زنها را #درک کنید....
من که می گویم ؛ " #گیردادنِ_زنها اصلاً چیز بدی نیست..."
زنی که گیر می دهد، یعنی تو را #دوست دارد ، زیاد هم دوست دارد..
زنی که مقصدِ نگاهِ تو برایش #مهم است، می ترسد که از چشمانت افتاده باشد..
زنی که برایش مهم باشد که تو #محبت و توجهت را کجا و چه اندازه خرج می کنی ، کاملاً #معصومانه ، #ترسِ از دست دادنِ تو را دارد..
زنی که با بی توجهی ات #بغضش می گیرد ، بی پناه است و جز تو.. کسی را ندارد...
غر زدن و گیر دادن ، شیرِ اطمینانِ دوست داشتنِ زن هاست...
زنی که دوستت #ندارد، گیرهایش را #جای_دیگری می دهد ، #محال است زنی بی #عشق ، سرش را روی بالش بگذارد...
این به تو بستگی دارد ..که زنی که کنارت نفس می کشد ، عاشقت باشد یانه!
نباید به گیر دادنِ زن ها گیر داد... زن های #عاشق، گیر می دهند، زن های #عاشق_تر، بیشتر...
@asheghaneh_talabegi 🎀
#قرار_عاشقی
#حسین_جان 🌹
آورده صبا ازگذرٺ عطرخدا را
تاروزے مانیز ڪند ڪربوبلارا
انگارڪه فهمیده نسیمسحرے باز
صبحاسٺ ودلم لڪ زده ایوانطلا را
#سلام_اربابم❤️
#صبحتون_حسینی
@asheghaneh_talabegi 🌱
#عاشقانہ
اڱر
ٺمام شعرهایم را
جمع ڪنے..
یڪ مصرع بیشٺر نیسٺ
.
.
.
ٺو را من بےنهایٺ دوسٺ دارم💙
@asheghaneh_talabegi 🎀
{🎈🍃}
#تـــُ آن اڪـتشاف
#عـآشــقانھ ای
ڪھ نمیـــ شود با ڪـسی
در میـآن گذاشتــــ!😌⚔
#علیرضااسفندیاری🤷🏻♀✨
@asheghaneh_talabegi 🎀
#عاشقانه_شهدا 🥀
✅روزی که مهدی میخواست متولد شود، ابرهیم زنگ زد خانه خواهرش.
👈🏻از لحنش معلوم بود خیلی بیقرار است.😢
مادرش اصرار کرد بگویم بچه دارد به دنیا میآید😍☺️
گفتم: نه. ممکن است بلند شود این همه راه را بیاید، بچه هم به دنیا نیاید. آن وقت باز باید نگران برگردد...☹️🚶🏻
🌸مدام میگفت: من مطمئن باشم حالت خوب است؟ زندهای هنوز؟ بچه هم زنده است؟
❤️گفتم: خیالت راحت همه چیز مثل قبل است. همان روز، عصر مهدی به دنیا آمد و چهار روز بعد ابراهیم آمد...
❎بدون اینکه سراغ بچه برود، آمد پیش من گفت: تو حالت خوب است ژیلا؟😍🤔
چیزی کم و کسر نداری بروم برات بخرم؟!
گفتم: احوال بچه را نمیپرسی😶
گفت: تا خیالم از تو راحت نشود نه!😉❤️
✅وقتی به خانه میآمد دیگر حق نداشتم کاری انجام دهم، همه کارها را خودش میکرد. لباسها را میشست، روی در و دیوار اتاق پهن میکرد.
سفره را همیشه خودش پهن میکرد. جمع میکرد
😍تا او بود، نود و نه درصد کارهای خانه فقط با او بود.....👌😊🌹
#همسر_شهید_ابراهیم_همت
#زنانزینبے
@asheghaneh_talabegi 🎀
|❤️| روزی آیـد کـه بـبـینی (😍)
|💚| صـید دامـت کـرده ام (😘)
|❤️| مـن شـناسنامه خـویش را (😌)
|💚| زیـنت بـه نامـت کـرده ام (❤️)
@asheghaneh_talabegi 🎀
مجله هنری طلعت
#عشـق_با_معجـزه_او #قسمت_صـدوششـم _کوثر، علی می خواد بره سوریه. +اجرش با خدا. _چی چیو اجرش ب
#عشـق_با_معجـزه_او
#قسمت_صـدوھفتم
همیشه می ترسیدم امیر شهید شود و یادگاری از او برایم نماند؛ اما خدا لطفش را در حقم تمام کرد و یادگاری نصیبم کرد که به شدت شبیه پدرش می شد و تیکیتی برای قلبم بود.
صدای کوبیده شدن در و جیغ زینب، آژیر خطری بود که باز هم شیطنت کرده و کار دیت خودش داده. به حالتِ دو خودم را به آشپزخانه رساندم.
در کابینت را باز می کرد و با ضربه می بستش، از صدای کوبیده شدن در خوشش می آمد و جیغ می کشید. بغلش کردم و گونه اش را بوسیدم.
+آتیش پاره، اگه دستت لای کابینت بمونه چی میشه؟؟
چشمانش را بست و باز هم جیغ کشید، این بار معترض بود.
با دست پرتش کردم بالا تا کابینت را یادش برود.
سه هفته ای میشد بیرون نرفته بودیم، تصمیم گرفتم زینب را حاضر کنم و به پیاده روی برویم.
زینب را که حاضر کردم جلویش اسباب بازی ریختم تا دوباره هوای شیطنت نکند وقتی لباس می پوشم.
کمد را باز کردم، هنوز هم لباس هایِ امیر کنار لباس هایم بود و ساکش همانطور در کمد مانده بود؛ طاقت باز کردنش را نداشتم.
بدون انتخابِ لباس کمد را بستم و به سراغ مانتوی مشکی و روسری هم رنگش رفتم. چادر ساده ام را سر کردم و قبل از بغل کردن زینب کلید و گوشی ام را داخل جیبم گذاشتم.
از کوچه رد شدیم و به پارک محله مان رفتم. زینب را روی تابِ مخصوص بچه ها نشاندم و آرام آرام تابش میدادم.
نصف درخت ها زرد شده بودند و می گفتند و پاییز در راه است، اولین پاییزی که امیر در کنارم نبود...همیشه پاییز ها دلم می گرفت و حال روحی خوبی نداشتم؛ اما پاییز هایی که با امیر بودم تازه زیبایی هایش را فهمیدم و حال که دیگر امیر نیست دلم باز هم تشتی شده بود که پر بود از رخت های چرکی که بی نصیب نبودند از چنگِ خانمِ وسواسِ خانه دار....
آهی کشیدم و به تنها دلیل زنده بودنم و خنده هایش چشم دوختم.
نویسنده: #یگانه_کاف
هرگونه کپی برداری بدون اجازه نویسنده #حرام است 🙃
ادامه دارد....
🌱| @asheghaneh_talabegi |🌱
این خبر را برسانید به عشّاقِ نجف،
بویِ سجاده ی خونین کسی می آید...
#السلامعلیکیاامیرالمؤمنینع💚✋🏻
@asheghaneh_talabegi 🍃
اے ماہ سر بہ مهـر سر از سجدہ برندار
تیغے طمع نمودہ ڪہ شق القمر ڪند!
#اللَّهـُمَّالْعَنْقَتَلَةَأَمِيرِالْمُؤْمِنِين💔💔
#شب_قدر
@asheghaneh_talabegi 🍃
🌙 اعمال مشترک شب های قدر☝️
🔺اعمال مخصوص شب نوزدهم:
۱۰۰ بار "استغفرالله ربی و اتوب اليه"
۱۰۰ بار "اللهم العن قتله اميرالمومنين"
دعای "يا ذالذی کان..." خوانده شود
دعای "اللهم اجعل فيما تقضی"
@asheghaneh_talabegi 🖤
▪️باوضـو آمد
به قصدِ ليله الفَرقَت،علي
▪️ابن ملجم لعنت الله،درشبِ احياء
چه قرآني گشود
سالروز ضربت خوردن سالار هردوجهان امیرالمومنین(ع) برآقاامام زمان عج وتمامی شیعیان تسلیت باد▪️
@asheghaneh_talabegi 🏴