eitaa logo
یادداشت‌ های یک طلبه
353 دنبال‌کننده
483 عکس
242 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گوش شنوا دقایقی پیش روایتی را در کتاب کافی خواندم و ناخوآگاه پس از مطالعه آن، به خودم گفتم: خدایا خودت به داد همه ما برس! و شاید بهتر و شایسته تر این بود که می گفتم: کسی جز خود ما به به دادمان نخواهد رسید. القصه! خدمت مبارکتان عرض کنم که در کتاب ایمان و کفرِ کافی، جناب شیخ کلینی از قول امام علی علیه السلام چیزی نوشته که نتیجه اش می شود اینکه گناه، بی بروبرگرد چوب دارد. شیخ بزرگوارِ ما جناب کلینی از خودش که نمی گوید بلکه از فرمایشات امیرالمؤمنین گزارش می کند. جناب کلینی در کتاب شریف کافی از قول امام علی علیه السلام نوشته است: گناهان سه گونه اند: گناهی که آمرزیده شود. گناهی که آمرزیده نشود. و گناهی که بر آمرزشِ صاحبش هم امیدوارم و هم بیمناک! ۱. اما گناهی که آمرزیده می شود گناهِ آن بنده ای است که خداوند او را در دنیا بر گناهش عقوبت کند. پس خداوند بردبارتر و کریم تر از آن است که بنده خود را دوبار عقوبت کند. ۲.و اما گناهی که آمرزیده نشود ستمکاریهایی است که انسانها در حق یکدیگر روا می دارند. در رابطه با این گنهکاران، خداوند سوگند یاد کرده که ستم هیچ ستمکاری را در آخرت بدون کیفر نخواهم گذاشت. گرچه زدن مشتی به ناحق باشد یا مالیدن دستی به دستی از روی لذت و هوسرانی باشد. پس خداوند برای بندگان از یکدیگر قصاص گیرد تا ستمی از کسی بر کسی بدون کیفر نماند. ۳. و اما گناه سوم گناهی است که خداوند بر خلقش پنهان داشته است. و توبه از آن را به گنهکار روزی کرده است. گنهکار پس از توبه به وضعی در آمده که از گناهش بیمناک و به پروردگارش امیدوار است. امام علی علیه السلام در ادامه می فرماید که ما برای این گنهکارِ توبه کار به مانند خودش، از سویی امید رحمت و از سویی بیم عذاب داریم. خلاصه اینکه ما آدم ها اگر گوش شنوا داشتیم متوجه می شدیم که گناه یعنی دردسر و گرفتاری. می فهمیدیم که انجام گناه به دردسرها و گرفتاریهای بعدی اش نمی ارزد شهر مقدس قم/۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰/ علیرضا نظری خرم
بیل به دست! با رفقای طلبه ام در مدرسۀ علمیۀ قائم چیذر پای شنیدن موعظه های عالم ربّانی، آیت الله هاشمی علیا نشسته بودیم. ایشان لابلای پندهای خود می فرمودند: ایّامی که درس های حوزه تعطیل بود برای پاره ای از کارهای کشاورزی به یک باغ در اطراف تهران می رفتم. در آنجا بود که بیل به دست مشغول آبیاری درختان بودم. در طول روز که به باغ رسیدگی می کردم کتابی را هم که برای مطالعه به همراه داشتم، در گوشه ای از باغ گذاشته و گاهی می آمدم عبارتی از کتاب را نگاه و دوباره مشغول کار می شدم و همین طور ساعت ها مشغول کار بودم. همیشه سعی ام بر این بود که از فرصت ها به بهترین وجه آن استفاده کنم. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 18 بهمن 94
رفقای عزیزم! گویی برای خداوند تبارک و تعالی خیلی مهم و حیثیتی است که ما آدم ها ایمان به آخرت داشته باشیم یا که نسبت به آن بی عقیده باشیم. اصلا خداوند وقتی می خواهد در قرآن کریم، انسانیت و شرافتِ انسان ها را ارزش گزاری کند با همین عیار و سنگِ محک، آدم ها را می سنجد. شب گذشته که آیه ۳ و ۴ و ۵ سوره نمل را قرائت می کردم به این حقیقت توجه پیدا کردم. در آیه ۳ خداوند متعال، یکی از نشانه های مومن را باور به آخرت معرفی می کند. سپس در آیه ۴ می فرماید: و اما آنهایی که ایمانی به آخرت و حساب و کتاب ندارند ما کارهایشان برایشان زینت می دهیم به طوری که سرگردان می شوند. ای کاش فقط این بود. در ادامه و در آیه ۵ لحن خداوند کمی تندتر می شود و با توپ و تشر می فرماید: اگر کسی باور به آخرت نداشته باشد دچار عذاب بدی خواهد شد. و در پایان آیه ۵ تیر خلاص را می زد و می فرماید: اینها در آخرت، زیانکارترینِ مردم خواهند بود‌. ۱۳ اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۰ شهر مقدس قم علیرضا نظری خرّم
دروغش را راست پندارید ساعتی پیش که مشغول کتاب "تفسیر القمّی" بودم، چشمم به حدیثی نغز و لطیف افتاد. عبارتی شکرین که شهد شیرینی اش نشاط انگیز و دیدنش برایم خوشایند بود. حیفم آمد که دوستانم از آن بی نصیب بمانند. در صفحۀ 264 از جلد دوم کتاب، از قول پیامبر خدا نوشته است: ناگاه در قیامت ندایی از ساق عرش شنیده می شود که فلانی را به سوی دوزخ ببرید. مأموران به سوی مردی بد عاقبت می روند تا کَت بسته به دوزخ بِبَرندش! بیچاره دست و پا می زند اما سودی به حالش ندارد. همین طور که او را کشان کشان به جایی که یک عمر برایش سگ دو زده بود، می بُردند ناامید از رهایی، سرش را به عقب بر می گرداند و مأیوسانه نیم نگاهی به پشت سر می اندازد. در نگاه چشمانش چنان خواهش و تمنّایی موج می زند که نگو و نپُرس! دل آدم کباب می شود از حال نزارش! که به ناگاه ندایی از عرش الهی به گوش می رسد که بایستید! بایستید! او را بازگردانید (رُدُّوهُ). بارقه ای از امید در دل مرد گنهکار می درخشد. فرشتگان به فرمان الهی، مرد را بر می گردانند (فَيَرُدُّونَهُ). بار دیگر همان سروش ملکوتی به گوش می رسد: چه شد که سرت را برگرداندی؟ لِمَ التَفَتَّ إِلَیَّ؟ آلوده مردِ قصّۀ ما، توان و رمقی برایش نمانده است. همۀ توان خود را در زبانش جمع می کند و می گوید: بارخدایا گمانم به تو اینگونه نبود! بی درنگ، از عرش الهی ندا آمد که مگر گمانت پیش از این به من چگونه بود؟ مرد گنهکار عرض می کند: گمانم این بود که کار را به اینجا نمی کشانی! فکر می کردم نافرمانی ام را می بخشی و بهشتت را ارزانی ام می داری! خداوند به فرشتگان خود می فرماید: ای فرشتگانم! به بزرگی ام سوگند! به والایی مقام و جایگاهم سوگند! این بنده ام هرگز لحظه ای در دنیا به من گمان نیک نداشته است که اگر می داشت کار او را به اینجا نمی کشاندم و او را به آتش دوزخ نمی ترساندم. اما دروغش را راست پندارید و او را به سوی بهشت ببرید. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدّس قم/ 18 دی 96
سلام علیکم. برخی از رفقای عزیزم در رابطه با سند حدیثِ یاد شده در یادداشتِ "دروغش را راست پندارید" سوال کرده بودند. در پاسخ به این بزرگواران باید عرض کنم که این روایت در علم حدیث از جمله روایات صحیح شیعه امامیه شمرده می شود. این حدیث را شیخ و استادِ شیخ کلینی یعنی علی بن ابراهیم قمی در کتاب تفسیرش گزارش کرده است که به دو واسطه به معصوم می رسد. یکی ابن ابی عمیر و دیگری جمیل بن درّاج. برای شناخت این افراد به مطالب ذیل توجه بفرمائید: ۱. علی بن ابراهیم قمی: ایشان از فقیهان و مفسران بزرگ امامی و از اصحاب امام هادی علیه السلام می باشد که از او کتاب‌های بسیاری به جای مانده است. مهمترین اثر علی بن ابراهیم، تفسیر روایی قرآن کریم مشهور به تفسیر قمی می باشد. رجال‌شناسان، او را ثقه یعنی مورد اطمینان در نقل روایت دانسته‌اند. نجاشی، علی بن ابراهیم را شخصیتی مورد اطمینان در نقل روایات و دارای ایمانی ثابت و استوار معرفی کرده که مورد اعتماد و دارای عقیده و مذهبی صحیح است. کلینی بیش از هفت هزار حدیث از او نقل کرده است. طبرسی در إعلام الوری علی بن ابراهیم را از بزرگترین راویان شیعه می‌داند. ۲. مُحمد بن ابی‌عُمَیْر زیاد بن عیسی اَزْدی، معروف به ابن ابی‌عمیر محدث امامیه و از اصحاب اجماع در قرن سوم قمری است که محضر سه تن از امامان شیعه(ع) را درک کرده است. بیشتر رجالیان روایات مرسل او را نیز همانند روایات مسندش می‌پذیرند. ابن ابی‌عمیر از اصحاب اجماع است که رجالیان امامیه در صحت روایات منقول از آنها اتفاق‌نظر دارند. ۳. جَمیل بن دَرّاج‌، راوی‌، محدّث و فقیه شیعه در قرن دوم و از اصحاب اجماع که حدود ۳۰۰ حدیث از امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) روایت کرده است. روایات جمیل بیشتر درباره عقاید، اخلاق، آداب‌ و فقه است. رجالیان شیعه، جمیل‌بن درّاج را توثیق کرده اند و او را با عناوینی چون ثقه‌، شیخ و وجه‌الطائفه ستوده‌اند. کَشّی جمیل بن دراج را در زمره ۱۸ تن فقیهی ذکر کرده است که اصحاب امامیه بر صحت روایات‌ آنها اجماع دارند. او را موثق‌ترین و فقیه‌ترین فرد از اصحاب اجماع در میان راویان مشترک از امام صادق و امام کاظم دانسته‌اند به هر حال روایت جزو روایات صحیح شیعه السند، نزد امامیه شمرده می شود. الله عالم. یاعلی. ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۰/ شهر مقدس قم علیرضا نظری خرّم
مسجد الاقصی در صفحۀ 141 – 142 از جلد سوم کتاب "المختصر فی اخبار البشر" نوشتۀ آقای أبی الفداء در قرن هفتم هجری چنین خواندم: در سنۀ 626 قمری، دو برادر بودند به نام های سلطان ملک کامل و ملک اشرف. ملک کامل که برادر بزرگتر بود به بخش گسترده ای از سرزمین فلسطین فرمانروایی می کرد. ملک کامل تصمیم می گیرد به کمک برادرش، ملک اشرف به شهر دمشق که تحت فرمانروایی پسر عمویشان ناصر داود قرار داشت، لشگر کشی کرده و آنجا را تصرف کند. ملک اشرف به فرمان برادرش ملک کامل با سپاهی عظیم به سوی دمشق حرکت می کند. راپورتچی ها به حاکم دمشق، ناصر داود که برای سرکشی به رعایایش به شهر نابلس رفته بود خبر می دهند که چه نشسته ای که پسر عموهایت می خواهند دمشق را تصرف کنند. ناصر داود نیز فی الفور خودش را به دمشق می رساند و دروازه های شهر را می بندد. ملک اشرف شهر دمشق را محاصره می کند. از آن سو برادرش، ملک کامل که حاکم نیز بود نامه ای به امپراطور روم می نویسد و از او می خواهد که کمکش کند! اما امپراطور روم پاسخی به درخواست ملک کامل نمی دهد. محاصرۀ شهر دمشق و مقاومت ناصر داود طولانی شده و ملک اشرف موفق به فتح دمشق نمی شود. امپراطور روم که ناتوانی سپاه ملک اشرف را در تصرف دمشق می بیند متوجه می شود که الان فرصت مناسبی برای مذاکره و امتیازگیری می باشد. امپراطور روم نامه ای برای ملک کامل می نویسد و به او می گوید که حاضر است در ازای تسلیم کردن شهر قدس به امپراطوری روم به ملک اشرف در تصرف دمشق کمک کند! ملک کامل نیز درخواست امپراطور را می پذیرد و شرط می گذارد که رومی ها تعهد دهند که به بنای مسجد الاقصی، صخرة الخضری و سایر ابنیۀ اسلامی شهر قدس آسیبی نرسانده و ابنیۀ رومی در آن شهر بنا نسازند. همچنین قرار شد که عزل و نصب حاکمان و به طور کلی مسائل پیرامون حاکمیت در شهرها و دهات اطراف قدس به عهدۀ حاکم مسلمان باشد و امپراطوری روم حق دارد فقط در روستاهای بین مسیر قدس تا شهر عکا اِعمال حاکمیت کند. پیمان نامۀ سفت و محکمی در تاریخ ربیع الاول سال 626 قمری میان دو طرف امضا شد. توافقنامه اجرایی شد و ملک کامل خودش با لشگری ائتلافی (رومی اسلامی) تحت حمایت امپراطوری روم به برادرش ملک اشرف، پشت دروازه های دمشق ملحق شدند. ناصر داود به کمک سبط ابن جوزی که واعظی با تاثیر کلام فوق العاده بوده، هرچه کردند نتوانستند کاری از پیش ببرند و نهایتا ملک کامل و ملک اشرف با قدرت حمایتی امپراطور روم توانستند وارد دمشق شده و ناصر داود را از مقامش عزل و دمشق را تصرف کنند! توضیح بیشتری لازم نیست. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ 15 دی 97
پرسشهایی از امام روزی از روزها به مولایم امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم: آقاجانم! زبانم لال، اگر خدای نکرده بلایی سر شما آمد و از دنیا رحلت فرمودید تکلیف مردم چیست؟ فی المثل مردی در خراسان زندگی می کند و نمی داند که جانشین شما کیست. آیا همین دوریِ از شما برای او عذر نیست؟ امام در پاسخم فرمود: نه به هیچ وجه! دوریِ راه و عدم دسترسی به امام برای او عذر نیست. هرگاه امامی از دنیا برود مردمی که در شهر امام زندگی می کنند باید فوراً وصی امام را با برهانِ امامت تعیین کنند. کسانی هم که در سایر شهرها زندگی می کنند در صورتی که وصیّ او را نمی شناسند لازم است عده ای از آنها کوچ کنند. در این صورت، آنهایی که به انتظار آمدن خبر نشسته اند تا بازگشت رفقای خود معذورند. همانا خداوند در آیه ۱۲۲ سوره توبه می فرماید: چرا گروهی از میانِ مومنین، سفر نمی كنند تا درباره دين آگاهى پيدا كنند تا وقتی بازگشتند قوم خویش را بیم دهند، شاید آنها بترسند. با شنیدن این پاسخ، عرض کردم: آقاجانم! اگر دسته ئی برای شناخت جانشینِ امام کوچ کردند و بعضی از آنها پیش از آنکه به شهر امام برسند در راه بمیرند تکلیف اینها چیست؟ امام با اشاره به آیه ۱۰۰ سوره نساء فرمود: هر كس به قصد مهاجرت در راه خدا و پيامبر او، از خانه‌اش به درآيد، سپس مرگش دررسد، پاداش او قطعاً بر خداست. عرض کردم: آقاجانم! گیرم که بعضی از آنها به شهر امام رسیدند از کجا امام را پیدا کنند. مدعیان امامت بسیارند. امام لبخندی زد و در پاسخم فرمود: همانا جدّم علی بن ابی طالب علیه السلام عالِم بود و علم در میانِ ما امامان آلِ محمد به ارث می رسد. هیچ عالِمی از ما نمی میرد مگر آنکه پس از وی کسی باشد که مانند او بداند. عرض کردم: آقاجانم! می شود ساده تر بفرمائید؟ امام فرمود: صاحب امرِ امامت به سه خصلت شناخته می شود: ۱. او فرزندِ امام پیشین است. ۲. او در میان فرزندانِ امام پیشین، وصیّ پدر است. ۳. سلاح و وصیت پیامبر نزد اوست. اتفاقا پدرم آنگاه که می خواست از دنیا رحلت کند سلاح و وصیت نامه پیامبر را به من داد و سپس فرمود: گواهانی را نزد من حاضر کن! من نیز چهار نفر از مشاهیر قریش در مدینه را خبر کردم تا به بالینِ پدرم بیایند. با ورود آنها پدرم در حضورشان به من وصیت کرد. من نیز وصیت پدرم را در حضور شاهدان، مکتوب کردم. پس از رفتن گواهان به پدرم عرض کردم: پدرجانم! چه نیازی به این شاهدان بود؟ پدرم فرمود: نخواستم پس از مرگم گرفتار شوی! اولاً خواستم تا آنها بدانند که تو دلیل در دست داری. ثانیا هرگاه مردی به این شهر آمد و سراغِ امامِ پس از من را از مردم گرفت همه با خبر باشند و بگویند که تو هستی. پس از شنیدن این ماجرا به امام عرض کردم آقاجانم! اگر دیگرانی هم مدعی امامت بودند چه؟! امام فرمود: مردم باید در مسائلِ مشکل علمی و امور غیبی از او سوال کنند. در این صورت مسئله بر آنها روشن می شود. عرض کردم آقاجانم! آیا نشانه دیگری دارد؟ در پایان فرمایشات نورانی خود فرمود: به امام آرامش و هیبت و وقار عطا شده است. مردم، امام را می بینند که اطمینانِ قلب و عدم شک و تزلزل در گفتار و رفتار و وَجنتاتش هویداست. این یادداشت، برداشتی امانت دارانه از کتاب شریف کافی، باب (ما یجب علی الناس عند مُضیّ الامام علیه السلام) بود. علیرضا نظری خرّم/ شهر مقدس قم/ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
الهام روزی از روزهای خدا، امام هادی علیه السلام را دیدم که بی هیچ مقدمه ای، ناگاه فرمود: انا لله و انا الیه راجعون! پدرم امام جواد علیه السلام رحلت فرمود. با تعجب و نگرانی عرض کردم: از کجا متوجه شدید؟ امام هادی علیه السلام فرمود: زیرا فروتنی و خضوعی نسبت به خدا در دلم افتاد که برایم سابقه نداشت. اتفاقا از امام رضا علیه السلام نیز در همین رابطه پرسیدند: امام چه زمانی متوجه می شود که امام شده است؟ آیا زمانیکه خبر وفات امام سابق به او برسد یا همان زمانیکه که امام سابق، وفات می کند؟ مثل اینکه پدرتان حضرت موسی علیه السلام در بغداد وفات کرد و شما اینجا در مدینه بودید؟ امام رضا علیه السلام در پاسخ فرمود: همان زمانیکه امام سابق وفات کند وصیّ او بلافاصله آگاه می شود. عرض کردم: آقاجانم! به چه وسیله ای آگاه می شود؟ امام رضا علیه السلام فرمود: خدا به او الهام می کند. کتاب شریف کافی، باب فی انّ الامام متی یعلم انّ الامر قد صار الیه! ۱۸ اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۰ شهر مقدس قم علیرضا نظری خرّم
حجّت روزی به امام باقر علیه السلام عرض کردم: آقاجانم! آیا حضرت عیسی علیه السلام زمانیکه در گهواره سخن گفت، حجت خدا بر اهل زمانش بود؟ امام فرمود: او در گهواره، حجّتِ غیر مُرسَل خدا بود. با تعجب عرض کردم: یعنی چه؟! امام در پاسخم فرمود: یعنی در آن زمان، مامور به تبلیغ و دعوت نبود. در همان حالت، برای مردم یک نشانه بود و برای مادرش مریم، مایه رحمت خدا بود. عیسی زمانیکه در گهواره سخن گفت و از مادرش دفاع کرد، برای آنهایی که سخنان او را شنیدند، پیغمبر بود عرض کردم: آقاجانم! بعد از آن چه شد؟ امام فرمود: سپس سکوت کرد و تا دو ساله نشد سخن نگفت. گفتم: پس در این دو سال، حجت خدا بر مردم که بود؟ امام فرمود: حجت خدا بر مردم در این دو سال، جناب زکریا بود. وقتی زکریا از دنیا رفت پسر خردسالش یحیی حجت خدا شد. اما وقتی عیسی هفت ساله شد خدا به او وحی فرستاد و از نبوت و رسالت با او سخن گفت. از آن پس بود که عیسی بر یحیی و همه مردم، حجّت گشت. به امام عرض کردم: آقاجانم! یعنی حجت تا این اندازه مهم است؟ امام فرمود: آری! از روزی که خداوند آدم را آفرید و در زمین ساکن ساخت، حتی یک روز هم زمین خالی از حجّت خدا نبوده است. عرض کردم: آقاجانم آیا مولایم علی علیه السلام در زمان حیات رسول خدا بر این امت از طرف خدا و رسولش حجت بوده؟ امام فرمود: آری! از روزی که پیامبر او را به پیشوایی مردم منصوب و مردم را به ولایت ایشان دعوت کرد، از آن روز علی علیه السلام حجت خدا گردید. عرض کردم: آقاجانم! یعنی اطاعت از مولایم علی علیه السلام در زمان حیات رسول الله بر مردم واجب بود؟ امام فرمود: آری! ولی علی علیه السلام در زمان حیات رسول خدا خاموش بود و سخن نمی گفت. در زمان حیات رسول خدا، اطاعت از پیغمبر اکرم بر امت و بر علی علیه السلام واجب بود. عرض کردم: آقاجانم! و بعد از پیغمبر چه؟! امام آهی کشید و فرمود: بعد از وفات آن حضرت، اطاعت از علی علیه السلام از جانب خدا و رسولش بر همه مردم واجب بود. علی، حکیم و عالم بود. ساکت شدم و دیگر چیزی نگفتم. برگرفته از کتاب شریف کافی، بابُ حالات الائمه فی السّنّ. ۱۸ اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۰ شهر مقدس قم علیرضا نظری خرّم
مناره ای در شهر دوستان عزیز و ایمانی ام! ما شیعه هستیم و بر اساس باورها و آموزه های اصیلِ شیعی که از طریق پیشوایان معصوم به دست ما رسیده است: خداوند برای هر امام در دوره امامتش بر فرازِ هر شهری، مناره ای از نور برافراشته تا به کمکِ آن، شاهد و ناظرِ اعمال و کردارِ مردم باشد. حکمت این کار را معصوم اینگونه فرموده‌اند: فردای قیامت، خداوند برای خَلقش شاهد آورده و طبقِ گواهی آن شاهد بر مردم احتجاج می کند تا راهی برای انکار و تزویر از سوی خلق، باقی نماند. به امام رضا علیه السلام عرض کردم: آقاجانم! مردم درباره عمود نوری که برای امام در هر شهری برافراشته می شود سخن، بسیار می گویند. حقیقت ماجرا چیست؟ امام فرمود: تو چه عقیده داری؟ خیال می کنی عمودی از آهن است که برای امام برافراشته می شود؟! عرض کردم: نمی دانم‌. امام رضا علیه السلام فرمود: او فرشته ایست گماشته در هر شهری که خدا به وسیله او اعمال مردم آن شهر را به امام برساند. برگرفته شده از کتاب شریف کافی، بابُ مَوالیدِ الائمه.
سرگردانی و حیرت؟!! انفجار تروریستی در کابل و شهادت و مجروحیت دهها تن از دخترکان بی گناهِ افغانستانی به سختی، اندوهگین و غصه دارم کرد. چه باید گفت به این زشت سیرتانِ از حیوان بدتر که کودکان و نوجوانان معصوم را آن‌ هم در ماه مبارک رمضان، با درنده‌خویی و بزدلی به خاک و خون کشیدند؟!! عزیزانم! شیخ کُلینی در کتاب بی بدیلِ کافی از قولِ امام باقر علیه السلام مرقوم داشته است: هر که دینداری کند و حال آنکه پیروِ امامی که خداوند مشخص فرموده است، نباشد همه زحماتش هدر است. این آدم در دنیا گمراه و سرگردان است و خداوند اعمالِ چنین آدمی را مبغوض و دشمن می دارد. حکایت این فرد حکایت گوسفندی است که چوپان و گله اش را گم کرده و تمام روز را سرگردان در بیابان راه می رود. چون شب فرا رسد گله ای با شبان از دور می بیند. به خیال اینکه گله ی خود را یافته به سوی آن می رود. مدتی فریفته شبان و گله می شود. شب را در خوابگاه آن گله به سر می برد اما طولی نمی کشد که متوجه می شود این گله، گله او نیست. متحیرانه به دنبال گله و شبانِ خود به این سو و آن سوی صحرا می رود. از دور گله ای را می بیند. این بار نیز به خیال اینکه گله خود را یافته است، به سوی آن می رود و فریفته گله و شبان می شود. اما پس از مدتی متوجه می‌شود که این گله و شبان نیز گله و شبان خود نمی باشد. سرگردان در صحرا به دنبال گله و شبانِ خود می چرخد. در این میان، گرگی گرسنه، گوسفند بی شبان را در بزنگاهی شکار می کند. به خدا سوگند اگر کسی از میان این امّت، امام و پیشوایی عادل از سوی خدا نداشته باشد چنین سرنوشتی در انتظار اوست. اگر کسی در چنین حالی از دنیا برود بی گمان، با کفر و نفاق مُرده است. پیشوایانِ جور و پیروان آنها از دین خدا بر کنارند. اعمالشان به مانند خاکستری می ماند که تندبادی آن را به این سو و آن سو پراکنده می سازد. آری! آنانی که تحتِ بیرق پیشوایان باطل ایستاده اند از کردارشان، چیزی دستگیرشان نمی شود. این است آن گمراهیِ دور و دراز. کتاب شریف کافی، بابُ معرفه الامامِ این مرقومه را سحرگاه ۱۸ اردیبهشت ماه ۱۴۰۰ در حالیکه به یاد دخترکان مدرسه سیدالشهدای کابل، غُصّه دار بودم با اندوه نوشتم. خداوند دست ما را لحظه‌ای و آنی از دامنِ حیاتبخش و نجاتبخشِ اهل بیت علیهم السلام کوتاه نفرماید. شهر مقدس قم علیرضا نظری خرّم
آشتی و سازشکاری! باید دل را صاف و درخشان کرد. دل با تابشِ نور مُصفّا و نو نوار می شود. پرسش مهم این است که این دلِ پُر ناز و اَدا را با پرتو کدامین نور می توان درخشنده کرد؟! مولای ما شیعیان، امام باقر علیه السلام فرمودند: به خدا سوگند که ائمه اطهار علیهم السلام نور خدا در آسمان و زمین هستند. نورِ امام در دلِ مومن از نور خورشیدِ تابان، روشن تر است. ائمه اطهار دلهای مومنین را مُنوّر می سازند. اما برخی ها هستند که دلهایشان از نورِ اهل بیت علیهم السلام نه فقط خالی که تاریک است. گام نخست این است که با ما اهل بیت، آشتی کرده و بی غل و غش و خالص باشید. اگر با ما از درِ یکرنگی و سازشکاری در آمدید اتفاق خوبی برایتان رخ می دهد. آن اینکه خداوند خودش آستین ها را بالا زده و دلهای شما را پاکیزه می کند. وقتی این اتفاق مبارک رُخ داد و دلهایتان پاکیزه شد آنگاه است که در درونتان و از عُمقِ جانتان ما را دوست داشته و از ما پیروی خواهید کرد. اگر این راه را گام به گام پیمودید دو اتفاق بزرگ برایتان پیش خواهد آمد. یکی اینکه خداوند از حسابِ سخت قیامت نگاهتان می دارد. و دیگر اینکه از هراس بزرگ روز قیامت، ایمن خواهید بود. و چه از این دو بهتر و بالاتر؟! پس بسم ا... برگرفته از کتاب شریف کافی، بابُ اَنَّ الائمهَ علیهم السلام نورُ الله عزّ و جلّ. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۰ شهر مقدس قم علیرضا نظری خرّم
حتی یک کلمه به فرموده عالمانِ حدیث و قرآن پژوهان، تفسیر قرآن با تاویل قرآن فرق دارد. تفسیر قرآن، همان معنای ساده و روشن است که هر دانای به لغت عرب، آن را می فهمد و اجازه دارد که آن معنا را استنباط کند و پیرامون آن بیاندیشد و نهایتا در کتابِ تفسیر خود بنویسد. ولی تاویل قرآن، معنای باطنی و مکنونِ آن است که همه کس را اجازه دست درازی به سوی آن نیست. تاویل قرآن، منحصر به پیغمبر اکرم و آل طاهرینش می باشد که قرآن در خانه آنها نازل شده و به سبب وحی و الهام الهی به آن تاویلات آگاه می شوند. ائمه اطهار علیهم السلام هرچه از تاویل و تفسیرِ قرآن بفرمایند حق است و مقبول. اما از دیگران حتی کلمه ای را در تاویل قرآن نمی پذیریم.
طعم شیرین لحظاتی پیش در کتاب شریف کافی دیدم که شیخ کلینی از قول امام صادق علیه السلام نوشته است: هر که از امّت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، حق واجب امامش را شناخت، طعم و شیرینی ایمانش را خواهد چشید. کتاب شریف کافی، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته
امام باقر علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هرکه می خواهد شبیهِ پیامبران زندگی کند و مانند شهیدان بمیرد و در بهشت پروردگار سُکنی گزیند باید از علی علیه السلام پیروی کند و با دوستان او دوستی کند و به امامان بعد از او اقتدا کند. کتاب شریف کافی، باب مع الائمه
ایشان جناب آقای حسینی معلم پسرم، محمدطه هستند. انسانی شریف و خودساخته که فرزند نازنینش، حدودا پنج روز به خاطر جراحی در بیمارستان بستری شد. ایشان علی رغم اینکه در طول این مدت، تمام وقت در بیمارستان و بر بالین پسرش بود حتی یک دقیقه از تدریسِ مجازی با کیفیت برای شاگردانش دریغ نکرد. همه کارهای بچه ها را از بیمارستان و بالین فرزندش پی گیری می کرد. جالب آنکه یکی از بستگانم می گفت پدربزرگ معلم دخترم که از دنیا رفت معلم دخترم به مدت یک هفته تمام کلاس های بچه ها را تعطیل کرد! https://www.instagram.com/p/COxUe4WBXye/?igshid=tcv0pdr7v7cr
عطار نیشابوری در کتاب الهی نامه به نظم نوشته است: روزی سلطان محمود غزنوی به وزیرش، ایاز که گفته اند مردی حکیم و دانا بود نگاهی انداخت و گفت: تا به حالا در دنیا به چیزی حسادت ورزیده ای؟ ایاز گفت: آری به سنگِ پایی که در حمام به پایت می کشی، رَشک می ورزم! چو رویم در کف پای تو باشد همیشه روی من جای تو باشد اگر روی ایاز آید ترا جای نهد بر آسمان هفتمین پای به راستی از این سخنِ به ظاهر چاپلوسانه ایاز در پاسخ به سلطان محمود غزنوی چه می توان آموخت؟! آیا صرفا یک پاچه خواریِ چِندش آور است که قرن ها پیش از سوی وزیری به شاهِ مملکت گفته شده است؟! یا که ایازِ وزیر و به تبعِ آن، جنابِ عطار نیشابوری می خواهند چیزی بگویند و نکته ای بیاموزند؟ شما چه برداشتی دارید؟ البته که حافظ سروده است: بار دل مجنون و خم طره لیلی رخساره محمود و کف پای ایاز است
اُه!! خداوند در آیه ۴۹ سوره عنکبوت می فرماید: بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ۚ قرآن آياتى است روشن، كه در سينه اهل دانش جاى دارد. شب گذشته با خود می اندیشیدم که منظور از اهل دانش کیانند؟ تا اینکه سراغِ کتاب شریف کافی رفتم و در آنجا به وضوح دیدم که امام باقر علیه السلام در جلسه ای، پس از قرائت آیه مورد نظر با دستِ مبارک به سینه خود اشاره فرموده است که یعنی آن عالمان مائیم. به دیگر احادیثِ باب، هم یک به یک نگاه کردم. در یکی به نقل از امام صادق علیه السلام نوشته بود: این اهلِ دانش، ائمه اطهار علیهم السلام هستند. در روایتی دیگر نیز دیدم که حصرت امام باقر علیه السلام در همین رابطه در پاسخ به فقیهی چون ابابصیر با مقداری چاشنی تند می فرمایند: توقع می رود که جز ما اهل بیت چه اشخاصی باشند؟! در دو روایتِ پایانی این باب نیز امام صادق علیه السلام صراحتا فرمودند: آنها مُنحصراً ائمه اطهار علیهم السلام هستند. این آیه و روایات یاد شده بی هیچ چون و چرایی، مرجعیتِ علمی انحصاری اهل بیت علیهم السلام را در شناختِ دین، بیان می دارد. البته لازم به یادآوریست که تلاش خالصانه عالمانِ پاک نهادِ امامیه در اعصار تاریخ برای فهمِ صحیح آراء و اندیشه های همین اهل دانش (ائمه اطهارعلیهم السلام) بوده است. از قرینه ای که در تعبیر صفتِ بینات برای کلمه آیات به کار رفته (آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ) نیز می توان به روشنی فهمید که منظور از اهل دانش در آیه شریفه، تبار پاک انبیا و اوصیای الهیست که به منبع علم الهی متصل هستند و آیات الهی در نزد آنان، کاملا روشن و به تعبیر قرآن، (بَيِّنَاتٌ) می باشد. جالب آنکه کدام عالم تفسیر را می شناسیم که آراء او درباره آیات قرآن با قطعیّت، مُتّصف به صفت بیّنات باشد؟! ما که چنین عالمی را در تاریخ اسلام از میان فرق اسلامی، سراغ نداریم. هرچه صفحاتِ تفاسیر قرآن را ورق می زنیم متوجه می شویم اُه! اینجا معرکه اختلاف آراء مفسرین می‌باشد. حتی در ساده ترین مباحث. با این توضیح، تعجب می کنم از مفسرین بزرگواری که روایاتِ فوق را از باب تطبیق کلی بر فردِ بارزِ آن می دانند! حتی یکی از معاصرینِ گرانمایه در تفسیر خود، روایتی را به نقل از کتاب بصائر الدرجات، دلیل بر این گرفته که اصحاب نیز از باب جری و تطبیق، مصداقِ (الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ) بوده اند. اما وقتی با کنجکاوی به کتاب بصائر الدرجات مراجعه کردم متوجه شدم که متاسفانه، مفسر گرانقدر معاصر و یا ناشرین و به تبعِ آن مترجمان همگی روایت را اشتباه نقل و ترجمه فرموده اند. والله عالم! کتاب کافی، باب ان الائمه قد اوتوا العلم و اثبت فی صدورهم. ۲۴ اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۰ شهر مقدس قم علیرضا نظری خرّم
اندوه پیامبر ماه مبارک رمضان به پایان رسید و می توان به نوعی گفت که زندگی من و شما به رِوال عادی خود بازگشت. البته لازم به است که بزرگانِ اهلِ معرفت فرموده اند که ماه مبارک رمضان آغاز فصل بندگی می باشد. دوستان عزیزم! اگر خاطر شریفتان باشد همه ما به حرمتِ قرآن، روزه و این ماه مبارک، بیشتر از رفتار و سکناتِ خود مراقبت می کردیم. از زبان، چشم، گوش، فکر و دلِ خودمان، بیش از پیش نگهبانی می کردیم. شاید برخی ها نیز بابتِ همین مراقبت و پاسداشتِ حرمت ها، بارقه ای از ملکوت را دیده و حس کرده باشند که گوارایشان باد. دوستان ایمانی ام! شیخ جلیل القدر جناب کلینی در روایتی معتبر از قول امام صادق علیه السلام نوشته است: شما را چه می شود که پیغمبر اکرم را ناخوش و اندوهگین می سازید؟! مردی از اصحاب با تعجب از امام پرسید: ما؟! ما پیامبر را اندوهگین و ناراحت می کنیم؟!! حضرت در پاسخ فرمود: آری شما. مرد که پریشان حال به نظر می رسید این بار با شگفتی و شتابی بیشتر پرسید: چگونه آقاجان؟! امام در جوابِ مرد فرمود: مگر نمی دانید که اعمالِ نیک و بد شما بر پیامبر خدا عرضه می‌شود و چون گناه و معصیتی در میانِ اعمال شما ببینند اندوهگینش می کنند؟! مرد سکوت کرد و چیزی نگفت. امام سخنان خود را ادامه داد و فرمود: پس نسبت به پیامبر بدی نکنید و او را با عبادات و طاعات خویش، مسرور سازید. این است معنای آیه ۱۰۵ سوره توبه که می فرماید: وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ ۖوَسَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ بگو: عمل كنيد که خدا و پيامبرش و مؤمنان اعمال شما را خواهند ديد و شما به نزد داناى نهان و آشكارا بازگردانده مى‌شويد و او از اعمالتان آگاهتان خواهد كرد. کتاب شریف کافی، باب عرض الاعمال علی النبی. ۲۴ اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۰ شهر مقدس قم علیرضا نظری خرّم
نزدیک و راضی! حدس می زنید در چه زمان و روزگاری، انسانها به خدای متعال نزدیک تر و خداوند نیز از آنها بیشتر راضی است؟ پرسش جالبی است. جناب شیخ کلینی در پاسخ به این پرسش از قول امام صادق علیه السلام نوشته است: زمانیکه امام و حجّت خدا در میان و دسترس مردم نباشد و آنها نیز جای امام خود را ندانند و از طرفی هم بدانند که حجّت خدا باطل نگشته و از میان نرفته است. در آن حال، صبح و شام به انتظار فرج باشید. کتاب شریف کافی باب نادر فی حال الغیبه
گوشه ای دِنج ساعتی پیش، یکی از مجلّداتِ کتاب کافی را بر داشته و در گوشه ای دِنج به مطالعه و بررسی سه حدیث در رابطه با دوران غیبت حضرت صاحب الامر مشغول شدم. شاید بتوانم بگویم که از مجموع فرمایشات امام صادق علیه السلام در این سه روایت، چند نکته مهم و حیاتی برداشت می شود. ۱. همانا برای صاحب الامر غیبتی است. ۲. هر بنده ئی باید در آن دوران از خدا پروا کند و به دین خود بچسبد. ۳. در آن دوران، نسبت به دینتان مواظب باشید. ۴. مبادا کسی شما را از دینتان جدا کند. ۵. متاسفانه به خاطر ضعفِ ایمان، برخی از معتقدینِ به امامت از عقیده به صاحب الامر بر می گردند. ۶. همانا امر غیبت، یک آزمایش است از جانب خداوند که خلقش را بوسیله آن بیازماید. ۷. امام صاحب الامر سال های سال از روزگار این جهان غایب می شود و شما شیعیان تا جایی در فشار آزمایش قرار می گیرید که حتی برخی تان می گویید: صاحب الامر مُرده یا کشته شده است. ولی دیده ی اهل ایمان در فراقش اشک می ریزد. ۸. شما مانند کشتی های گرفتارِ امواج دریا متزلزل و سرنگون می‌شوید. نجات و خلاصی نیست جز برای آنکه خداوند از او پیمان گرفته و ایمان را در دلش ثبت کرده و بوسیله روحی از جانب خود تقویتش کرده است. برگرفته از کتاب شریف کافی، کتاب الحجه، باب فی الغیبه شهر مقدس قم سوم خرداد ۱۴۰۰ علیرضا نظری خرّم
یوسف پیامبر امام جعفر صادق علیه السلام می فرمایند: همانا حضرت صاحب الامر علیه السلام شباهت هایی به جناب یوسف پیامبر دارد. خوک وَشانِ این امت چه چیزی را انکار می کنند؟ برادران یوسف با او در مصر تجارت کردند و سخن گفتند و حال اینکه او را نشناختند تا آنکه خود او گفت: من یوسف ام! پس چرا لعنت شدگانِ این امّت، انکار می کنند که خدای تعالی در یک زمانی با حجّت خود همان کند که با یوسف کرد؟! یعنی او را تا مدتی چنان غایب کند که چون او را ببینند نشناسند. همانا یوسف، سلطان مصر بود و فاصله اش با پدر ۱۸ روز راه بود. اگر می خواست پدرش را از وضعیت خود آگاه سازد قطعا می توانست اما خداوند متعال اجازه نمی داد. پس این امت چرا انکار می کنند که خدای تعالی با حجت خود همان کند که با یوسف کرد؟!! صاحب الامر در بازارها راه می رود. پا روی فرش مردم می گذارد. با این وجود او را نمی شناسند تا خدا اجازه دهد. چنانچه به یوسف اجازه فرمود و آنها گفتند: همین تو خود یوسف هستی؟!! او گفت: بله من یوسفم. کتاب شریف کافی، کتاب الحجه، باب فی الغیبه حدیث ۴ به نقل از سُدیر صیرفی.
دعایی مهم امام صادق علیه السلام فرمودند: چشم به راهِ صاحب الامر هستند. خدای حکیم دوست دارد شیعه را بیازماید. در زمان غیبت، اهلِ باطل شک می کنند. سخن امام به اینجا که رسید راوی پرسید: اگر من به آن زمان رسیدم چه کار کنم؟! امام در پاسخ فرمود: اگر به آن زمان رسیدی این دعا را بخوان:👇 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دينى. خدایا خود را به من بشناسان، زیرا اگر خود را به من نشناسانی فرستاده‌ات را نشناخته‌ام، خدایا فرستاده‌ات را به من بشناسان، زیرا اگر فرستاده‌ات را به من نشناسانی حجّتت را نشناخته‌ام، خدایا حجّتت را به من بشناسان، زیرا اگر حجّتت را به من نشناسانی، از دین خود گمراه می‌شوم. کتاب شریف کافی، کتاب الحجه باب فی الغیبه حدیث ۵
درسی از علامه مجلسی درباره برخی فرزندان اهل بیت علیهم السلام گزارشهای مختلفی به ما رسیده است. بعضی اخبار دلالت دارد بر بزرگی و منزلت آنها اما برخی روایات دلالت دارد بر صدور یک سری لغزش از آنها. مرحوم علامه مجلسی نکته درس آموزی در این فقره دارد. ایشان می فرماید: نسبت به اولاد ائمه به نیکویی سخن گفتن و یا سکوت کردن از نکوهش و طعن بهتر است. پاورقی کتاب شریف کافی، کتاب الحجه، باب فی الغیبه، ذیل شرح حدیث ۵