eitaa logo
یادداشت‌ های یک طلبه
385 دنبال‌کننده
521 عکس
272 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پاکیزگی دین اسلام، توجه ویژه و فراوانی به نظافتِ لباس، بدن، خانه و سایر وسایل زندگی یک مسلمان دارد. مرحوم شیخِ کلینی در جلد ششم کتاب شریفِ کافی، یک فصل مطرح کرده است تحت عنوانِ "کتابُ الزِّیِّ و التَّجمُّل" و در بیش از صد صفحه، روایاتِ مربوط به نظافت، لباس، حمام و سایر امور مربوط به زندگی را گرد آورده است. همچنین، مرحوم شیخ حُرّ عامِلی، صاحبِ کتاب وسائل الشیعه در بیش از صد و سی صفحه، روایات مربوط به حمام، آداب لباس پوشیدن و خانه و زندگی روزمّره را نقل فرموده است. این حجم از اخبار و احادیث در یک موضوع، گویای اهمیت این مطالب در نزدِ شارع مقدس می باشد.
شیخ های بدون عمّامه خوب به یاد دارم که قدیم ها آدم های مومن و مقدس وقتی می خواستند نماز بخوانند پارچه ای سفید رنگ کنار سجاده داشتند و از آن به عنوان عمامه در نماز استفاده می کردند. رسم و سنّتی دینی که شاید امروزه حتی در میانِ مومنینِ نماز شب خوان هم دیگر رایج نباشد. روایتی از پیامبر اکرم در صفحه ۵۷ از جلد ۵ کتاب وسائل الشیعه آمده که دو رکعت نماز با عمامه بهتر است از چهار رکعت بدون عمامه! لازم هست که عرض کنم: عمامه، دستاری به سر پیچیده است و لازم نیست به صورتی باشد که روحانیون و علما می پیچند. ضمنا عمامه سفید در نماز مستحب است. حتی دعایی در کتاب های قدیم وجود دارد که به هنگام بستن عمامه خوانده می شود. ظاهرا گذشتگانمان بیشتر پایبند به رسوم و آدابِ اصیل اسلامی بودند. شنیده ام که در گذشته های نه چندان دور به برخی افراد غیر روحانی بواسطه پایبندی زیاد به رعایت آداب و رسوم اسلامی، شیخ می گفتند.
حتی فرعون! در قرآن آمده که موسی و هارون، فرعون را بدجوری نفرین کردند که خدایا! دَم و دستگاه و دودمان فرعون و فرعونیان را نابود (رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ) و دلهایشان را سخت بگردان (وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ). عالم کم نظیر و به گمان برخی، بی نظیر شیعه جناب سید بن طاووس در صفحۀ 358 کتاب "الملاحم و الفتن" نوشته است: هارون و موسی نفرین کردند اما خبری از عذاب الهی نشد. آنگاه خداوند به آن دو اینچنین فرمود: فرعون در قلمرو حکمرانی و فرمانروایی خود، امنیت بالایی برای مردم ایجاد کرده (یؤمّن البلاد) و پیوسته با مردم به مهربانی و مدارا رفتار می کند (ویرفق العباد) و بذل و بخشش های مادی به مردمش را خیلی دوست دارد (ویحبّ الأیادی). بابت این سه خصلت است که زندگی فرعون و زمامداری اش را به درازا کشاندم (فاطلت فی عمره لذلک). ای هارون و ای موسی! این را هم بدانید که ادعای خدایی کردن توسط فرعون، ضرری به خدایی من نمی رساند (ولا یضرّنی انّه یدّعی الالهیّة). آری دوستان! به فکر امنیت، آرامش و رفاه مردم بودن حتی از آدمی به مانند فرعون نیز تحسین برانگیز است. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدّس قم/ 21 تیر 97
چندرغاز همۀ ما فرعون را با ادعای خدایی اش می شناسیم. اما درباره اش نوشته اند که فرمانروای دلسوزی برای مردمان سرزمینش بوده است. ساعتی پیش دیدم که سید بن طاووس در صفحۀ 359 از کتاب "المَلاحِم و الفِتَن" حکایت جالبی را به نقل از کتاب "المُعجَم البُلدان" دربارۀ فرعون گزارش کرده است. به منبع اصلی نگاهی انداختم و دیدم جناب آقای "یاقوت حِموی" نویسندۀ کتاب "المُعجم البُلدان" که در سدۀ ششم هجری می زیسته در صفحۀ 237 از جلد سوم کتابش ذیل واژۀ "سَردوُسُ" نوشته است: روزی از روزها فرعون به وزیر خود، هامان دستور می دهد تا به وضعیّت کم آبی در یکی از مناطق مصر رسیدگی کند. هامان هم در پی اجرای اوامر ملوکانۀ فرمانروا، خلیجی به نام "سَردوُسُ" حفر و آب مورد نیاز روستاییان را تأمین می کند. مردم آن نواحی نیز در ازای آبرسانی، پولی را به حکومت پرداخت می کنند (ویعطونه مالاً) هامان نیز حقابه ها را که یکصد هزار دینار شده بود بی کم و کاست برای فرعون می فرستد (یحمله الی فرعون). در یکی از روزها فرعون رو می کند به هامان و گوید: این پول ها چیست که برایم فرستادی؟ (فساله فرعون عن ذلک). هامان نیز جریان حفر کانال و گرفتن پول ها را تعریف می کند (فاخبره بما فعل فی حفره). فرعون که علی القاعده باید از شنیدن سخنان هامان خوشحال می شد ناگهان با حالتی برافروخته رو کرد به هامان و گفت: مرد حسابی! تویی که خود را بزرگ و آقای مردم می دانی باید در برابر رعیّت، باملاطفت و مهربان باشی (ان یعطف علی عباده) و تا می توانی سعی کنی که به آنها دوزار و ده شاهی پول برسانی (ویفیض علیهم) نه آنکه به چِندرغاز پول در دست مردم هم نظر داشته و آنها را سرکیسه و تلکه کنی (ولا یرغب فی ایدیهم). خیلی زود این پول ها را به مردم بازگردان (ردّ علیهم اموالهم). نکند دلت می خواهد گردنت را بزنم؟! (یضرب عنقک). مرد ناحسابی! بابت خدماتی که به بندگانم می رسانی از آنان پول طلب می کنی؟! (آخذ من عبیدی مالاً علی منافعهم). دیگر تکرار نشود! زود پول ها را به صاحبانش برگردان (ردّها علیهم). رفقای عزیزم! از اینکه بزرگی در قدّ و قوارۀ سید بن طاووس چنین حکایتی را در کتابش از فرعون نقل می کند برایم خیلی جالب توجه و درس آموز بود! علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 23 تیر 97
مکاشفه آیت الله العظمی شبیری زنجانی از قول آیت الله مروارید نقل می کرد: مجلس روضه ای در منزل شیخ حسنعلی تهرانی در سامرا برپا شده بود. آشیخ حسنعلی وقتی وارد مجلس شد، چشم هایش از شدّت گریه به قدری ملتهب بود، که گویی می خواست از حدقه بیرون بیاید. وقتی درباره علّت آن پرسیدند آشیخ حسنعلی فرموده بود: من در منزل بودم، در حالت مکاشفه حضرت سیدالشهداء علیه السلام را دیدم که از پنجره اتاق سر به داخل کردند و فرمودند: از عطش من صحبت کنید. مکاشفه یعنی چه؟ ببینید دوستان! مرتاض ها با تمرینات سخت و طاقت فرسایی که انجام می دهند به قدرت هایی دست پیدا می کنند که می توانند برخی کارهای غیر عادی را انجام دهند. بدن انسان توانایی های خیلی زیاد و ناشناخته ای دارد. اینکه یک نفر بتواند با ریاضت و سختی کشیدن به بعضی از این قدرت ها دست پیدا کند خیلی چیز عجیبی نیست. توانایی هایی که انسان به طریق ریاضت غیر شرعی، کسب می کند شاید به نظر اعجاب انگیز بیاید اما اینها هیچکدام نشانه کمال و سعادتمندی نیست. برعکس، اگر آدم به دنبال برتری جویی و خودنمایی به سمت اینجور کارها و ریاضت های غیر شرعی برود اسیر گمراهی و تباهی می شود. و اما درباره مکاشفات اولیای الهی مانند آنچه آشیخ حسنعلی در سامرا دیده بود باید گفت: سعادت واقعی جز از طریق عبادت و بندگی و تن دادن به ریاضت های مشروع به دست نمی آید. در عمل باید اخلاص داشت و برای ما نباید مهم باشد عملی که انجام می دهیم به نام چه کسی تمام می شود. باید با خدا معامله کرد و مطمئن بود که عزت و آبرو دست خداست. ریاضت شرعی صرفا، عمل به واجبات شرعی و ترک گناه می باشد ولاغیر. اگر انسانِ مومن، مداومت بر انجام تکالیف شرعی و ترک گناه داشته باشد ممکن است به قدرت هایی دست پیدا کند و به مانند اولیای الهی چیزهایی را ببیند و بشنود که مردم عادی امکان دیدن و شنیدن آنها را ندارند. اینها مکاشفات هستند. و اما درباره چیستی و حقیقت مکاشفه مختصرا باید بگویم ما دو نوع علم داریم. علم حصولی و علم حضوری. علم حصولی با درس خواندن و تجربه کردن به دست می آید. مثل اطلاعات و دانسته های ما از جهان پیرامونی خودمان که نیازمند مقدماتی چون استاد دیدن و دود چراغ خوردن است که نهایتا دکتر و مهندس و آیت الله و ... می شویم. به اصطلاح می گویند (حضورُ صوره الشیء عند العقل) می باشد. مثلا با خواندن یک کتاب و حاضر نمودن مطالب آن کتاب در نزد عقلمان و فهم آن، ما عالم به آن علم می شویم. و اما یک نوع دیگر از علوم وجود دارد که اصطلاحا به آن می گویند علم حضوری. به قول حکما یعنی (حضورُ صوره الشیء عند القلب). یکی از ابزارهای شناخت برای آدمی، شناخت قلبی می باشد. (شما بفرمائید مکاشفه و کشف و شهود و...). ابزار شناخت در اینجا، دیگر عقل نیست بلکه قلب و روح می باشد. راه بهره مندی از این شناخت، ریاضت نفسانی می باشد و نه دود چراغ خوردن. این ریاضت را مرتاض ها از راه غیر شرعی طی می کنند و اولیای الهی مانند آنچه آشیخ حسنعلی در سامرا دیده بود از طریق عبادت و بندگی و تن دادن به ریاضت های مشروع به دست می آورند. ببخشید اطاله شد. ناگزیر بودم. یاعلی.
کلاه ساده یکی از بندگانِ خدا برایم تعریف می کرد و می گفت: امروز در بازار زنی را دیدم که کودک خردسالی را به آغوش گرفته و برای خرید یک کلاه ساده برای کودک دلبندش از این مغازه به آن مغازه سر می زد. متوجه شدم که توان خرید کلاه را ندارد. به این طرف و آن طرف نگاه می کند تا بلکه خداوند گشایشی برایش حاصل کند. عزیزانم! باور کنیم برخی از مردمی که در کنار ما در کوچه و بازار راه می روند و زندگی می کنند حتی گاهی از تهیه یک کلاه ساده برای کودکان دلبندشان در این هوای سرد ناتوان هستند. به فکر هم باشیم. به داد هم برسیم. مرحوم پدرم همیشه در نصایح خود به حقیر می گفت: پسرجان! اِرحَم تُرحَم! رحم کن تا به تو رحم کنند. بنابراین بیایید مقداری از پول خود را صرف نیازمندان کنیم. از کنار آدم ها بی تفاوت عبور نکنیم. گاهی بگردیم شاید نیازمندی پیدا کردیم. بهترین حالت این است که انسان، وقت بگذارد و مستقیما خودش به دنبال نیازمند برود و گره ای از کار او مباشرتا باز کند. در این حالت اثر دیگری برای سازندگی روحی انسان وجود دارد. روش اهل بیت اینگونه بود. البته کمک به مراکز خیریه و واگذاری این زحمت به آنها هم خوب است. شیخ حُرّ عامِلی، صاحب کتاب وسائل الشیعه در جلد ۵ کتاب خود از فرمایشات امام صادق علیه السلام می نویسد: هر کس برای رضای خداوند لباس تابستانی یا زمستانی به برادر ایمانی خود هدیه دهد خداوند از لباس های بهشتی به او می پوشاند و نام او را در زمره کریمان و بخشندگان ثبت می کند و جزو ریاکاران محسوبش نمی کند. این بخشش و بخشندگی، سختی مردن را آسان و قبرِ نیکوکار را توسعه خواهد داد و هنگامی که در قیامت از گور خارج می شود فرشته ها با او به مهربانی رفتار می کنند. حتی اگر کسی به مومن بی نیازی، لباسی هدیه دهد مادامی که آن لباس وجود دارد آن انسانِ بخشنده در پوشش الهی خواهد بود در روایتی، امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: هر کس لباس اضافه دارد و می‌تواند به مومن محتاج، لباس بدهد ولی خودداری کند و ندهد، خداوند او را با صورت به آتش می اندازد. البته جناب شیخ حُرّ عامِلی در ذیل فرموده امام سجاد علیه السلام در بخش ابواب المَلابس نوشته است: این روایتِ امام سجاد علیه السلام حمل شده بر موردی که ضرورت باشد و مومن، از جهت بی لباسی، در معرض بیماری و فوت قرار گرفته باشد زیرا در این صورت، پوشاندن او واجب است. به هر حال دوستان عزیزم! در این شب های سرد زمستان کمی بیشتر به اطراف خود نگاه کنیم. شاید نیازمندی مضطرب، در انتظار لباسی گرم باشد.
خیالم آسوده شد شب گذشته برای دقایقی با آیه ۱۰۶ سوره یوسف انس گرفتم. حرف عجیبی می زد. تنم را لرزاند. خیلی جدّی و به دور از تعارفات مرسوم می گفت: وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ! ساده و خودمانی اش می شود: بیشتر آنهایی که به خدا ایمان آورده اند مشرک می باشند! با شگفتی گفتم: یالَلعَجب! خدایا یعنی چه؟! به راستی چه می خواهی بگویی؟ آخر چه طور ممکن است؟ هر چه خواهش و تمنّی کردم که منظورت چیست، افاقه نکرد. نهایتاً وقتی دست و پا زدن هایم را دید دلش به حالم سوخت و در پاسخ گفت: همین هست که می بینی و می شنوی. اگر می خواهی بیشتر بدانی برو از دانایان به قرآن سوال کن! با خودم گفتم: خودش که چیزی نمی گوید بهتر است بروم سروقت آموزگاران قرآن کریم یا به قولِ خودش، دانایان به قرآن. خیلی این در و آن در زدم. نهایتاً به کمکِ جنابِ محمد بن مسعود و تفسیرِ عیاشی اش، خانه مولایم امام صادق علیه السلام را یافتم. دقّ الباب کردم. با اجازه آقایم داخلِ خانه وحی شدم و سلام کردم. پاسخ سلام را داد. از مولایم درباره این آیه پرسش کردم. آقای خوبی ها با رویی باز که زیبنده دانایان است آغوشِ دانایی خود را به رویم گشود و فرمود: بیشتر انسان های باایمان، ندانسته از شیطان پیروی می کنند و بدین سان مشرک می شوند. عرض کردم: آقاجانم! می شود واضح تر بفرمائید تا بهتر متوجه شوم؟ در حالی که لبخند به لب داشت، بزرگوارانه فرمود: فی المثل، انسان هرگاه به هنگامِ سخن گفتن، بگوید اگر فلانی نبود من از بین می رفتم، اگر فلانی نبود چنین و چنان می شدم، اگر فلانی نبود خانواده ام نابود می شد. مگر نمی بینی که او با این گونه حرف ها در مُلکِ خدا برای خدا شریکی قائل شده است؟! برای خدایی که روزیش می دهد و از او دفاع و دفع گرفتاری می کند؟ گفتم: آقاجانم! اگر چنین نگوید پس چه بگوید تا خدا را خوش آید؟ مولایم فرمود: بگوید اگر خداوند به واسطه فلانی بر من منت نمی نهاد از بین می رفتم و چنین و چنان می شدم. این گونه سخن گفتن، صورتِ خوشی پیشِ خدا دارد نه آن گونه. مُلتمسانه عرض کردم: سرورم! درباره حرکت مورچه های سیاه در شبی تاریک بر روی سنگِ سیاه چیزهایی از زبان مردم شنیده ام، ماجرای آن چیست؟ مولایم به آرامی نفسی کشید و فرمود: انسانِ مومن، آن گاه که برای غیرِ خدا نماز بخواند، برای غیرِ خدا گوسفندی قربانی کند، برای غیر خدا سفره اطعام پهن کند و خلاصه اینکه انگیزه اش در انجام کار خوب، با نیّات غیرِ خدایی آمیخته گردد او در حقیقت، گرفتار شرکِ به خدا شده است. شرکی خفیف. وحشت همه وجودم را گرفته بود. با ترس و لرز گفتم: آقاجانم! با این حساب، فاتحه همه ما خوانده است! چه خاکی به سر کنیم؟ مولایم فرمود: نگران نباش! آن گاه که با خدا راز و نیاز می کنی بگو: بار خدایا! از شرک آگاهانه به تو پناه می برم و از شرک ناآگاهانه از تو آمرزش می طلبم. با سخنان مولایم امام صادق علیه السلام خیالم کاملا آسوده شد. سخنش را بر سیاهه های کاغذ بوسیدم. کتابِ تفسیر عیاشی را بستم و برای نویسنده اش طلب آمرزش و عُلوّ درجات کردم. علیرضا نظری خرّم/شهر مقدس قم/ ۲۵ آذر ۹۹
گلیم یا قالیچه خدا رحمت کند مرحوم پدرم را. خُرده کاسبی در صنفِ خرّازی بود. به یاد دارم وقتِ نماز مغرب که می شد علی رغم آنکه در آن ساعت، مشتری فراوان بود اما مرحوم پدر پابند مغازه نمی شد. دکّان را به امید شاگردها رها می کرد و برای نماز جماعت به مسجد می رفت. اوایل که جوان تر بودم و هنوز مالِ دنیا زیرِ زبانم مزّه نکرده بود خیلی متوجه اهمیت کارِ مرحوم پدرم نمی شدم. اما رفته رفته که بزرگتر شدم و فهمیدم پول چقدر شیرین است تازه دوزاری ام افتاد که مرحوم پدرم، خیلی در قیدِ مال دنیا نبود و الّا کاسبی در شلوغ ترین ساعت را رها نمی کرد. گفتم خیلی در قیدِ مال دنیا نبود، چون نمی خواهم از پدرم یک قدّیس بسازم. او هم به مانند همه آدم ها برای کسب ثروت تلاش می کرد. اما گویی حواسش، جمعِ یکسری چیزهای دیگر هم بود. اتفاقا ساعتی پیش که جلد سوم کتاب شریفِ "مَن لا یَحضُره الفَقیه" را می خواندم ناخودآگاه به یاد مرحوم پدرم افتادم. شیخ بزرگِ ما جنابِ شیخ صدوق، در آنجا از قولِ امام صادق علیه السلام نوشته است: مقصود از واژه رِجَالٌ در آیه: رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ (مردانی که تجارت و خرید و فروش آنها را از یاد خدا باز نمی دارد)، انسان هایی هستند که اولِ وقتِ نماز، تجارت را رها کرده و به سراغ نمازِ اولِ وقت می روند. دوستان عزیزم تا به اینجای فرموده حضرت را بارها در احادیث خوانده بودم. چیزی که امشب برایم گویی تازگی داشت این بود که امام در ادامه می فرماید: اجر و پاداشِ این افرادی که به هنگامِ وقتِ نماز، کاسبی را رها کرده و مشغولِ نماز می شوند عظیم تر و بزرگ تر است از اجرِ افرادی که مشغولِ تجارت نیستند و نمازشان را اولِ وقت می خوانند. بنابراین، عزیزانم! کسبه محترم! برادرانه توصیه می کنم که بیشتر از گذشته مراقبِ نمازِ اولِ وقت باشیم. اتفاقا دیروز برای خریدِ مایحتاجِ منزل به بازار قم رفته بودم. آنجا متوجه شدم خیلی از کاسب ها در وقتِ نمازِ مغرب، گوشه دُکّانشان، گلیم یا قالیچه ای پهن کرده و مشغول نماز اول وقت هستند. خداوند به آبروی محمد و آل محمد علیهم السلام، گذشتگانِ شما، خواننده این سطور را رحمت بفرماید. بارها به همراه مرحوم پدرم به زیارتِ شیخ صدوق در ابن بابویه می رفتیم. علاقه متفاوتی به آن قبرستان داشت. یاد باد آن روزگاران، یاد باد. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ ۲۵ آذر ۹۹
به کمکِ جنابِ شیخ محبوب ترینِ کارها نزد خداوند کدام عمل می باشد؟ نماز یا روزه؟ احسان به والدین؟ کمک به دیگران؟ شرکت در مجلس مرثیه امام حسین علیه السلام؟ پرداخت زکات یا رفتن به حج و کربلا؟ و... مانند همیشه سراغِ خانه وحی و مولایم امام باقر علیه السلام رفتم. البته به کمکِ راهنمایی های جنابِ شیخ حُرّ عامِلیِ خدابیامرز و کتابِ ارزشمندِ وسائل الشیعه اش. آنجا از قولِ امام باقر علیه السلام نوشته بود: محبوب ترینِ اعمال در پیشگاه خداوند آن عملِ خیری است که بنده خدا بر انجامِ آن مداومت داشته باشد، هر چند آن عمل، اندک و کم باشد. عربی اش می شود: أحَبُّ الأعمالِ إلَى اللّه ِ عَزَّ و جلَّ ما داوَمَ عَلَيهِ العَبدُ ، و إن قَلَّ! در پناه حق باشید.
شیخ الطائفه روایات در اهمیت و فضیلتِ نماز اول وقت بسیار است. تاخیرِ آن بدون عذر سزاوار نیست. بلکه ظاهر عبارتِ شیخ الطائفه، مرحوم شیخ طوسی در صفحه ۷۲ از جلد یکم کتاب المبسوط عدم جوازِ تاخیر نماز از اول وقت است، مگر عذر داشته باشند.
کادویی هدیه ی مناسب با شان اهل بیت علیهم السلام چیست؟ اصلا چنین هدیه ای وجود دارد؟ طبق آموزه های دینی، ثوابِ انجام هر کار خوبی را می توان به اهل بیت علیهم السلام هدیه داد. در روایات اسلامی به طور خاص و نه کلی به چند عمل، جهت هدیه به معصومین، تصریح گردیده است از جمله آنها هدیه نماز می باشد. در ارزش و فضیلت نماز همین بس که بر زائر پیامبر اکرم و سایر ائمه اطهار پس از زیارت آن بزرگواران، مستحب است لا اقلّ دو رکعت نماز قربه الی الله بخواند و ثواب آن را به آن معصومی که زیارتش کرده، هدیه کند.
عاطل و باطل مرحوم آیت الله العظمی خویی در صفحه ۳۲۴ از جلد ۱۳ کتابِ المستند نوشته است: روایات بسیاری دلالت دارند بر اینکه عبادات کسی که معتقد به ولایت و امامت ائمه معصومین علیهم السلام نیست، عاطل و باطل یعنی تهی، بیهوده و بی ارزش است. علامه مجلسی در صفحه ۱۶۶ از جلد ۲۷ کتاب گرانسنگ بحارالانوار پس از آوردن ۷۱ روایت در باب بطلانِ عبادتِ بدون ولایت فرموده است: شیعه امامیه (دوازده امامی) اتفاق نظر دارند بر اینکه شرطِ قبولی و صحّت اعمال، ایمان است و از جمله مواردِ ایمان، اقرار به ولایت و امامت دوازده امام می باشد. روایات در این باره از شیعه و سنی، متواتر و غیر قابل تردید است. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ ۲۷ آذر ۹۹
یک نکته طلبگی! آنهایی که سر و کارشان با دعا و عبادتِ پروردگار است کم و بیش این اصطلاح را شنیده اند: به قصدِ رَجاء انجام شود. در این نوشته کوتاه می خواهم مختصری درباره این اصطلاح، چیزهایی بنویسم. ببینید عزیزانم! رَجاء در اصطلاح عالمانِ دین به این معناست که مُکلَّف، عملی را به امید ثواب داشتن و احتمالِ مطلوب بودن آن، انجام دهد، بدون اینکه آن عمل را به دین نسبت دهد، یا اینکه عملی را ترک کند به امید اینکه ترک آن، ثواب دارد. در حقیقت، رجاء دو مورد دارد: الف_ در جایی که روایتِ ضعیفی وارد شده بر محبوبیت و رُجحانِ انجام آن عمل، مثل برخی غُسل های مستحب که در توضیح المسائل ذکر شده و فرموده اند رجاءً انجام دهند. ب_ در جایی که روایت خاصّی وارد نشده، ولی روایاتِ عام و مطلق، وارد شده که دلالت دارند بر محبوبیت و مطلوب بودنِ آن عمل، و در این مورد جایز است مکلّف آن عمل را در موارد مناسب و مشابه به امید ثواب و رجاءً انجام دهد بدون اینکه آن را به دین و اسلام نسبت دهد. اجازه بفرمائید مثالی بزنم. مثلا روایت خاصّی وارد نشده که در اذان بگوئید اَشْهدُ اَنَّ علیاً ولی‌ُّ الله! ولی روایاتی چند وارد شده هنگامی که گفتید لا اله الا الله محمد رسول الله بلافاصله بگویید عَلِيٌّ امیر المؤمنین. بر این اساس و طبق اینگونه روایات که به طور عموم، دلالت بر مطلوبیّت و رُجحان این عبارت دارند، مکلّف می تواند رجاءً و به امید ثواب، در اذان و اقامه، شهادت سوم را بگوید ولی به قصدِ جزءِ اذان و اقامه نگوید. از بابِ الکلامُ یَجُرُّ الکلام و در تتمه این مثال، این را هم بنویسم که از کتاب مَن لایحضره الفقیه شیخ صدوق معلوم می شود که شهادت به ولایت علی علیه السلام در اذان، در عصر شیخ صدوق، میانِ گروهی از مردم رایج بوده است و معلوم می شود روایاتی هم در خصوص این موضوع وجود داشته است که ظاهرا به خاطر تقیّه، از نشر و تصریح و عمل به آنها در میان عموم شیعیان، معذور بوده اند. علی الظاهر اینکه شیخ صدوق از آن افراد با تعبیرِ تند و تیزِ (مُفوّضه لعنهم الله!) یاد می کند به خاطر اعتقاد فاسدشان بوده که نوعی شرک است نه به خاطر شهادت به ولایت. مستدام باشید. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ ۲۷ آذر ۹۹
دشوارتر شیخ جلیل القدرِ ما جنابِ کلینی در صفحه ۲۹۶ از جلد دوم کتابِ کافی از قولِ امام باقر علیه السلام نوشته است: نگهداری عمل، دشوارتر از انجامِ آن عمل است. مردی، کارِ خیری را به طورِ پنهانی به جا می آورد و برای خدا انفاق می کند. انگیزه اش از انجام این کار فقط خداست. قصدی غیر از خدا در نظرش نیست. پس ثوابِ پنهانیِ آن عمل، برای او نوشته می شود. سپس آن عمل را برای مردم بازگو می کند. ثوابی که نوشته شده بود محو می شود و ثوابِ عملِ آشکارا که کمتر از پنهانی است برای او نوشته می شود. بار دوم که آن عمل را بازگو می کند آن ثواب نیز محو می شود و در نامه عمل او ریا نوشته می شود. دوستان عزیزم! البته اگر منظورِ قلبی و باطنی انسان، صِرفاً این باشد که دیگران نیز تشویق به انجامِ مشابهِ آن کارِ خوب شوند اظهار کردن، ریا که نیست حتی گاهی پسندیده نیز می باشد. ظاهرا روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل شده به همین امر نظر دارد که حضرت فرموده است: مردم را با غیر زبانتان به خوبی ها دعوت کنید، تا از شما پرهیزکاری، تلاش در عبادت، نماز و کارِ خیر را ببینند، به راستی و حتم، عمل کردنِ خودِ شما، مُشوّقِ دیگران به سوی انجامِ خوبی هاست. شیخ حُرّ عامِلی در کتابِ وسائل الشیعه بابی افتتاح کرده تحت عنوانِ "بابُ جوازِ تَحسینِ العباده لیُقتدی بالفاعلِ و التَّرغیبِ فی المذهبِ"
خوابِ بد همه می دانیم که تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها به ترتیب، ۳۴ مرتبه الله اکبر ۳۳ مرتبه الحمدلله و ۳۳ مرتبه سبحان الله می باشد. در کتابِ وسائل الشیعه از امام صادق علیه السلام نقل شده است: تسبیح فاطمه زهرا سلام الله علیها همه روزه بعد از هر نمازی، نزد من محبوب تر است از هزار رکعت نماز که هر روز خوانده شود. تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها اختصاص به نمازهای واجب ندارد، بلکه اگر بعد از هر نمازی گفته شود همین ثواب را دارد و چنانچه وقت خواب، تسبیح آن حضرت را بگویند، مانع از دیدن خواب های بد می شود. (وسائل الشیعه باب ۱۲ حدیث ۹)
اَنگِ نفوذی بودن برخی عادت کرده اند، به هر کسی که باب میل آنها رفتار نکند و سخن نگوید، اَنگ نفوذی بودن بزنند. این افراد، سلیقه و میل و کشش درونی خود را معیار سنجش و قضاوت دربارۀ دیگران می دانند. ایراد اتهام به دیگران یکی از خطرات تهدید کنندۀ وحدت و همدلی در جامعه می باشد. اما این سخن به این معنا نیست که دشمنان در صفوف دوستان نفوذ نکرده اند و نمی کنند. این ساده انگاریست که وجود دشمن و توطئۀ او را انکار کنیم. از انصاف و خِرد به دور است، کسانی را که نگران نفوذ دشمن هستند به داشتن بیماری روانیِ توهم توطئه متهم سازیم. به عنوان یک طلبۀ ناچیز فکر می کنم همه باید نسبت به مسئلۀ نفوذ دشمن حساس باشیم و با روشنگریِ بدون اتّهام و به قول رهبرمان بدون مصداق معیّن کردن، به این مسئولیت اجتماعی خود عمل نماییم. بیان مصداق کار هرکسی نیست. باید به تعیین کنندۀ مصداق اعتماد کامل داشته باشیم. مانند اعتمادی که به حضرت آیت الله خامنه ای داریم. در اینجا به بیان یک مصداق از فرمایشات رهبر عالیقدر اشاره می کنم. ایشان در جلسه ای می فرمودند: مرحوم آیت الله آقا سیّد حسن تهامی برای من می گفت: "آن ‌وقتی که عراقی‌ها با انگلیسی‌ها می جنگیدند، یکی از مراجع تقلید، نوکری داشت که خیلی مرد خوبی بود. با طلبه‌ها گرم می گرفت. با همه رفیق بود. بعد از مدتی که انگلیسی‌ها وارد نجف شدند، خبر رسید که همان نوکرِ مرجع تقلید، یک افسر انگلیسی است! ولی من باور نکردم. گفتم مگر می شود چنین چیزی؟ همان ایام، در بازار معروف حُویش، دیدم تعدادی افسر انگلیسی سوار اسب دارند می‌آیند. یک افسری هم جلویشان است. وقتی رسیدند به من، آن افسری که جلو بود، از آن بالای اسب گفت: آقا سیّد حسن، حالت چطور است؟ نگاه کردم دیدم بله، همان آقایی است که نوکرِ فلان مرجع بود!!" دوستان عزیزم! تاريخ محنت بار تشیّع، از این نفوذها کم به خود ندیده است. به مناسبت نگارش این یادداشت نگاهی به کتاب تاریخ طبرى انداختم. ابن جریر طبری که اتفاقا بچۀ همین آمل خودمان است، در کتاب خود می نویسد: "ابن زياد در به در، دنبال مسلم بن عقیل می گشت. غلامش را كه مَعقِل نام داشت، فرا خواند و به وى گفت: سه هزار درهم بَردار و بُرو مسلم را پيدا كن و اين سه هزار درهم را به او بده و بگو: با اين پول با دشمنانتان بجنگيد. اگر اين پول را به آنان بدهى، به تو اعتماد و اطمينان خواهند كرد و كارهاى سرّى‏شان را از تو پنهان نمى‏كنند. مَعقِل به مسجد رفت و با هزار دوز و کلک که آی! من دوست اهل بيت هستم و اين سه هزار درهم را مى‏خواهم به مسلم بن عقیل بدهم، چنان قاپ جناب مسلم بن عَوسَجه را زد و اعتماد او را به خود جلب کرد که بندۀ خدا جناب مسلم بن عوسجه با ذوق و شوق فراوان، به نفوذی ابن زیاد گفت: "من از دیدار شما خوشحالم. خداوند به وسيلۀ شما، خاندان پيامبر را يارى كند." آن گاه به او اعتماد کرد و پای او را به مخفیگاه جناب مسلم و محفل سرّی شیعیان کوفه بازکرد! مَعقِل، يكسره نزد شیعیان رفت و آمد مى‏كرد. او نخستين كسى بود كه مى‏آمد و آخرين كسى بود كه مى‏رفت. اخبار را مى‏شنيد و از اسرار، باخبر مى‏شد. سپس مى‏رفت و همه را در کف دست ابن زياد مى‏گذاشت. به همین سادگی، مسلم دستگیر شد و به شهادت رسید." به این می گویند نفوذ از نوع غیر نرم. نفوذ نرم که قصه ای جدا دارد. بماند برای بعد. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدّس قم/ سی ام مرداد 95
صلوات بر پیامبر فقیه عظیم الشأن مرحوم آقا سید کاظم یزدی در کتاب شریف عروه الوثقی نوشته است: هرگاه کسی نام مبارک پیامبر را بر زبان آورد یا که شنید، مستحب است بر آن حضرت، صلوات بفرستد. اگر چه در نماز یا در اثنای قرائت نماز باشد، بلکه احوط (احتیاط در این صورت واجب است) ترک نکردن است، زیرا که جماعتی از علما فتوا به وجوب آن داده اند (لِفَتوی جماعهِِ من العُلماء بِوجوبِه). و فرقی نیست که اسم آن بزرگوار ذکر شود یا کنیه و یا لقب آن حضرت، یا به ضمیر ذکر شود. (فصل فی الصلاه علی النبی).
هرج و مرج ساعتی پیش در صفحه ۴۳۶ از جلد اولِ کتاب استفتائاتِ فقیه کبیر آقا سید محمد کاظم یزدی دیدم که نوشته است: این دعاهایی که فرموده اند بخوانید تا حوائجتان برآورده شود همگی از باب مقتضیّات است نه علت تامّه، و استجابت، موقوف است به وجود شرایط و فِقدانِ موانع، به اینکه اگر دعایی یا نمازی، یا وِردی یا ختمی، فرضاً علت تامّه باشد برای برآمدنِ حاجات، بدون حاجتِ به شروط، تعلیم آن به عباد، خلاف مصلحت و موجب اخلال نظام و هرج و مرج است، و لذا اسم اعظم که علت تامّه است مخفی شده است.(لطفا با دقت بیشتری مطالعه بفرمائید).
بهترین اخلاق علامه ‌مجلسی در کتاب شریف بحارالانوار و در جلد هفتاد و ششم آن از قول رسول خدا صلّی اللهُ علیه و آله نوشته است: روزی پیامبر فرمود: آیا می‌خواهید شما را باخبر سازم از بهترین اخلاقِ اهل دنیا و آخرت؟ اصحاب عرض کردند: بله یا رسول الله! آنگاه پیامبر فرمود: بهترین اخلاقِ اهل دنیا و آخرت، سلام کردن می باشد.
قدیمی ها از مهم‌ترین شاخصه های یک فرهنگ، ادبیاتِ گفتاری و شنیداریِ حاکم بر آن فرهنگ می باشد. بر اساس آموزه های فرهنگِ اسلامی، یکی از بهترین سخنانی که در حینِ گفتگو با عزیزانمان می توانیم به کار ببریم این جمله دعایی می باشد: درود خدا بر تو باد. عربی اش می شود صَلَواتُ اللهِ علیک! همچنین در غیابِ دوستانمان، اگر به مناسبتی یادشان کردیم می توانیم بگوییم: درود خدا بر فلانی! صَلَواتُ اللهِ علیه! عالمِ بزرگِ شیعه، جناب علامه مجلسی در صفحه ۳۴۸ از جلد ۲۳ کتاب بحارالانوار نوشته است: در محضر امام صادق علیه السلام نام سلمان فارسی برده شد، آن حضرت پس از تعریف و تکریم سلمان فرمود: صَلَواتُ اللهِ عَلی سلمان! شخصی به نام سلیمان که شنونده سخن امام بود با تعجب پرسید: آقاجانم مگر می توان بر مومنین هم صلوات فرستاد؟! امام فرمود: آری به خدا سوگند که می شود. خودِ خداوند بر مومنین صلوات فرستاده است. مگر این سخن خدا را در قرآن نشنیده ای که فرمود: هُوَ الَّذي يُصَلّي عَلَيكُم. او خدایی است که بر شما صلوات می فرستد. پس آنهایی که تمایل دارند طبقِ آدابِ اسلامی سخن بگویند و به سنّت ها پایبند باشند بسم الله! خدا رحمت کند قدیمی ها را. خیلی بیش از آدم های روزگار ما به آداب، رسوم و سنت های اسلامی وفادار بودند.
پس از ۴۰ سال رفیقی دارم که همیشه ی روزگار بابتِ مُستجاب نشدنِ دعاهایش، بر سرِ خدا غُر و لُند می کند و نِق می زند. هر چه آیه و حدیث و استدلال به گوشش می خوانم به خرجش نمی رود که نمی رود. دوستان عزیزم! استجابتِ دعا به اصطلاحِ طلبگی، لزوما یک اتفاق فوری نیست. ساعتی پیش، از قضای کردگار دیدم که شیخِ جلیل القدر ما جناب کلینی در کتاب کافی نوشته است: شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: آقاجانم! آیا ممکن است دعایی مستجاب شده باشد ولی به تاخیر بیافتد؟ امام فرمود: آری! حتی گاهی تا بیست سال! مرد با تعجب پرسید: چطور ممکن است؟! حضرت در پاسخ فرمود: میانِ گفته خدای عزوجل که به موسی و هارون فرمود: هر آینه دعای شما به اجابت رسید، و میان نابودی فرعون، چهل سال فاصله افتاد و طول کشید. یعنی دعای آنها پس از ۴۰ سال به اجابت رسید. بنابراین، صبورانه به دعا ادامه داده و امیدوارانه چشم انتظار لطف خدای مهربان باشیم. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ ۳۰ آذر ۹۹
اهلِ سازش باشیم ما ایرانی ها به میهمانی، شب نشینی و دورهمی علاقه زیادی داریم. اتفاقا کار خوبی هم می باشد. شیخ صدوق در همین رابطه کتابی نوشته است به نام "مُصداقه الاِخوان" که در آن به ده ها حدیث و آیه در همین رابطه اشاره کرده است. دوستان جانم! بالاخره این میهمانی ها به پایان می رسد و زمان خداحافظی فرا می رسد. شیخ حُرّ عاملی در کتابِ وسائل الشیعه از قول امام باقر علیه السلام نوشته است: هر که می خواهد بابت حضور در مجلسی دوستانه و مومنانه با پیمانه ای پُر و لبریز به او اجر و ثواب بدهند پس به هنگام برخواستن این آیات قرآن را آهسته برای خودش زمزمه کند و بخواند: سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ایام عزت مستدام! اهلِ سازش و خوشی با اعضای خانواده و دوستان، بویژه همسر و بچه ها باشیم. یاعلی
امضای طلبه ها امروز 15 اردیبهشت ماه سال 93 می باشد. داخل حیاط مدرسه فیضیّه طوماری آویخته بودند. این طومار که جهت گرفتن امضا از طلاب محترم نصب شده بود در حقیقت، درخواستی بود از یک نهاد مسوول. هر از چند گاهی پارچه نوشته ای بلند از دیوار مدرسۀ فیضیّه آویزان می شود و در آن تقاضا و یا انتقاد از یک نهاد مملکتی می گردد. امّا هیچگاه خبری از نتیجۀ این طومارها انعکاس نمی یابد. این طومارهای پر از امضاء دیگر حتی توان حرکت دادن آب حوض مدرسۀ فیضیه را هم ندارد تا چه رسد به مسوولین! حقیقت این است که امضاهای ما طلبه ها رمق و توان سابق را ندارد. یک روزی بود که اگر زیر یک کاغذ را پنج آخوند ، مهر و امضاء می کردند با آن کاغذ، خواب شاهان پریشان می شد ولی حالا هزاران امضاء پارچه های سفید را سیاه می کند امّا دریغ از اثر این امضاها! براستی چرا امضای ما طلّاب، اثر کافی و وافی ندارد؟ بیان این مطالب برای نویسندۀ این سطور تلخ است و ناگوار امّا چه باید نمود؟ اگر اثر امضای ما برگردد امور، اصلاح می شود. حال چه باید کرد؟ این دوخاطره را از دو لب مبارک حضرت آیت الله آقا مجتبی تهرانی رحمه الله علیه شنیدم: حکایت اوّل: بیش از پنجاه سال پیش قم بودیم. پنجشنبه و جمعه ها که تعطیل بود، یکی در میان برای دیدار پدر و مادر به تهران می آمدم. بلیط گرفته بودم که به تهران بیایم، منتظر سوار شدن بودن. ناگهان امام را دیدم که تنها وارد شدند. گفتند: شما هم تهران میروید. گفتم: بله حاج آقا! گفتند: پس با هم برویم. سوار شدیم. آن موقع مسیر قم – تهران سه یا چهار ساعت طول میکشید. آیا ایشان آن موقع نمیتوانست ماشینی کرایه کند و به تهران بیاید؟ میتوانست، امّا نکرد. به چه دلیل؟ برای اینکه میخواست با روش و منش خود، من و امثال من را تربیت کند. حواستان جمع باشد! ارزش به آن ماشینها نیست. میفرمود: به هر مقدار که از نظر مادیّت نزدیک شوی و آن را بخواهی بهتر کنی از آن طرف معنویّت کاسته میشود. حکایت دوّم: بعد از انقلاب مدرسه علمیّۀ دارالشفا را میخواستند خراب کنند و بسازند. به محضر امام آمدند تا برای تخریب اجازه بگیرند؟! آقا این جمله را فرمودند: هر یکدانه از این خشتها و آجرها که برای تعمیر دارالشفا عوض شود و یک آجر جدید بیاید، به همان مقدار از قداست اینجا کاسته خواهد شد. این حرفها در حوزه های علمیّۀ ما مسخ و نسخ شدند و مسیرها عوض شد..! حالا مدارس و ساختمان های لاکچری می سازند. علیرضا نظری خرّم / شهر مقدّس قم / ۱ دی ۹۹
آداب مهمونی درباره دید و بازدید و میهمانی، روایات فراوانی در منابع حدیثی داریم که نشانه اهمیت آن در اسلام می باشد. در این نوشته به صورتِ فهرست وار به آدابِ اسلامیِ دید و بازدید اشاره ای گذرا می کنم: مصافحه و به هم دست دادن. معانقه و دست به گردن یکدیگر انداختن. بوسیدن پیشانی. مستحب است که میزبان برای نشستنِ میهمان، جایی را مهیّا نماید. مستحب است که میهمان، جایی بنشیند که میزبان تعیین می کند. اگر میهمان در انتخاب محل نشستن، مختار بود مستحب است که هر جایی که خالی بود بنشیند و به قصد تواضع، بهتر است که پایین مجلس بنشیند، مگر اینکه میزبان، احترام کند و به جای بهتری دعوت کند که در این صورت بهتر است میهمان اجابت کند. مستحب است میهمان اگر روی زمین می نشیند دو زانو و رو به قبله بنشیند. مستحب است میزبان از میهمان ها استقبال کند و هنگام رفتنِ میهمان، او را تا درب خانه بدرقه کند. مستحب است هنگام ورود و خروجِ اهل علم و دانشمندان، سادات و مومنانِ سالمندِ محاسن سفید، حاضران به احترام آنها از جا برخیزند و احترام کنند. مستحب است در میهمانی ها از خدا و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام یاد کنند. لااقل صلوات دسته جمعی بفرستند. مستحب است در فصل گرما با مقداری فاصله از یکدیگر بنشینند. مستحب است در پایان میهمانی و زمان خداحافظی، این آیات قرآن را آهسته برای خود زمزمه کنی: سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ. حضور در مجلسِ گناه، مکروه است و اگر تائید گناه باشد حرام است. بدون دعوت به مجلس و خانه کسی رفتن مکروه است و اگر راضی نباشد حرام می باشد. دستور دادن به میزبان، مکروه است. دوست داشتنِ اینکه موقعِ ورود و خروج به میهمان احترام کنند و به احترام او برخیزند مکروه است. بی ادبانه نشستن، تکیه دادن و بدون عذر پا را دراز کردن مکروه است. نگاه کردن به سمتی که اهل بیتِ صاحب خانه حضور دارند و سَرَک کشیدن به خانه، مکروه و گاهی حرام است. صحبت های خصوصی اهل مجلس را به بیرون انتقال دادن مکروه است و اگر راضی نباشند و این حرف ها موجب آزار و اذیت آنها شود حرام است. در میهمانی ها درِ گوشی حرف زدن مکروه است. بیش از مقداری که میزبان، پیش بینی کرده است نشستن مکروه می باشد. رد کردن تعارف و هدیه میزبان، مکروه است و اگر موجب هتک او شود گاهی حرام می باشد. پا شدن و تواضع کردن برای افراد فاسق و بی دین مکروه است. بی توجهی به حال و وضع دیگران و آنها را در مضیقه روحی و اخلاقی قرار دادن و بیش از سهم خود حرف زدن و صدا را بلند کردن مکروه است. ایامِ عزت مستدام علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ ۱ دی ۹۹
بیمار شدم در روایات اسلامی آمده است: انسانِ بیمار ادب را رعایت کند و بیماری خود را به خدا نسبت ندهد. مثلاً نگوید: خدا بیمارم کرد. بلکه بگوید بیمار شدم. ولی بهبودی و شفای خویش را از جانب خدا بداند و به خدا نسبت دهد. همانگونه که حضرت ابراهیم کرد و گفت: وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ. هنگامی که بیمار شوم خدا شفایم می دهد. در کتاب مکارم الاخلاق از قول امام کاظم علیه السلام نوشته است: هرگاه مومن بیمار شود خداوند متعال به فرشتگانِ نویسنده گناه، وحی می کند: برای بنده ام گناهی ننویسید تا زمانی که در حبس و زنجیر من است و به نویسنده پاداش وحی می کند: همه حسناتی را که در حال تندرستی برای بنده ام می نوشتید حالا هم برایش بنویسید.