📞•°
﴾ 05148888 ﴿
📲با عشق جان
آقاے مهربانے ها
تماس بگیرید
♥•••
امام رضاےدلمون
هر روز،، زیارٺ ڪنم تو را
تا روبروے گنبدتان مےدهم سلام
هرجا ڪه صحبٺ از تو شد و ذڪر خیر تو
دستم بہ سینہ، عرض ادب ڪردم، احترام
#سلام_از_راه_دور💚
#بہ_ارباب_حسین(ع)
~ @asheghaneh_talabegi
#عاشق همه دنیا را در چشم معشوق میبیند
و به هر جای دنیا که می نگرد #معشوق را میبیند 😍
و این گونه است که خداوند دو چشم را
برای دو چشم #آفریده است...❤️
خادم الشهدا:):
╔═.🍃.════💙══╗
@asheghaneh_talabegi
╚═💙═════.🍃.═╝
از سهــراٻسپهــرۍ🌿✨
#ارسالے
خادم الشهدا:)
╔═.🍃.════💙══╗
@asheghaneh_talabegi
╚═💙═════.🍃.═╝
#سپاهی 💚
۰۰💚🍏..
#ازعشق_مینویسہ.. 🌱
شماهاکسی رو در دنیا سراغ دارید،
که قبل از این کِه شما به دنیا بیایید؛
خودشو براتون کشته باشه،🤔🥀
این شهدا خیلی شما ها رو دوست دارن بیایید،
دستتون رو از دست شهیدان جدا نکنید !...💓
#حاجحسینیکتا🌿♥️
#تـلنگـــرانــهـــ🎋
خادم الشهدا:)
╔═.🍃.════💙══╗
@asheghaneh_talabegi
╚═💙═════.🍃.═╝
•°✿’’✨🌿📿↯
.
﴿لَا عِلْمَ لَنَا؛ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ﴾
ما هیچ نمیدانیم !
تو خود داناۍ همہ اسرار نھان هستۍ
‹ مائدہ ۱۰۹ ›
خادم الشهدا:)
╔═.🍃.════💙══╗
@asheghaneh_talabegi
╚═💙═════.🍃.═╝
زنها را دست کم نگیرید !
درنهایتِ ظرافتشان
چنان برایت تکیه گاه میشوند ؛
که انگشت به دهان بمانی !
زنها هشتمین عجایبِ جهانند
ازنوعِ متحرکِ دلبرانه !
خادم الشهدا:):
╔═.🍃.════💙══╗
@asheghaneh_talabegi
╚═💙═════.🍃.═╝
...
#عاشقانه_شهدا❤️🌹
سر سفره عقد💍،نشسته بودیم کنار هم،بوی عطرش☺️همه اتاق را پر کرده بود😍
بله را که گفتم😇سرش را اورد زیر گوشم،
خیلی ارام و اهسته گفت:
تو همون کسی هستی که میخواستم😉😍
نگاهش کردم و از ته دل خندیدم😅💕
دستم را گذاشتم روی حلقه💍ازدواجمان،چشم دوختم به قرآن سفره عقد😄و از خدا طلب خوشبختی🙃کردم...🤲🏻💚
#شهید_جواد_فکوری🌹🍃
#عاشقانه😍
@asheghaneh_talabegi 🌱
مجله هنری طلعت
#عشـق_با_معجـزه_او #قسمت_صـدوچـھلوششـم _بعد خانم معلم اومد. بهمون سلام داد، گفت من معل
#عشـق_با_معجـزه_او
#قسمت_صـدوچـھلوھفتم
زینب به مدرسه میرفت و نوشتن را یاد گرفته بود.
روزی که املا داشته بود و معلم گفته بود:
《بابا آمد.》
زینب گریه اش گرفته بود و از مدرسه با من تماس گرفتند. مجبور شدم خیلی زود بیمارستان را رها کنم و به مدرسه بروم.
زینب روی صندلی نشسته بود و به لیوان آب توی دستش نگاه میکرد.
+سلام.
_سلام خانم محمدی، بفرمائید.
و به صندلی اشاره کرد. کنار زینب نشستم و سرش را به سینه ام چسباندم.
+چی شده قربونت برم؟
چیزی نگفت. معلمش گفت:
_املا می گفتم که دیدم زینب داره گریه می کنه. دفترش رو نگاه کردم همه رو درست نوشته بود نمی دونم چرا گریه میکرد.
و دفترش را به سمتم گرفت. دفتر را گرفتم:
《بابا آمد. بابا نان داد. بابا در باران آمد...》
دفتر را روی میز گذاشتم و زینب را از خودم جدا کردم و روی دو زانو ام جلوی زینب نشستم.
+دلت تنگ شده؟
با سر جوابم را داد.
+چکار کنم برات؟
با بغض گفت:
_بگو بابا بیاد.
چادرم را جلوتر کشیدم.
+تو که میدونی بابا دلش میخواد بمونه.
بغلم کرد و هق هق کرد.
_آخه من بابام تو بارون نیومده چرا بنویسم؟ بابام که نیومده بابان رفته...
+الان شما دلت تنگ شده، قبول دارم خب مامان منم دلم خیلی برا بابا تنگ شده ولی اگه این طوری بی تابی کنم بابا ناراحت میشه دلش میگیره، دوست داری بابا ناراحت بشه ازمون؟
_نع.
+پس دختر خوبی باش، درساتو بخون تا رفتیم خونه....
در گوشش گفتم:
+فیلم بابا رو نشونت بدم.
با پشت دست اشک هایش را پاک کرد.
_چشم، هم به شما قول میدم هم به بابا.
گونه اش را بوسیدم.
_ببخشید.
لبخند زدم و بلند شدم. زینب از معلمش هم عذر خواهی کرد.
همیشه نگرانِ وقتی بودم که زینب به مدرسه میرود، نگرانی هایم بیخودی هم نبود! حق هم داشت، من که سی و دو سالم بود اگر از پدرم می گفتند و با اینکه پدرم زنده بود اما از او دور بودم هم گریه ام میگرفت زینب که هفت، هشت سالش بود و از اول هم پدر را در قابِ عکس ها دیده بود.
نویسنده: #یگانه_کاف
هرگونه کپی برداری بدون اجازه نویسنده #حرام است 🙃
ادامه دارد...
🌱| @asheghaneh_talabegi |🌱
📌 عواملی که مرد را از همسرش دور می کند
📍 کمبود اعتمادبهنفس در خانمها
📍 زنهایی که فکر میکنند همهچیز را میدانند
📍 میل شدید زنها برای تغییر دادن مردها
📍 غر زدن های مداوم
📍 حذف #زناشویی
💖 @asheghaneh_talabegi 💖