#استاد_قرائتی
✅ من نردبان تو شدم...
میگویند: پدری دست بچهاش را گرفته بود. داشت میرفت. به جایی رسیدند. یک معرکه گیری، معرکه گرفته بود. جمعیت هم ایستاده بودند تماشا میکردند. این بچه قدش کوچک بود. گفت: آقاجون من هم میخواهم ببینم. گفت: بغلم بیا. گفت: من میخواهم بهتر ببینم. گفت: پایت را روی دوش من بگذار.
بچه پایش را روی دوش او گذاشت، بچه که روی دوش رفت گفت: بابا، گفت: بله! گفت: حالا خوب میبینم. گفت: الحمدلله! گفت: بابا، گفت: بله! گفت: از تو بهتر میبینم. گفت: الحمدلله! گفت: بابا، گفت: بله، گفت: اصلاً من میبینم و تو نمیبینی. آخرش پدر گفت: آقا جون اینکه تو می بینی، برای این است که من نردبان تو شدم.
✅آقای سوپردولوکس! این مادری که لهجه دارد و پدری که پیر شده، این نان مفت به تو داد و شما خوردی و فوق لیسانس شدی. حالا بد مستی نکن. پایت را روی دوش همین پیرمرد گذاشتی و نان مفت خوردی و تحصیل کرده هستی. حالا چه خبر است؟ باید مواظب باشیم.
#تکریم_سالمندان
#سبک_زندگی_اسلامی
#حجه_السلام_قرائتي
#طلبگی_عشق_است
#مدرسه_علميه_جوادالائمه_درود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
طلبگی عشق است
كانال مدرسه علمیه جواد الائمه علیه السلام
@talabegeeshgast
#آیت_الله_تألهی_همدانی
✅ به چشم...
از یکی از علمای اصفهان نقل شده است که در سفر کربلای معلّی، مادر پیرش را که به سن ارذل العمر رسیده بوده، همراه خود آورده بود. در بین راه، میان بیابان گرم، ماشین مانده بود و مسافرها پیاده شده بودند.
مادر پیر به فرزند عالم خود میگوید: «میرزا آقا قدری برای من یخ و سکنجبین بخر». عالم در پاسخ مادر نمیگوید: «مادر مگر دیوانه شدی، اینجا از کجا برای تو یخ و سکنجبین فراهم کنم»،
بلکه میفرماید: «به چشم، میروم میخرم». سپس قدری راه میرود و برمیگردد و میگوید: «اینجا نبود بخرم، جلوتر میرویم و برایت میخرم».
📚 اسرار سلوک
#تکریم_سالمندان
#سبک_زندگی_اسلامی
#آیت_الله_تألهی_همدانی
#طلبگی_عشق_است
#مدرسه_علميه_جوادالائمه_درود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
طلبگی عشق است
كانال مدرسه علمیه جواد الائمه علیه السلام
@talabegeeshgast