eitaa logo
⸤ طلبه نوشت‌ ⸣
264 دنبال‌کننده
385 عکس
32 ویدیو
2 فایل
ا﷽ا 📝کونوا نقاد الکلام...🔍 🔻مسائل تاریخی و فقهی و اعتقادی و سیاسی و طنز و شعر، نقد و تحلیل 🔶ناشناس برای ارسال نظرات و انتقادات و سوالات 🌐https://harfeto.timefriend.net/16739583446503 💠آیدی ارتباطی: @tabrizi_110
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 💠تکفیر و طرد شدن شیعه در قوانین دولت های اهل سنت قبل از دولت صفویه 🔺تا زمانى كه صفويان بر سر كار آمدند، قدرت سياسى به طور انحصارى در اختيار سنيان بوده و مخالفان خود را كه به طور عمده از شيعه بودند، به هيچ روى تحمّل نمى كردند. به همين دليل، انديشه هاى شيعى در قرن هفتم تا هشتم، جز در برخى مناطق محدود، بروزى و ظهورى نداشت و در سطح عموم با تنفّر همراه بوده، به رغم نفوذش در تصوف رايج، حتى صوفيان معتدل، از رفض به شدّت بدگويى و اظهار انزجار مى كردند. نوشته هاى علاء الدوله سمنانى، نمونه روشن اين طرز فكر است؛ اين در حالى بود كه انديشه شيعى در همان دوره طرفداران بسيارى در عراق عرب و عجم داشت و به صورت آتش زير خاكستر در برابر سلطه انحصارى مخالفان، روزگار را سپرى مى كرد. 🔺در شامات، قصّه متفاوت بود و از پيش از روى كار آمدن صفويان، اعدام شيعيان در آن حدود گاه و بيگاه اتفاق مى افتاد. مماليك براى از ميان بردن شيعه در حلب و نواحى شامات تلاش زيادى كردند و حق آن است كه درباره افشاى رفتارهاى خشونت آميز آنان بر خود شيعيان، تاكنون تحقيقى صورت نگرفته است. كمترين تلاش آنان نابودى تشيع در حلب بود كه از قرن چهارم تا هفتم، يكى از مهم ترين مراكز تشيع دوازده امامى در جهان اسلام به شمار مى آمد. شهادت شمس الدين محمد مكّى معروف به شهيد اول (شهيد در ۷۸۶) نمونه اى از آن است. نمونه ديگر توجه به فتاوى تقى الدين على بن عبد الكافى سبكى است كه ضمن آن كفر شيعه را مطرح كرده است. وى ضمن گفتارى مفصّل، كفر شيعه را به دليل سبّ صحابه توسط شيعه پذيرفته و در اين باره هيچ شرط و قيدى را مطرح نمى كند. 📚صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست ج ۱ ص ۱۴ و ۱۷ @Talabeh_nevesht110
📜 💠وضعیت تبریز در ابتدای روی کار آمدن صفویه 🔺نويسنده جهانگشاى خاقان (تأليف ميانه ۹۴۸- ۹۵۵) مى نويسد: 🔹چون همگى همّت والى نهمت شاهى بر تقويت دين مبين اسلام و مذهب حق حضرات دوازده امام عليهم السلام و تمشيت شريعت پيغمبر آخر الزمان صلى الله عليه و آله مصروف و مقصور بود، و شب و روز در اين فكر صايب و انديشه درست به سر مى بردند كه در اين ايام خطبه اثنا عشرى در مسجد جامع بر فراز منبر خوانده شود، در شبى كه فردا جلوس بر اورنگ خلافت شهريارى اراده داشتند، با امرا و علماى شيعه يك- دو نفر كه هم ركاب شاه والاگهر بودند، مصلحت مى فرمودند. امرا گفتند: قربانت شويم! سيصد هزار خلق كه در تبريز است، چهاردانگ آن، همه سنى اند و از زمان حضرات تا حال اين خطبه را كسى بر ملا نخوانده و مى ترسيم كه مردم بگويند كه ما پادشاه شيعه نمى خواهيم و نعوذ بالله اگر رعيت برگردند، چه تدارك در اين باب توان كرد؟ شاه فرمود كه، مرا بدين كار باز داشته اند و خداى عالم با حضرات ائمه معصومين همراه منند و من از هيچ كس انديشه ندارم؛ به توفيق الله تعالى، اگر رعيّت حرفى بگويند، شمشير مى كشم و يك كس را زنده نمى گذارم. روز جمعه مى روم و خطبه مقرّر مى دارم تا بخوانند. اما شاه والاجاه نيز در اين فكر بود؛ زيرا مى دانست كه قزلباش راست مى گويند. چون شب به خواب رفتند، ديدند كه حضرت امير المؤمنين صلوات الله و سلامه عليه از برابرش نمودار گرديدند و فرمودند كه، اى فرزند! دغدغه به خاطر مرسان... قزلباش يراق پوشيده در مسجد حاضر شوند و رعيت را در ميان بگيرند و در خطبه خواندن، اگر رعيت حركتى بكنند، گرد ايشان را كه قزلباش گرفته اند تدارك كنند و بفرما تا خطبه بخوانند. چون آن شهريار از خواب بيدار شدند، فرمودند كه، حسين بيك لله و ده ده بيك و الياس بيك حلواچى اغلى با ساير امراى قزلباش حاضر شدند و آن خواب را بيان فرمودند. ايشان گفتند: حقا كه بدون چنين تعليم و تأييد اين كار ميسر نمى شد. در روز جمعه شاه والاجاه به جانب مسجد جمعه تبريز رفته، فرمود تا خطيب آن جا كه يكى از اكابر شيعه بود، بر سر منبر رفت و شاه خود بر فراز منبر آمده، شمشير حضرت صاحب الامر عليه السلام را برهنه نموده چون آفتاب تابان ايستاد. چون خطبه خوانده شد، غلغله برخاست، دو دانگ آن شهر، شكر بارى تعالى بجاى آوردند و چنين قرار دادند كه تمامى خطباى ممالك خطبه ائمه اثنا عشر- عليهم صلوات الله الملك الاكبر- بخوانند. 🔺یکی از شعرای شیعی قرن یازدهم در رابطه با این اقدام شاه اسماعیل سروده است: به خاطر داشت شه دايم كه شايدشعار شيعه را شايع نمايد نمود انديشه در دل حامى دين كه وقتى نيست ديگر چون بِه از اين اگر خواهد خدا با اين رويه ز ايران برطرف گردد تقيّه شود دين تشيّع آشكارارهند ايمانيان از كيد اعدا همه در حيرت از اين كار ماندندبه عرض اشرف اقدس رساندند كه چون عالم پُر است از اهل سنّت مزاجى نيز نگرفتست دولت تبرّا چون شود وحشت نمايندخدا ناخواسته نفرت نمايند نعوذا بالله آسيبى مبادارسد از ديده بدخواه اعدا به تدريچ ار شود ترويج مذهب به حزم و احتياط اين است اقرب شهنشه اين سخن‌ها را چو بشنيدزياد از حد تعجب كرد و خنديد به ايشان گفت آن گه حامى دين به آرام تمام و عزّ و تمكين كه ما را مدعا زين پادشاهى بود اجراى احكام الهى نمى گرديد اگر شاهى محقق نمى شد آشكارا مذهب حق وگرنه ملك صورى را بقا نيست شه باطن چو ما هستيم كافى است پس آن گه گفت سلطان جوانمردمنادى را كه مى بايد ندا كرد كه اى تبريزيان ز اعلى و ادنى بدانيد اين چنين شد امر والا كه هر كس را دل از حق با خبر شدمطيع مذهب اثنا عشر شد شود از قيد كشتن جانش آزادبه دنيا و به عقبى مى شود شاد شود هر كس كه منكر ز اهل سنت بود واجب رسانيدن اذيت ببايد زد همان دم گردنش رابه خاك تيره افكندن تنش را بلند آوازه چون گرديد اين جاراطاعت سنيان كردند ناچار نبى فرموده است از راه تدبيركه من پيغمبرى هستم به شمشير بلى تأثير ننمايد چو برهان علاجش نيست جز شمشير بُرّان شد اينجا تيغ شه هم برق لامع به جان سنيان برهان قاطع تشيّع زين نمط شد آشكاراطريق حق پرستى گشت پيدا ز آلام تقيّه خلق رستندبه زير سايه اش سالم نشستند 📚صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست ج ۱ ص ۲٠ @Talabeh_nevesht110