#خاطرات_علماء
🔰 وقتی شیخ انصاری وجوهات شرعی را همچون آب چرکین میدید
🔻مرحوم شیخ مرتضی انصاری برای هزینه منزل مبلغ ناچیزی اختصاص داده بود و برای امرار معاش کافی نبود.
🔻خانواده شیخ، پیش یکی از علما که نزد شیخ محترم بود گلایه کردند و از او خواستند در این باره با آیت الله انصاری گفتگو کند و اندکی بر مقرری افزوده شود.
آن عالم خدمت شیخ شرفیاب شده و خواسته خانواده را بیان کرد.
شیخ هیچ پاسخی نفیاً و اثباتاً به ایشان نداد. روز بعد وقتی به منزل تشریف آورد به همسرش فرمود: «لباسهای مرا شستشو ده و آبهای چرکین آن را نگهدار و دور مریز».
🔻همسر شیخ متعجب شد، اما سفارش شیخ را انجام داد و آب چرکین لباسهای شسته شده را نزد شیخ برد، این مرجع عالیقدر به همسرش فرمود: این آب را بنوش! عرض کرد: چگونه از آب چرکین، بنوشم این چه امری است؟! شیخ فرمود: «پس نیک بنگر و فکر کن این مالهایی که پیش من است در نظرم مانند همین آب چرکین است، همانگونه که تو نمیتوانی و نمیخواهی از این آب بخوری، من هم حق ندارم و برایم جایز نیست به شما بیش از آنکه اکنون میدهم بپردازم، زیرا این اموال حقوق فقراست و شما با سایر مستمندان در نظرم یکسانید».
🔻این ماجرا در ایامی بود که وجوهات شرعی از اطراف جهان تشیع بهسوی شیخ سرازیر بود.
#طلبه_آنلاین
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3043361575C82f9cc2fd9
#خاطرات_علماء
🔰 سید مردم شد و مردم شدند، زندگی سید
🔻روزی که سید ابوالقاسم عجائبی از آیتالله حاج شیخ محمدتقی آملی خواست تا برای مسجدش در بالای شهر تهران، امام جماعتی معرفی کند دو شرط گذاشت: یکی اینکه سید باشد و دیگر آنکه روح مردمداری در او زنده باشد.
🔻آیتالله خویی به حاج شیخ محمدتقی آملی گفته بود: «این سیدعلی گلپایگانی از جوانی درس و دلش با مردم گرهخورده. این روحانی اینجا در نجف رسیدگی به مردم را در کنار درس فراموش نمیکند».
🔻او به دستور آقای خویی به تهران آمد تا امام مسجد سادات باشد.
وقتی سیدعلی به تهران میآمد، آیتالله خویی به او یک نصیحت کرد: «سید! تو را برای مسجدی به نقطهای از تهران میفرستم که فقط با نشستن و درس گفتن و نمازخواندن نمیتوانی تبلیغ دین خدا را بکنی. پس باید مردمدار باشی و برای مردم کار کنی»
🔻این نصیحت، نگین مشی و مرام آقاسید از ۱۳۴۲ تا ارتحالش در ۴۷ سال بعد شد و به قول آیتالله سیدرضی شیرازی «سید مردم شد و مردم شدند، زندگی سید».
#طلبه_آنلاین
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3043361575C82f9cc2fd9
#خاطرات_علماء
🔰 ترجیح قیطان ایرانی بر دکمه خارجی
🔻در احوالات مرحوم آیت الله مرعشی نجفی اینچنین نقل شده است: آیتالله مرعشی نجفی، هیچوقت لباس خارجی نمیپوشید.
🔻ایشان روزی از خیاطش خواسته بود که با پارچههای تولید داخل برایش لباس بدوزد.
🔻آن روزها دکمه در ایران تولید نمیشد و خیاطها مجبور بودند از دکمههای تولید خارج استفاده کنند، خیاط آقا هم از دکمه خارجی استفاده کرده بود.
🔻بعدازاینکه لباس را نزد آن عالم بزرگ و بصیر برد.
ایشان زیر بار استفاده از اجناس خارجی حتی به اندازه دکمه هم نرفتند و به خیاط گفتند: «دکمه خارجی است» و استدلالهای خیاط را در عدم دکمه ساخت داخل نپذیرفتند.
🔻به همین دلیل خودشان به خیاط یاد دادند چگونه میتوان با قیطون دکمه درست کرد و لباس ۱۰۰% ایرانی دوخت.
🔻هماکنون نمونه این لباس در کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی در قم موجود است.
#طلبه_آنلاین
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3043361575C82f9cc2fd9
#خاطرات_علماء
🔰 کمونیستی که شیفته اخلاق شهید دستغیب شد
🔻ساواک آیتالله دستغیب رو دستگیر، و برای آزار او، ایشون رو انداخت توی سلول یکی از کمونیستهای تندرو.
🔻این زندانی کمونیست میگفت: توی سلول انفرادی روی سکوی مخصوص استراحت خوابیده بودم.
نیمه های شب دیدم سیدی پیر و کوتاه اندام و لاغر رو آوردند توی سلول.
سرم رو بلند کردم و دیدم عمامه به سره؛ سرم رو زیر لحاف کردم و خوابیدم.
🔻نزدیکیهای طلوع آفتاب بود که حس کردم دستی به آرومی منو نوازش میکنه.
تا چشم باز کردم، سید پیرمرد سلام کرد و با خوشبرخوردی گفت: آقای عزیز! نمازتون ممکنه قضا بشه.
من با تندی و پرخاش گفتم: من کمونیست هستم و نماز نمیخونم.
آن بزرگوار هم فرمود: خیلی ببخشید! من معذرت میخوام که شما رو بدخواب کردم، منو عفو کنید.
منم دوباره خوابیدم و بعد از اینکه بیدار شدم، دوباره آن بزرگوار بسیار از من معذرتخواهی کرد.
به طوری که من از تندیهام پشیمون شدم.
🔻وقت خواب بهش گفتم: آقا! شما چون مسن هستید، مانعی نداره که روی سکو بخوابید؛ من روی زمین میخوابم.
اما ایشون نپذیرفت و فرمود: نه! شما خیلی پیش از من زندانی شده اید و رنج بیشتری رو تحمل کردید، حق شماست که اونجا بخوابید و با اصرار تمام روی زمین خوابید.
مدتی من با این سید بزرگوار هم سلول بودم و سخت شیفتهی اخلاق این مرد بزرگ شدم.
#طلبه_آنلاین
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3043361575C82f9cc2fd9
#خاطرات_علماء
🔰 تا وقتی طلبهها خانه نخریدهاند، خانه نمیخرم
🔻در وصف احوالات و زندگی آیت الله شهید محمد باقر صدر به زبان شیخ محمدرضا نعمانی، اینچنین نقل شده است: شهید سیدمحمدباقر صدر درحالی شهید شد که هیچ خانه و ملکی نداشت.
🔻گاهی افرادی از ایشان درخواست میکردند که اجازه بدهد آنها از اموال شخصی خودشان و نه از وجوه شرعی، برای ایشان خانه بخرند.
🔻یکی از این پیشنهادها از طرف تاجری بصری که از علاقهمندان شهید صدر بود به ایشان داده شد.
🔻او متوجه شد خانه کنار منزل شهید صدر به فروش گذاشته شده و تصمیم داشت آن را برای شهید صدر بخرد و به او اطلاع داد که پول خرید خانه را از دارایی شخصی خودش پرداخت میکند، نه از وجوه شرعی.
🔻اما شهید صدر این پیشنهاد را نپذیرفت و گفت: «اگر این خانه را بخری من آن را برای سکونت طلاب وقف میکنم و هیچ وقت خودم در آن زندگی نخواهم کرد».
شخصی که داوطلب خرید خانه شده بود، گفت: «من میخواهم خودتان آنجا زندگی کنید».
شهید صدر جواب داد: «من تا وقتی همه طلبهها خانه نخریدهاند، خانه نمیخرم. وقتی همه طلبهها خانهدار شدند، من آخرین کسی هستم که اقدام به خرید خانه میکند».
#طلبه_آنلاین
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3043361575C82f9cc2fd9
#خاطرات_علماء
🔰 خاطرهای از صراحت و شجاعت آیتالله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی قمی(ره)
🔻پس از انتشار و پخش کتابهای سید احمد کسروی که در برگیرنده افکار منحط و ضد دین بود ، عکس العمل های متفاوتی از سوی مرزبانان مکتب تشیع و مردم معتقد به مقدسات دینی صورت پذیرفت .
🔻پس از رسیدن کتابهای کسروی به حوزه علمیه نجف اشرف و کربلای معلی ، سید مجتبی نواب صفوی نزد مراجع و اساتید عالیقدر همچون آیت الله حاج آقا حسین قمی و علامه امینی رفته ، کتاب های منحط مزبور را با اظهار ناراحتی و تأسف ، به آنان نشان می دهد و منتظر تصمیم و اقدام آن حافظان حریم دین می گردد .
🔻حاج آقا حسین طباطبائی قمی پس از مطالعه کتابها، احمد کسروی را مرتد دانسته ، حکم ارتداد وی را صادر می کند.
#طلبه_آنلاین
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3043361575C82f9cc2fd9
#خاطرات_علماء
🔰 روایت رهبری از اعجوبهای به نام حاج شیخ مجتبی
🔻«حاج شیخ مجتبی» مرد بسیار مُلّایی بود. هم مُلّا بود، هم علاوه بر مُلّایی از لحاظ قوت شخصیت، بنده غیر از امام، هیچ کس را در این معممین که من با آنان معاشر بودم به قوت شخصیت حاج شیخ مجتبی من ندیدم!
🔻یک چیز عجیب غریبی بود. ما، یکی دو، سه سال بعد از برگشتن از قم توفیق پیدا کردیم که با ایشان معاشرت پیدا کردیم از نزدیک. تا سال ۴۶ که ایشان فوت کرد. حسابی حس کردم وجود او را. خیلی مرد فوق العاده ای بود حاج شیخ مجتبی؛ خیلی. آن شخصیتش بود که همه را مقهور می کرد.
🔻در مشهد هر کسی با ایشان آشنا بود احترام برای ایشان قائل بود. من دیده بودم جلسه مشترک ایشان و بسیار از علما و معاریف مشهد را. وقتی ایشان یک حرفی می زد، یک چیزی میگفت همه به طور خواه ناخواه مقهور بودند؛ این جوری بودند ایشان.
🔻این آقای آمیرزا جواد آقا و این ها که در مقابل ایشان مثل شاگرد؛ برخوردشان برخورد شاگرد بود؛ برخورد مرید و شاگرد این جوری. حاج شیخ مجتبی چیز عجیبی بود. در همه چیز وارد بود. یعنی آدمی بود که فلسفه خوانده بود. نه این که حالا همین طور فقط پیش آقامیرزا مهدی اصفهانی یک چیزی خوانده باشد، نه... اعجوبهای بود. اهل علوم غریبه و این ها هم بود. همه چیز هم بلد بود.
🔻یعنی واقعاً از آن آدم هایی که شنیدیم. گفت: به مصر رفتم و آثار باستان دیدم/هر آنچه شنیده بودم به داستان، دیدم.
یعنی آن که واقعاً ما دیدیم، آنی که آدم می شد ببیند، آقا شیخ مجتبی بود.
📚 منبع: سخنرانی رهبری در سال ۱۳۷۷/۱۰/۸
#طلبه_آنلاین
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3043361575C82f9cc2fd9
#خاطرات_علماء
🔰 عالمی که هرگز در مطالعه و تألیف سستی نکرد
🔻روایت آیت الله سید محسن امین عاملی: «محدث نوری» عالم، فاضل، محدّث، متبحّر در علم حدیث و رجال، آشنا به علم سیره و تاریخ، زاهد و عابدی بود که نماز شبش ترک نمی شد. او در احاطه و اطلاع بر اخبار و آثار و کتاب های غریب یگانهی عصر خود بود. از کتاب های نفیس خطّی تعداد زیادی را جمع آوری کرد.
🔻هرگز در مطالعه و تألیف سستی نمی ورزید. از او چنین حکایت شده که روزی از بازار بر می گشت، با زنی برخورد کرد که در دست او دو کتاب بود و می خواست آنها را بفروشد. میرزا به آن کتابها نگاه کرد و دریافت که از کتابهای باارزش است که مدتی است در جستجوی آنهاست ولی موفق به یافتن آنها نشده است.
🔻وی پولی را به زن بابت کتابها می دهد امّا آن مقدار کفایت نمی کند. پس عبایش را در آورده به دلال می دهد اما باز هم کفایت نمی کند. تا این که قبایش را هم در می آورد و می فروشد تا قیمت کتابها را کامل بپردازد.
📚 أعیان الشیعه، ج۶، ص۱۴۳
#طلبه_آنلاین
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3043361575C82f9cc2fd9
#خاطرات_علماء
🔰 نه پول میخواهم و نه اجازه اجتهاد
🔻آیت الله آقانجفی قوچانی در یکی از خاطرات خود اینچنین نقل میکند: وقتی درس آخوند خراسانی میرفتم، رفقا اصرار داشتند که نوشتههایت را به آخوند نشان بده.
🔻من میگفتم: «کسی نوشتههایش را نشان می هد که یا پول بخواهد و یا اجازه و من طالب هیچ یک نیستم».
چرا که اگر روزیِ من به دست آخوند باشد، او بر خودش لازم میداند که به دستم برساند.
چنانچه در یک موقعیت بیپولی خادم آخوند به حجره آمد و به بهانه برداشتن بادبزن از روی طاقچه پولی آنجا گذاشت.
من گفتم: «این چیست؟».
گفت: «من نمی دانم. آخوند گفته بدون اینکه کسی بفهمد به تو برسانم».
🔻وقتی هم که آخوند گواهی اجتهاد به من داد که نخواسته بودم.
روزی مقداری از جزوات کفایه را که بر ایشان اشکال کرده بودم به کسی دادم که ناشناس نزد آخوند ببرد که اگر درست است تأیید کند و اگر اشکال دارد تذکر دهد.
وقتی دوست ما جزوات را برده بود اطرافیان شناخته بودند و ایشان اجازه فرمودند.
#طلبه_آنلاین
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3043361575C82f9cc2fd9
#خاطرات_علماء
🔰 رعایت حال خانواده
🔻آیت الله میرزا جواد تهرانی در یکی از شبها، دیر وقت به منزل میآیند، در منزل که میرسند، متوجه میشوند کلید منزل همراهشان نیست، به خاطر رعایت حال خانوادهشان که در خواب هستند، از درب زدن خودداری کرده و با توجه به این که هوا هم قدری سرد بوده است، در کوچه میمانند و تا اذان صبح همانجا قدم میزنند.
🔻هنگام اذان که اهل خانه میباید برای نماز صبح بیدار شوند، آقا درب میزنند و وارد خانه میشوند، یکی از فرزندان ایشان که از این قضیه خبردار میشود، سؤال میکند چرا زنگ نزدید؟
🔻ایشان میگویند: شما خواب بودید، زنگ من موجب اذیت و آزار شما میشد!
🔻نقل دیگری را هم فرزند ایشان شنیده است که گویا همسر ایشان در رؤیا میبینند که مرحوم آقا پشت درب منزل نشستهاند، لذا بیدار شده و هنگامی که درب را باز میکنند میبینند که آقا آنجا منتظرند.
#طلبه_آنلاین
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3043361575C82f9cc2fd9
#خاطرات_علماء
🔰 کرامتی از امام رضا(ع) در حق آيت الله محلاتی(ره)
🔻یک بار مشهد مقدس مشرف شدم و مدتی در آنجا اقامت گزيدم؛ پولم تمام شد وكسی را هم برای رفع مشكل خويش نميشناختم.
🔻از اين رو قصيدهای در مدح حضرت رضا(ع) سرودم و فكر كردم كه بروم وآن را برای توليت آستان مقدس بخوانم و صله بگيرم با اين نيت حركت كردم، اما در ميان راه به خود آمدم كه چرا نزد خود حضرت رضا(ع) نروم و آن را برای وی نخوانم؟!
🔻به همين جهت كنار ضريح رفتم وپس از استغفار و راز و نياز با خدا، قصيدهی خود را خطاب به روح بلند و ملكوتی آن حضرت خواندم و تقاضای صله كردم.
🔻ناگاه ديدم دستی با من مصافحه نمود و یک اسكناس ده توماني در دستم نهاد.
بيدرنگ گفتم:«سرورم؛اين كم است»
ده تومانی ديگر داد باز هم گفتم:«كم است» تابه هفتادتومان كه رسيد.
ديگرخجالت كشيدم تشكر كردم و از حرم بيرون آمدم.
🔻كفشهای خود را كه مي پوشيدم، ديدم آية الله حاج شيخ حسنعلي تهرانی، با شتاب رسيد و فرمود:
خوب با آقا حضرت رضا (ع) روی هم ريختهای؛ برايش مدح ميگویی وصله ميگيريد. صله را به من بده.
بی معطلی پولها را به او تقديم كردم و او یک پاكت در ازای آن به من داد و رفت. وقتی گشودم ديدم دو برابر پول صله است.
📌به نقل از حجتالاسلام جواهر کلام
#طلبه_آنلاین
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3043361575C82f9cc2fd9
#خاطرات_علماء
🔰 گِله از تعطیلات حوزه!
🔻آیتالله سیدجواد خامنهای تعطیلات فراوان حوزه علمیه را قبول نداشت. به پسرهایش که طلبه بودند میگفت:«چه خبر است؟ ما در آن گرمای جهنمی تابستان نجف درس را تعطیل نمیکردیم، شما در هوای خوب مشهد چطور درس را تعطیل میکنید؟»
🔻با تعطیلی حوزه درس را برای پسرها در خانه شروع میکرد. حتی محرم هم درس تعطیل نمیشد تا هشتم محرم در خانه برای پسرها درس میگفت.
🔻همین باعث شد سیدمحمد و سیدعلی همیشه درسشان از بقیه طلبههای هم دوره و هم سنوسال جلوتر باشد.
📚 کتاب زندگی اینجاست، ص۵۷
#طلبه_آنلاین
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3043361575C82f9cc2fd9