✅ بخشی از وصیت «آیت الله علی صفایی حائری» (رحمه الله) به فرزندشان:
🔸 شاید در #14_سالگی بود که به تاریخ ادبیات ایران و عرب و ژاپن و چین و یونان و اسپانیا و آفریقا و آمریکای لاتین و کشورهای غربی روی آوردم و با نمونه هایی از شاهکارهای ادبی در هر دوره آشنا شدم.
امروز برای خود من هم تعجب آور است که چگونه با هدایت و فضل خداوند، #باتلاق هایی که یک عمر را می بلعند و حاصلی نمی دهند، برای من در مدت کمی پیموده شدند و با حاصل های بسیاری، میان بُرهای مفیدی را راهم آوردند تا آنجاکه شاید سریعترین نوع روش مطالعه همراه با خلاصه گیری ها و تجزیه و تحلیل ها، توشه ی بسیار غنی و سرشاری را برای دوره های فکری من آماده ساختند.
🔸 مطالعه ی بیش از #200_هزار_صفحه_ادبیات در مدت زمان کوتاهی، بیشتر از آن جهت برایم ضروری بود، که احساس می کردم دانشمندان و ادبیان شرق و غرب، ذهن انسان گرفتار جنگ و سرگشته ی ماشین و سرعت را با ادبیات، تغذیه می کنند و اساس نفی خدا و نفی مذهب و نفی رسالت و وحی و معاد، در میان طنزها و تمسخرها و یا تجزیه و تحلیل هایی از درد و رنج در انسان و ظلم و ستم در جامعه و تفاوت و تبعیض در آفرینش ریخته می شود.
🔸 پسرم می بینی که چقدر کار در پیش رو داری ولی هنوز بازی و #سرگرمی قسمت های زیادی از ذهن و وقت شما را در خود گرفته. من شماتت نمی کنم و ملامت نمی کنم، ولی در مقایسه می بینم که این کوتاهی ها هست؛ چه در #تحصیل_فقه و چه در #معاشرت و چه در #مطالعات.
🔸 آنچه که من را #شتاب می داد و بی قرار می ساخت، شاید #احساس_تنگی_وقت و #دوری_راه بوده و شاید اضطرار و ضرورت و جدال و مبارزه با دستههای مختلف فکری؛ که این هر دو احساس در شما مرده یا بی حال است. اگر در برابر #فکرهای_مهاجم و مکتب های مهاجم قرار بگیری و بخواهی که انتخاب کنی، چه بسا وضع تو و شتاب تو، بیشتر و مطلوب تر شود.
🔸 شاید 13 ساله بودم که داستان های هدایت را تمام کردم؛ داستان هایی که درد و رنج انسان را مشخص می ساخت و پوچی و بن بست او را نشان می داد، که چگونه این سگ ولگرد به دنبال شهوت های وسوسه انگیز، به حیرت های مرگ آور و ذلت های مستمر می رسد.
🔸 پسرم مواظب باش تا با گذشت بهارهای عمرت، شکوفه های سعادت را بر روی دوش لحظه هایت داشته باشی. #لحظه ها، حتی لحظه ها را کم نگیر. کسی که این سنگینی را در هر لحظه احساس کند، #بیکار_نیست، مشغول است و اهتمام دار.
🔸 کسی که با یک امضا می خواهد میلیارد ها و میلیون ها و حتی صدها و هزارها را جابجا کند، #بیخیال_نیست، که مشغول است، گرفتار است، دقیق است. پس چگونه هنگام جابجایی دنیایی بزرگتر از تمامی عوالم گذشته، بی خیال، بی باک و سر به هوا می ماند و کلید لحظه ها را در چاه غفلت می اندازد.
🌹 به کانال «طلبگی» بپیوندید. 👇👇👇
@talabegi1
✅ بخشی از وصیت «آیت الله علی صفایی حائری» (رحمه الله) به فرزندشان:
🔸 پس از آشنایی با ادبیات کودک در سطح مجله های کودک آن روزگار و دستیابی به ادبیات نوجوانان در سطح وسیع، شاید در 14 سالگی بود که به تاریخ ادبیات ایران و عرب و ژاپن و چین و یونان و اسپانیا و آفریقا و آمریکای لاتین و کشورهای غربی روی آوردم و با نمونه هایی از شاهکارهای ادبی در هر دوره آشنا شدم.
امروز برای خود من هم تعجب آور است که چگونه با هدایت و فضل خداوند، #باتلاق هایی که یک عمر را #می_بلعند و حاصلی نمی دهند، برای من در مدت کمی پیموده شدند و با #حاصل های بسیاری، #میان_بُرهای_مفیدی را هم آوردند تا آنجاکه شاید سریعترین نوع روش مطالعه همراه با خلاصه گیری ها و تجزیه و تحلیل ها، توشه ی بسیار غنی و سرشاری را برای دوره های فکری من آماده ساختند.
🔸 مطالعه ی بیش از 200 هزار صفحه ادبیات در مدت زمان کوتاهی، بیشتر از آن جهت برایم ضروری بود، که احساس می کردم دانشمندان و ادبیان شرق و غرب، ذهن انسان گرفتار جنگ و سرگشته ی ماشین و سرعت را با ادبیات، تغذیه می کنند و اساس نفی خدا و نفی مذهب و نفی رسالت و وحی و معاد، در میان طنزها و تمسخرها و یا تجزیه و تحلیل هایی از درد و رنج در انسان و ظلم و ستم در جامعه و تفاوت و تبعیض در آفرینش ریخته می شود.
پسرم می بینی که چقدر کار در پیش رو داری ولی هنوز #بازی و #سرگرمی قسمت های زیادی از ذهن و وقت شما را در خود گرفته. من شماتت نمی کنم و ملامت نمی کنم، ولی در مقایسه می بینم که این کوتاهی ها هست؛ چه در تحصیل فقه و چه در معاشرت و چه در مطالعات.
آنچه که من را شتاب می داد و بی قرار می ساخت، شاید #احساس_تنگی_وقت و دوری راه بوده و شاید اضطرار و ضرورت و جدال و مبارزه با دسته های مختلف فکری؛ که این هر دو احساس در شما مرده یا بی حال است. اگر در برابر فکرهای مهاجم و مکتب های مهاجم قرار بگیری و بخواهی که انتخاب کنی، چه بسا وضع تو و شتاب تو، بیشتر و مطلوب تر شود.
🔸 شاید 13 ساله بودم که داستان های هدایت را تمام کردم؛ داستان هایی که درد و رنج انسان را مشخص می ساخت و پوچی و بن بست او را نشان می داد، که چگونه این سگ ولگرد به دنبال شهوت های وسوسه انگیز، به حیرت های مرگ آور و ذلت های مستمر می رسد.
پسرم مواظب باش تا با گذشت بهارهای عمرت، شکوفه های سعادت را بر روی دوش لحظه هایت داشته باشی. لحظه ها، حتی لحظه ها را کم نگیر. کسی که این سنگینی را در هر لحظه احساس کند، بی کار نیست، مشغول است و اهتمام دار.
کسی که با یک امضا می خواهد میلیارد ها و میلیون ها و حتی صدها و هزارها را جابجا کند، بیخیال نیست، که مشغول است، گرفتار است، دقیق است. پس چگونه هنگام جابجایی دنیایی بزرگتر از تمامی عوالم گذشته، بی خیال، بی باک و سر به هوا می ماند و کلید لحظه ها را در چاه غفلت می اندازد.
🌹 به کانال «طلبگی» بپیوندید. 👇👇👇
@talabegi1