جـــــــو ° کنجــــد
اربابِ لقمـان به او دستـور داد که
در زمینش ، برای او ڪنـجد بکارد.
ولی او جُوکاشت.
وقتِ درو ،
ارباب گفـت :
چـرا جُو ڪاشتی؟
لقمان گفت :
از خـدا امیـد داشتـم که بـرای تو کنجد بـرویـاند.
اربابـش گفت :
مگر این ممڪن است؟!
لقمـان گفت :
تو را می بینـم که خـدای تـعالی را
نافـرمانی می ڪنی
و در حالی که از او
امید بهشت داری.
لذا گفتم شاید آن هم بشود.
➖ آنگاه اربابـش گریست او را آزاد سـاخت.
دقت ڪنیم که در زندگی چه می کاریم
هـر چه بکاریم همـان را بـرداشت میـکنیم. .
.
.
© @TalabehLife
🗃دسته بندی:#داستانک #هرچهبکـاریمهمونوبرداشتمےکنیم
--------------------------