegi
خانه ما و آنها روبروی هم بود یك روز ناهار آنجا می خوردیم و یك روز اینجا. آن روز نوبت خانه ما بود. ناهار بود یا شام؛ یادم نیست؛ دیدم خانمش تنها آمده؛ همیشه با هم می آمدند. خانمش به نظر كمی دمق بود. پرسیدم: « چی شده ؟ »‌ چیزی نگفت: فهمیدیم كه حتماً با یوسف حرفش شده است. بعد دیدم در می زنند. در را باز كردم. یوسف بود. روی یك كاغذ بزرگ نوشته بود. « من پشیمانم » و گرفته بود جلوی سینه اش . همه تا او را دیدند زدند زیر خنده. خانمش هم خندید و جو خانه عوض شد . این راحتی اش در اقرار به خطا برایم خیلی جالب بود . 🌹شهید یوسف کلاهدوز🌹 📘هاله‌ای از نور، ص٧ @asheghaneh_talabegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ واجبِ شرعیِ عشقست سلامِ سرِ صبح °【 السلام ای همه ی عشق و مسلمانيِ من 】° @asheghaneh_talabegi
💞 “ ” تكــرار نمي شوي 😌💕 این منــم كه 😊✌️ دلبستـہ تر مي شوم ! 😍❤️ 💖 @asheghaneh_talabegi
💞 ☝️ راه رسیدن به پایدار در زندگی مشترک این که دنبال یک همسر بی‌عیب باشیم. زندگی بیش از هرچیز به نحوه رفتار خوب خود آدم بستگی دارد، اگرچه پاسخ دریافت نکند. 👌دنبال همسر بی‌عیب گشتن خودش یک بزرگ است... 🌱 @asheghaneh_talabegi
[• ღ •] • همسرمان را چگونه صدا ڪنیم؟ °• حضرت علۍ(ع) وقتی مےخواستند حضرت زهرا(س) را صدا ڪنند، می‌فرمودند: °• نفسۍلڪ الفدا (جان علۍبه فدایت) ۅجوابۍڪہ از حضرت زهرا می‌شنیدند: روحۍلڪ الفدا (روحم به فدایت علی) بود. °• زیبا صداڪردن زن ۅ مرد، بهترین شیوه برای ابراز محبت و نوعی شخصیت دادن به طرف مقابل است. 😌 |🦋|@asheghaneh_talabegi
مجله هنری طلعت
#عشـق_با_معجـزه_او #قسمت_شصـت‌و‌هـفتم چادر را از سرم در آوردم و با دست موهایم را مرتب کردم. ف
مادر: _کوثر رفتی پایین چی شد؟؟ +امیر می خواست بره ماموریت اومده خدافظی. فائزه خانوم: _اگر شوهرت خیلی هم خوب باشه همین رفتناش سخته. ولی فکر کنم آیندت تضمینه. +خب همه چی یه سختی هایی داره حالا چه کوچیک چه بزرگ، متوجه منظورتون نمیشم؟؟ _این پول هایی که میدن دیگه. قبل از ازدواج در خیالات خودم می پنداشتم که آنقدر صبور و عاقل میشوم که بتوانم در برابر این رفتار ها عکس العمل های درست نشان دهم؛ اما در پله ی اول طاقتم کم آورد و خیالاتم را خراب کرد. +مگه جونه آدما بازیچه اس؟؟ _برای اینا آره. +خب از این به بعد ماهی یه بار یا من خدمت میرسم یا شما تشریف بیارید، اینجوری هم رفت و آمد هامون بیشتر میشه هم فرصتی هست تا فیش حقوقی همسرم رو نشون بدم بهتون. و با یک عذر خواهی از جا بلند شدم و به بهانه ی شستن ظرف ها به آشپزخانه رفتم. حرف های فائزه خانوم را می شنیدم: _زهرا دخترت خیلی لجبازه. اصلا نمیخواد حقیقت ها رو باور کنه و خیلی هم لوسه، زود بهش برخورد. دلم میخواست به عقاید و همسر خودش توهین کنم ببینم چه میکند 🙄. نیم ساعتی نشست و رفت. +مامان چرا سکوت میکنی؟؟ بابای من پَسته؟؟ _انقدر تند نرو.... +من سرعتم خیلی هم‌خوبه 😕. آرام خندید و جواب داد: _پس شما سرِ دین و اسلام خیلی مشکل نداشتی مشکلت بابات و شوهرت بود، نه؟ درد دین نداشتی... خواستم چیزی بگویم اما تقریبا حق با مادرم بود؛ در حقیقت درد دین داشتم اما حرف هایم کمی از هدف دور شده بود. _یه کم صبرت رو زیاد کن. الان هم پاشو بیا شام درست کنیم. به امیر تبریک گفتی؟؟ +چیو؟! _خدا قوتت بده دختر، سالگرد ازدواجتون رو. +ای وای. خندید. _خجالت بکش. مشغول شستن کاهو ها بودم اما فکرم به سه ماه پیش کوچ کرد و اشک ها را با خودش آورد. _کوثر چی شد؟؟ نویسنده: هرگونه کپی برداری بدون اجازه نویسنده است 🙃 ادامه دارد.... 🌱| @asheghaneh_talabegi |🌱
❁﷽❁ 🌺 🌺 اے ڪه گفتے "عشـ♡ـق" را درمان بہ هجران میڪند .. ڪاش میگفتے ڪه "هجران" را چہ درمان میڪند؟💔 ✋🏻🍃 ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎@asheghaneh_talabegi ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ مولاجانم به دنبال تو میگردم🚶 نمے یابم نشانت را😞 بگو باید کجا جویم👀 مدار کهکشانت را💫 تمام جاده را رفتم غباری از سوارے نیست😪💔 بیابان تا بیابان جسته ام در نشانت را👣 @asheghaneh_talabegi