#السلام _ایها_الغریب💕
بازکن درکه گدای سحرت برگشته
عبد عصیان زده ودربه درت برگشته
اصلاانگار نه انگار که گنه کارم من
به تو اندازه ی یک عمر بدهکارم من
از عقوبات من غم زده تعجیل بگیر
عبد الوده پشیمان شده تحویل بگیر
#اللهم _عجل _لولیک_الفرج
@asheghaneh_talabegi
یـڪ نفـرآمده
دنـیـاے مرا سبـز ڪند🍃
خـوابــ وبـیـدارے و
رویـاے مرا
سبـز ڪـند💚
و به یمنِ
نفسِ سـبز و اهـورایـی عـشـق❣
از سراپا
تا به ثریاے مـرا
سـبز کند💚
.
@asheghaneh_talabegi ○
مجله هنری طلعت
#عشـق_با_معجـزه_او #قسمت_هجدھـم نمی دانست باید چه کند تا آرام شوم،با بغض التماسش کردم: +دو
#عشـق_با_معجـزه_او
#قسمت_نوزدھـم
بالاخره روزی که انتظارش را داشتم فرا رسید. از اذان صبح به بعد مادرم دیگر اجازه نداد بخوابم. ساعت هفت صبح به جای مادرم،رضوانه آمد تا باهم به آرایشگاه برویم. هرچه اصرار کرده بودم آرایشگاه و تور میخواهم چکار؟ به خرجشان نرفت که نرفت!!و به زور خواسته هایشان را عملی کردند.امیر به سراغمان آمد و رضوانه هم موفق شد همسرِ رفیقش را ببیند!! با امیر خداحافظی کردم و وارد آرایشگاه شدم.رضوانه که هم لباس های خودش هم تور و چادر من دستش بود با سختی از پلاستیک خوراکی ها آبمیوه ای بیرون آورد و گفت:
_بیا اینو بخور.میدونم رفتی حموم وقت نکردی صبحونه بخوری.
لبخندی زدم و تشکر کردم. خانم آرایشگر که گویی منتظر ما بود به استقبالمان آمد.
_عروس کیه؟؟
رضوانه گفت:
_دوتامون.
و خندید.
خانم آرایشگر گفت:
_من نگارم.میدونم اسم عروس خانم کوثره.حالا کوثر کدومه؟؟
قدمی برداشتم و به سمتش رفتم.
+خوشبختم نگار خانم.من کوثرم.
رضوانه هم رفت صحبت کرد و وقت گرفت.
به کمک رضوانه تور را پوشیدم و با اکراه خودم را نگاه کردم.
_وای چه پرنسسی شدی!!
با تعجب نگاهش کردم.
+تو که لباست خوشگل تره خودتم پرنسس تری.
محکم به شانه ام زد.
_حرف نزن.
به سالن که پا گذاشتم خانم هایی که آنجا بودند کف زدند و تبریک گفتند.نگار خانم دستم را گرفت و کمک کرد روی صندلی بنشینم.
_قبلا گفتی که نظری نداری.پس خودم با سلیقه خودم و طرز لباست درستت کنم؟
با سر و لبخند تاییدش کردم.رضوانه کنارم ایستاد.
+اصلا دوست نداشتم اینجوری بشه.
_ای بابا! نترس گناه نمیکنی. میخوای چادر سرت کنی تازه شنل هم داری....
و همین طور سعی داشت عذاب وجدانِ بیخودی ام را بخواباند. ساعت پنج عصر بود که از آرایشگاه برگشتم.
نویسنده: #یگانه_کاف
هرگونه کپی برداری بدون اجازه نویسنده #حرام است 🙃
ادامه دارد....
🌱| @asheghaneh_talabegi |🌱
•|❤️🍃|•
💕🍃
خلاصھ دنیاے یڪــ زن🙋🏻♀
صدایِ بَمِـ🗣 مردانه ایستــ
ڪھ زیر گوشَشـ👂🏻 مدام تکـــ🔁ـرار ک؟ڪُنــد
#تاابــد_دوستتــ_دارمـ♥️
@asheghaneh_talabegi 🌱
#شهادټ•|🖤|•
🖤 #یا_ام_البنین_سلام_الله_علیها
اصلـا چهـار پسـر آورده بـود
ڪه بلـاگـردان فرزنـدان علـی باشنـد
امالبنیــن یعنـی:
عبـاس داشتـه باشـی و بگویـی:
از حسیـن چه خبـر؟!😔
#مـــادرادب
#یل_ام_البنین
#استاد_رزم_عباس(ع)
•|🖤|• @asheghaneh_talabegi
#قرارعاشقی❤️
اللهم ارزقنا حرم ارزومه کربلا برم💚
حرم ارامشی داره دوای چشم کم سومه
حرم ارامشی داره که بااسمش دل ارومه
حرم ارامشی داره که تو هیچ جای دنیانیست
حرم ارامشی داره که تو هیچ جایی پیدانیست
#السلام_علیک_یااباعبدلله
@asheghaneh_talabegi ☘
•••
[زحمتِ چہ مے ڪشۍ
پۍ ِ درمان ِ ما
طبیب؟💕
ما بِہ نمے شویم و
تو بدنام مۍ شوۍ!]
#سعدی✨
@asheghaneh_talabegi ☘
گاهي دوست داري ،
غافلگیر شوي . . .!
مـــــثلا بفهمــــي ؛
یکنــــــفر آن دور دستها،
آنجایي که🍃❤️
فکـرش را هم نمیکردي،
"دوسِتـــ داره . .
@asheghaneh_talabegi
📌 بعضی دوست دارما یه حال عجیبی دارن.
بعضی دوست دارما یعنی : همه چیز منی.
یعنی: باهات آروم میشم.
یعنی: میشه فردا دوباره ببینمت!؟؟
میشه تا صبح کنار هم باشیم!؟؟
اصلا کاش همیشه ماله هم باشیم...
"ولی" یه دوست دارمایی هم هستن که
دیگه دوست نداری بشنوی.
تو رو یاد یه چیزایی میندازه که
مدت هاست
داری فراموششون میکنی.
یاد یه کوچه، یه خیابون، یه کافی شاپ،
یه گل مخصوص، یه عطر خاص، کنار
یه ادمی که یه روزی تو رو میخواست.
👈 بعضی دوست دارما خیلی نامردن،خیلی، خیلی.....
•|💚 @asheghaneh_talabegi💚|•