#سلام_امام_زمانم✋
گفتندڪہ تڪ سوارمان در راه است
از اولِ صبح چشممان بر راه است
از یازدهم دوازده قرن گذشت
تا ساعت تو،چقدر دیگر راه است
اللهم عجل لولیکـــ الفرج
@asheghaneh_talabegi 🎀
♡|دلتنگم و
با هیچکَسَم° میلِ سخن نیست...|♡
[ولى نه با تو!
با تو همیشه هست...
مِیل...
سخن...
همهچى..!♥️]
@asheghaneh_talabegi ❣
مردونگی به شونههای پهن و بازوهای باد کرده نیست.
به ماشین مدل بالا و حساب بانکی پر پول هم نیست …
همین که زنی که همراهته لباش خندون باشه و دلش شاد، یعنی مردی.👏
#آقایان_بخوانند
JOiN👇
💖 @asheghaneh_talabegi 💖
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
👈 دو کلوم حرف حساب با پدر مادرها... 😔😔
@asheghaneh_talabegi
.
.
• بَرایِ چی میجَنگی..؟!
+ بَرایِ تو
• اگه بَرایِ مَنه نَرو..
+اگه نَرم دیگه تویی باقی نِمیمونه..^^
#یادتباشه..
.
.
🌱| @asheghaneh_talabegi
مجله هنری طلعت
#عشـق_با_معجـزه_او #قسمت_هـشتادوھشتم زینب بیدار شده بود و بی صدا فقط سر می چرخاند و دنبالم
#عشـق_با_معجـزه_او
#قسمت_هـشتادونھم
مداح روضه ی مادر را می خواند و اشک هایم را خالص می کرد...رضوانه زینب را گرفت و به مسجد رفت. من،بابا علی، خواهر ها و برادر های مامان مرضیه در بهشت زهرا ماندیم و نیم ساعت بعد به مسجد رفتیم. روی صندلی نشستم و زینب را بغل کردم.
+سلام دختر قشنگم.
رضوانه کنارم نشست. تا مجلس به صورت رسمی شروع شود، درد و دل را با زینب شروع کردم.
+زینب، بابا رفته پیش خدا. ولی همیشه پیش من و توعه، خودت که دیدی چقدر دوسمون داره؛ تو رو که خیلی خیلی دوست داره.
بغضم ترکید.
+امیرم رفت دخترِ بابا...
زینب را به سینه ام چسباندم و آرام به اشک هایم اجازه ی ورود دادم.
_کوثر جان زینب رو بده من ببرمش بیرون با طاها بازی کنیم، اینجا براش خوب نیس.
+نمی خواد، خوبم.
با پشت دست اشک هایم را پاک کردم.
_قربونت برم عزیزم.
مادرم بود؛ از روی صندلی بلند شدم.
+مامان کجایی؟
و خودم را در آغوشش جا کردم، باز هم اشک هایم شروع شدند. گویی تمامی نداشت. انگشت سبابه اش را روی لبانم گذاشت.
_هیس. آروم باش.
روی صندلی نشاندم و زینب را بغل کرد.
_درِ گوشش اذان گفتی؟؟
با سر جوابش را دادم.
_زبونت رو موش خورده مگه؟؟ یادم باشه بابات دوباره بگه.
نگاهی به صورت زینب انداخت.
_ای جانم چقدر خوشگله.
لبخندِ کمرنگی زدم.
+شبیه امیره.
_آره شبیه خودشه. دخترا بابایی ان دیگه.
برایم عجیب بود، مادرم خیلی آرام بود.
+مامان چرا انقدر آرومی؟؟؟ وقتی بهتون خبر مجروح شدنش رو دادم تو داشتی گریه میکردی. ولی الان...
_سخت که هست، ولی شهید شده...من الان باید حواسم به تو هم باشه، وگرنه من بیشتر از تو ناراحتم.
سرم را روی شانه مادرمگذاشتم وبا نوای مداح اشک می ریختم. مادرم من و زینب را به خانه ی خودشان برد. زینب که خوابید، در اتاق ماندم. چادرم را روی پاهایم انداختم و گوشه ی اتاق نشستم. باورش برای سخت بود، در یک شب باید دو داغ را تحمل می کردم؛ تو که کنارم بودی و تنها لایق دیدنت نبودم اما مامان مرضیه...راستش نمی دانم....!!
نویسنده: #یگانه_کاف
هرگونه کپی برداری بدون اجازه نویسنده #حرام است 🙃
ادامه دارد...
🌱| @asheghaneh_talabegi |🌱
مجله هنری طلعت
@asheghaneh_talabegi 🎀
❤️🍃
💍
#مهریہرابگذاریدبہتعدادهمہےپیغمبران
رهبرانقلاب:💚
اینكه ما گفتهایم مهریه ۱۴ سكـه بیشتر نباشد،
درحقیقت میخواستیم یك كار نمادین بكنیم💡
🔅بعضیها میگویند ۳۱۳ سکـه
حالا تابلوهای دینی هم برایش درست كردهاند📋
ما میگوییم بگذارید ۱۲۴هزار سكه🤐
به عــ😮ـــدد هـمه پـیـغـمـبران
ازدواج اشكالی پیدا نمیكند؛ اما در محیط خانواده و جامعه، این زوجهای جوان با ضررهای بزرگتری روبهرو میشوند☹️
🔅میخواستیم حدى تعیین شود👌
تا خانوادهها مرتب به رخ هم نكشند
كه مثلاً مهریه دختر یا عروس ما اینقدر بود..😐
🔅اینیکه ما میگوییم مهریه ۱۴ سکه باشد
یا تجملات نباشد✋🏻
باز یک عده آدمهای کوتهنظر
(البته وقتی ما میگوییم سر تکان میدهند و
بله بله میکنند و بَهبَه میکنند)😒
باز میروند همان کار خودشان را انجام میدهند
خودشان ضرر میکنند،من که اینجا نشستم ضرر نمیکنم!
#سبڪزندگےاسلامے👌
#چقدم_قشنگ
@asheghaneh_talabegi 🎀
•••♡•••
- میگَمـ ...
+ بفرمایید ؟ ...
- هیچے !
+ ببخشید ؟ ...
- بلہ ؟!
+ هیچے ! فقط منمـ همینطور ...
#عاشقانہ
@asheghaneh_talabegi 🎀
#السلامعلیک_یااباعبداللهالحسین (ع)✋
بالاخرهیک روزصبح
چشمبازمیکنم روبهحرمت!
بیآنکه یادمبیاید
کیراهیکربلایتشدم
اماممن!وقتیمهربانیاتهست...
‹‹ آرِزوبَرجَوآݩآݩعِیبنیست ››
#صبحتوݩحســــینی🌹°°
@asheghaneh_talabegi 🕊🍃