علیرغم قرعهکشی ۱۵ تیرماه اما به علت مسافرت نتوانسته بودم کتاب داستان فاطمه سلاماللهعلیها را به جناب آقای بهرام رونقی از تهران اهدا کنم.
امشب فرصتی دستداد و موفق به این کار شدم. مبارکشان باشد.
عمر بن خطاب دم نزد
در کتاب مجمعالبیان خواندم که مسلمانان برای فتح مکه به تکاپو افتاده بودند. مسلمانی به نام حاطب با کمک رقاصهای به اسم ساره، نامۀ خطرناکی برای سران مکه ارسال کرد. متن نامه این جملۀ خیانتآمیز بود: چه نشستهاید که پیامبر اسلام میخواهد به سوی شما قشونکشی کند. سلاح برداشته و آمادۀ رویارویی با او شوید.
حاطب با پرداخت لباسی فاخر و ده سکه طلا سبیل نداشتۀ ساره را چرب کرد تا نامه را به سران مکه برساند. اما از اقبال بدش، فرشتۀ وحی کاسه کوزهاش را به هم ریخت و پیامبر را در جریان نامه گذاشت. حضرت علی علیهالسلام ساره را دستگیر و همراه نامه به خدمت پیامبر آورد.
پیامبر نامه را به حاطب که در آن مجلس حاضر بود، نشان داد و فرمود: نامه را میشناسی؟ حاطب که گمان میبرد با این خیانت، سبیلش را دود میدهند در پاسخ گفت: آری! حضرت به او فرمود: چرا این کار را کردی؟ حاطب پاسخ داد: هجرتکنندههای به مدینه در مکه کسانی دارند که در برابر مشرکان از خانوادههایشان دفاع کنند. اما من کسی را ندارم. با این کار خواستم تا برای قبیلهام کاری کرده باشم.
پیامبر عذر حاطب را پذیرفت. عمر بن خطاب به اعتراض بلند شد و به پیامبر گفت: اجازه بدهید تا گردن این عنصر منافق را بزنم!
پیامبر به عمر اشاره کرد که نه، هرگز. او از پیشگامان نهضت بوده و سابقۀ مجاهدت و حضور در جنگ بدر را دارد. تو چه میدانی شاید خداوند به مجاهدان بدر لطف ویژهای داشته و از لغزش آنها گذشته و آنان را آمرزیده است. عمر به ناچار ساکت شد و دم نزد.
قم/ ۲۱ اردیبهشت ۹۶
هدیهٔ کتاب #داستان_فاطمه بااحترام برای جناب آقای بهرام رونقی از تهران ارسال گردید.
مبارکشان باشد.
🌺🌸🌹🌻🌷🌼
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@talabehtehrani
هدیهٔ کتاب #داستان_فاطمه بااحترام برای جناب آقای سید رضا میرزائیان از شهرستان صغاد فارس ارسال گردید.
مبارکشان باشد.
🌺🌸🌹🌻🌷🌼
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@talabehtehrani
دوستان عزیزم!
منتظر باشید.
بزودی نگارش داستان دنبالهدار دیگری را آغاز میکنم. انشاءالله
🕋🖌📙📚📙
@talabehtehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 یک دنیا حرف...
بیشتر به یاد هم باشیم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@talabehtehrani
سرگذشت قرآن
قسمت یکم
مقدمه
میخوام شرح احوالی از قرآن بنویسم، یهچیزی شبیه زندگینامه. دنبال این هستم تا از چند و چون قرآن یا به اصطلاح علمی از کم و کیف این کتاب سر دربیارم. از اینکه حقیقتش چیه و از کجا و چهجوری و برای چی اومده؟! میخوام بدون اینکه دستخوش احساسات گوناگون یا تعصبات باشم اطلاعاتی از مخالفین قرآن بهدست بیارم. حس کنجکاویم تحریک شده. بهویژه این سالها که شاهد قرآنسوزی بودم. البته اونها خیلی داخلِ آدم، حساب نمیشن. قصد ندارم به کسی توهین کنم اما من به دنبال اون دسته از مخالفین این کتابم که حرف دارند و مطلب نوشتند. میخوام ببینم اینها چی میگن و حرفشون چیه؟! نه اینکه به دنبال گرفتن انتقام یا فرونشاندن آتش خشم خودم باشم. نه، به هیچ وجه! البته من یهروحانی شیعی هستم و طبیعتا گرایشات تعصبآمیزی به قرآن دارم. اما اینجا میخوام با دقت به حرفهای خاورشناسها گوش کنم. دنبال این هستم تا ببینم واقعا چی از جون این کتاب مقدس میخوان؟! و اما مهمتر از همه برای خودم مینویسم. الان که در حال نوشتنم حال غمگینی دارم. از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان در این خلوت با خودم میگم خودت چه نسبتی با این کتاب داری؟! بویژه وقتی این آیه از قرآن رو دیدم که پیامبر با ناراحتی به خدا گِله میکنه که قوم من قرآن رو رها كردند، یه لحظه پشتم لرزید و با دلهره به خودم تشر زدم که فلانی! نکنه پیامبر از تو هم دلخور باشه! نکنه فردای قیامت اونجایی که خداوند به قرآن میگه: بندگانم رو چطور دیدی و قرآن از برخی گله میکنه، تو هم سرافکنده باشی؟! با ترسِ همراه با دلشوره به خودم نهیب زدم: نکنه اونجایی که قرآن در جواب خدا میگه مردم پايمالم كردند و حقّم رو سبُک شمردند و دروغم دونستند، خداینکرده پای من هم گیر باشه؟! با خودم میگم چه اشکالی داره فردای قیامت، من هم جزو کسانی باشم که قرآن با لحن ملایم و رویِ خوش بهشون میگه: من رو میشناسید؟ من هم با خیال آسوده در جواب بگم: بله که میشناسم! قرآن ادامه میده: من بودم که تو رو به فلان کارِ خوب کشوندم، من بودم که زندگیت رو از اینرو به اونرو کردم. بعدش، دستم رو میگیره و پیش خدا میبره و میگه: خدایا! این بندۀ تو در دنیا به خاطر من به رنج افتاد، به خاطر من باهاش دشمنی کردند و ... خدا هم بعد از شنیدن این حرفها فرمان میده حالا که اینجوره ببریدش داخل بهشت و از لباسهای بهشتی تنش کنید و روی سرش تاج بهشتی بگذارید. بعدش در اون اوضاع و احوال قرآن رو صدا میزنن که بیا ببین راضی شدی؟ قرآن با خوشحالی جواب میده: اينها كمه، هرچی خوبی هست بهش ببخشید. خداوند هم به احترام حرف قرآن میگه: به عزّت و جلالم و والايىِ مقام و بلندىِ جايگاهم سوگند كه امروز پنج چيز دیگه هم بهش میدم...
همینطور که با یادآوری این حدیث نورانی، دهانم آب افتاده بود با خودم گفتم: واقعا حیف نیست فردای قیامت بهجای این کیفکردنها شرمنده باشم و پاسخِ درخوری برای بیمحلّی به قرآن نداشته باشم؟! پس باید کاری کنم.
این هم باید اضافه کنم، مطالبی که در ادامه تا پایان مینویسم درواقع بخشی از زندگی خودم به حساب میاد. در اینجا ناچارم به خاطرات پژوهشگاه دارالحدیث در سالهای قبل اشارهای داشته باشم. حوالیِ سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۲ هجری خورشیدی. اون روزها در کنار محققانی نامدار برای نگارش کتاب "معرفة القرآن" کمر به همکاری بسته بودم. امروز در این نوشتهها قصد دارم آموختهها و یافتههای اون روزگارم رو به شکلی ساده و صمیمی و البته همهفهم بنویسم.
مثل همیشه اعتراف میکنم که خودم رو قادر نمیبینم ریز و درشت همۀ ماجراهایی که دربارۀ قرآن گفته و نوشته شده رو بتونم شرح بدم. اما تلاش میکنم چیزهایی بنویسم که برای خودم تاثیر ماندگاری داشته. بنابراین لازم میبینم پیشاپیش از این بابت عذرخواهی کنم. امیدوارم شما هم هنگام مطالعه توجه داشته باشید که من هرچه از دستم براومده انجام دادم و کمکاری نکردم.
الكافي: ج ۲ ص ۵۹۶ ح ۱.
ادامه دارد...
8.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
... بگو کجایی؟!
🥀🍁💔🥺😢
اللهم عجل لولیک الفرج
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⛅️🌸⛅️🌺⛅️🌸⛅️🌺
@talabehtehrani✨
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پندی از مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی
⛅️🌺
@talabehtehrani ✨