داستان اماممهدی علیهالسلام
قسمت صد و هفتاد و یک
قيام ۳
من قبلتر دربارۀ اینکه قیام اماممهدی چطوری و از کجا شروع میشه و به کجا میرسه، چیزهایی نوشتم. اینجا نمیخوام حرفهای قبلی رو تکرار کنم بلکه دنبال اینم تا دربارۀ جا و مکان قیام مطالب جدیدی بنویسم. من شاید نتونم اینجاهای داستان رو جالب و با لحنی گیرا و هیجانآور بنویسم تا محبوبیت خاصّی برای خواننده داشته باشه، اما ناچارم برای کاملشدن مطالبم یهچیزهایی بگم که ممکنه از حوصلۀ بعضیها خارج باشه. از لابهلای کتابها، احاديث فراوانى با سندهای صحیح و معتبری پیدا کردم که همگی میگن اماممهدى با ميراثى از پيامبر شامل: پرچم، شمشير، زره، كلاهخود، زين، عصا، عمامه، پيراهن و شاید چیزهای دیگه از مكّه و كنار خونۀ خدا قیام میكنه. دقیقا جایی بین حجرالأسود و مقام ابراهیم. مکانهایی كه از شريفترين و مقدّسترين نقاط زمين به حساب میان. اماممهدی فرمایشاتی هم در اونجا دارن که من فعلا کاری با اونها ندارم. اینجا میخوام به چند مکان دیگه که میگن نقطۀ شروع نهضت امام از اونجاست، اشارهای داشته باشم. بعضیها از قولِ پیغمبر اینطور گزارش کردند که اماممهدی از منطقهای به نام تهامه قیام میکنه. خیلی زود متوجه شدم منظور از تهامه همون مكّهست. جای بعدی که نام بُردند منطقهای توی يمن به نام كرعهست. البته روایت دربارهٔ کرعه از نظر سند و مدرک به جایی بند نیست و ضعیفه. خیلیها احتمال دادند که منظور اين روايت، قیام يمانى از يمن بوده که با ظهور اماممهدی، قرهقاطی شده.
حالا میرم سر یه موضوع چالشی. اونم اینکه قاضى نُعمان مغربى توی كتاب شرح الأخبار چندتا روایتِ بیسند مُخابره کرده که قيام اماممهدى از کشور مغرب توی شمال آفریقا کلید میخوره. ظاهرا آقای قاضی نُعمان در گفتن این حرف عجیب، تنها نیست و شمسالدين محمّد قُرطُبى هم توی كتاب التذكره، شبیهِ این صحبت رو کرده. خدا بهتر میدونه، نمیخوام گناه کسی رو بشورم اما از اونجایی که قاضی نُعمان مغربی، مُفتیِ حکومت فاطمیها توی کشور مصر و شمال آفریقا بوده، هیچ بعید نیست اين روايات جعلى رو با انگيزهٔ خوشخدمتی به حكومت فاطمیها توی کتابش آوُرده باشه. از اونجایی که شمسالدين محمّد قرطبى هم اهل اندلس و همون طرفها بوده، یهجورهایی پاش گیره و همین اتهام دامنگیرشه.
خداینکرده دوست ندارم حرفی بزنم که سوءتفاهم ایجاد کنه و اینطور برداشت بشه که من دربارهٔ قاضى نعمان بهاندازهٔ کافی خویشتنداری از خودم نشون ندادم. شوربختانه چارهای ندارم جز اینکه بگم آقای قاضی نُعمان، جای دیگه توی همین کتابش نوشته که قيام اماممهدی از مكّه شروع میشه. من واقعا نمیدونم چرا انقده گیجکننده و متزلزل حرف زده!
الكافى: ج ۱ ص ۲۳۱ ح ۳، الإرشاد: ج ۲ ص ۳۸۳، كمال الدين: ص ۲۸۴ ح ۳۷ و ص ۳۳۱ ح ۱۶ و ص ۳۷۱ ح ۵ و ص ۶۷۰ ح ۱۷ و الغيبةللطوسى: ص ۳۰۲، ۴۵۳، ۴۷۰ و ۴۷۷، الغيبةللنعمانى: ص ۲۳۸ ح ۲۹، التذكره: ص ۳۰۰، شرح الأخبار: ج ۳ ص ۴۰۱ ح ۱۲۸۵.
ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی در گذر است و آدمی رهگذر
دنیا به اهل خویش ترحم نمیکند
آتش امان نمیدهد آتشپرست را
صائب
@talabehtehrani
#اطلاعیه
امشب ۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ قرعهکشی کتاب داریم.
علاقمندان به کتاب #داستان_بریده_بریده و نیز کتاب #داستان_فاطمه تا ساعت ۲۰ فرصت دارند نام و نام خانوادگی و آدرس دقیق پستی خود را به صفحهٔ اینجانب در پیامرسان ایتا ارسال بفرمایند.
بزرگوارانی که قبلا ثبتنام کردهاند نیاز به ثبتنام مجدد ندارند.
نتیجهٔ قرعهکشی از طریق همین کانال به اطلاع میرسد.
انشاءالله
🌺🙏🌸
آیدی 👈
@tamass
کانال 👈
@talabehtehrani
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به لطف خدا
قرعهکشی اول اردیبهشت ۱۴۰۳ برای اهدای کتاب #داستان_بریده_بریده و #داستان_فاطمه سلاماللهعلیها انجام پذیرفت. امروز یک هدیه داشتیم.
قرعه به نام جناب آقای سجاد اختیاری از شهرستان شهریار افتاد. مبارک این بزرگوار باشد. 🌺🌸
از همهٔ عزیزانم تشکر میکنم.
قرعهکشی بعدی ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ انشاءالله.
#قرعهکشی
@talabehtehrani
داستان اماممهدی علیهالسلام
قسمت صد و هفتاد و دو
قيام ۴
اماممهدی هنگام قیام، شبیهِ جَوونهاست. بعضیها با دیدنش مُنکِر ایشون میشن. چون توقع دارن با توجه به عمر طولانی، پیرمردی پشتخمیده باشه. اما وقتی میبینن جَوونی چهل ساله یا حتی کمتره، باهاش چپ میوفتن. البته واکنش همۀ مردم اینطور نیست. آدمهای باایمان مَرد و مَردونه پای قیام امام وایمیستن. رنگِ چهرۀ امام به رنگ عربها و پیکرش، قدبلند و شبیهِ مردهای قوم بنیاسرائیل میمونه. البته من الان نمیدونم مردهای قوم بنیاسرائیل چطوری هستن.
اماممهدی دو عباى سفيد كمپرز به تن داره و صورتش به رنگ ستارههاست. در گونۀ چپش، خالى سياهرنگ خودنمایی میکنه. پیشونیِ بلندی داره با بینیِ کشیده و خوشفرم. موهاى جلوى سر کمپشته اما شكم مقداری فربهست. رانها از هم باز و در پای راست، خالی سیاهرنگ داره. دندونها به زیبایی کنار هم قرارگرفته. انقده قدرت بدنیش زیاده که اگه بخواد میتونه بزرگترين درخت روى زمين رو از ريشه دربیاره یا اگه وسط كوهها فرياد بکِشه، صخرهها خُرد میشن و فرو میریزن. لباسش شبیه جامهٔ امامعلی میمونه. زبر و ارزون که لباسِ رسولالله و از جنس كرباسه. روی آستين چپ، قطراتی از خون پیغمبر ديده میشه. خونی که از جنگ اُحد بخاطر ضربهای که به دندونهاى ايشون زدند، جامونده. زره سفیدرنگ پیغمبر رو به تن داره. قوارۀ زره کاملا به تنش میخوره. اینها چیزهایی از شمایل و لباس امام در وقت ظهور بود.
در ادامه میخوام چند کلمه از یاران اماممهدی بنویسم. قبل از همه، حضرت عيسی براى ياری ایشون از آسمون توی بیتالمقدس فرود میاد. داستان از این قراره که تعدادی از مسلمونها داخل بیتالمقدس مشغول عبادتند که ناگهان حضرت عیسی وقت سحر از آسمون فرود میاد. مردم، دوروبر عیسی مشغول به حرف میشن. پچپچ صدا به گوش اذانگوی مسجد که آمادۀ اذان صبح میشد، میرسه. جلو میاد تا از چند و چون ماجرا باخبر بشه. میبینه مردم به عیسی خوشآمد میگن و از درستىِ حديث پيامبر خوشحالن. حضرت عیسی به طرف اذانگو میاد و ازش میخواد اقامهٔ نماز رو بگه. مردم از عیسی میخوان پیشنماز وایسه. اما در جواب میگه: برای این کار برید سراغ امامتون که خوب امامی هست.
جمعیت، همراه حضرت عیسی از مسجدالاقصی با طیّالارض به مسجدالحرام میان و خودشون رو به نماز صبح اماممهدی میرسونن. با اینکه عیسی پیغمبر خداست اما حضرت مهدی رو پيشنماز قرار میده و پشت سرش نماز میخونه. البته اماممهدی عقب عقب بر میگرده تا عيسى جلو بره و پیشنماز وایسه؛ ولى عيسى دستش رو ميان شانههاى اماممهدی میگذاره و عرض میکنه: شما جلو بِايست. این مردم به هوای نماز شما اینجا جمع شدند.
بعد از پایان نماز اماممهدی، حضرت عيسی همونجا داخل مسجدالحرام طیّ تشریفاتی بيعت میکنه و به اطاعت امام درمیاد. داخل کتابی قدیمی دیدم که عیسی از طرف اماممهدی ماموریت پیدا میکنه تا همراه لشکری به طرف بیتالمقدس حرکت کنه. دجّال، تحتالحمایۀ یهود جایی توی حوالی فلسطین سنگر گرفته. سپاه اسلام به رهبری حضرت عیسی به پشت دروازۀ اورشلیمِ اشغالشده توسط دجّال میرسه. حضرت عیسی خطاب به مامورین دروازۀ شهر میگه: دروازه رو باز کنید. خیلی زود دروازه باز میشه. دجّال با هفتاد هزار مرد یهودی اونجا آمادهٔ نبرد وایساده. همگی شمشیرهای جواهرنشان و ردای سبز به تن دارن. همینکه چشم دجّال به حضرت عیسی میوفته ناگهان همراه یهودیها پا به فرار میذاره. حضرت عیسی دستبردار نیست. تعقیب و گریز شروع میشه. سپاه اسلام در تعقیب دجّال به روستایی نزدیک بیتالمقدس به نام لُد میرسن. درگیری شروع میشه و دجّال به دست حضرت عیسی به قتل میرسه. یهودیها هرکدوم به سوراخموشی فرار میکنن. اما زير هر درخت و سنگى كه پنهان میشن به قدرت خدا اون درخت یا تختهسنگ زبون باز میکنه و جای یهودی فراری رو لو میده که بیا و این یهودی رو بکش، بجز درخت ديوخار كه درخت يهوده و به سخن درنمیاد و جای هيچ كس رو براى سربازان اسلام، افشا نمیكنه.
الغيبةللنعمانى: ص ۱۸۸ ح ۴۳ ص ۲۱۱ ح ۲۰، الغيبةللطوسى: ص ۴۲۰ ح ۳۹۸، الفتن: ج ۲ ص ۵۶۸ ح ۱۵۹۱.
ادامه دارد...
کتاب بااحترام به جناب آقای سجاد اختیاری از شهرستان شهریار تقدیم گردید.
مبارکشان باشد.
🌺🌸🌹🌻🌷🌼
@talabehtehrani
داستان اماممهدی علیهالسلام
قسمت صد و هفتاد و سه
قيام ۵
قبلتر نوشتم که برخی از اَموات برای یاری اماممهدی زنده میشن و به دنیا بر میگردن. به اصطلاح، رجعت میکنن. قصد دارم دربارۀ این افراد مطالب کوتاهی بنویسم. بهاینخاطر گفتم کوتاه چون در این رابطه چیز زیادی در کتابهای قدیمی وجود نداره. من هم دنبال حرفهای سُست نمیرم. طیّ مطالعات برام خیلی جالب و هیجانانگیز بود وقتی فهمیدم اماممهدی در جایی که ازش به "پشتكوفه" یاد شده، بيست و هفت نفر رو از قبر بیرون میاره و به دنیا بر میگردونه. از این تعداد، پونزده نفرشون از قوم حضرت موسى و هفتتاشون از اصحاب كهف هستن. قاطی این آدمها اسم وصیّ حضرت موسی یعنی جناب يوشعبننون، سلمان فارسی، ابودجانه انصارى، مقداد، مالکاشتر هم به چشم میخوره! اين انسانهای درجه یک، قراره كارگزاران اماممهدی توی سرزمينهاى مختلف باشن كه به سوى حق، هدايت کرده و به عدالت، داورى میكنن.
با خودم فکر میکردم اینها چه خصوصیّتی دارن که زنده میشن، تا اینکه داخل کتابی نوشتۀ شیخ طوسی از قول یکی از یاران امامصادق خوندم که این افراد، انسانهای باایمانی هستن که مسئلهٔ اصلی زندگیشون اماممهدی بوده و چشمبهراه ظهور ایشون از دنیا میرن. البته من متوجه نشدم این یار امامصادق این حرف خوب رو از خودش میگه یا از امام شنیده! از ظاهر حرفش پیداست که داره از خودش میگه.
از این صحبتها که عبور کنم، میخوام از چگونگی زندهشدن مُردهها یا به اصطلاح دربارهٔ کیفیت رجعت چند خطّ بنویسم. اینطور که میگن هنگام ظهور اماممهدی، خود امام بالا سر قبر آدمهای مومن تشریف میبره و حالا یا خودش یا یکی که اونجا حضور داره، خطاب به صاحب قبر میگه: "اماممهدی ظهور کرده اگه میخوای میتونی از بهشت برزخی به دنیا برگردی و به امام مُلحق بشی. اگر هم دلت نمیخواد اختیار با خودته، میتونی همونجا در جوار رحمت خدا بمونی".
فعلا صحبت در این رابطه رو اینجا به پایان میبرم و به همین مقدار بسنده میکنم. در ادامه میخوام از کسانی بنویسم که هنگام ظهور دوروبر اماممهدی حضور دارن.
الإرشاد: ج ۲ ص ۳۸۶، تفسير العيّاشى: ج ۲ ص ۳۲ ح ۹۰، دلائل الإمامة: ص۴۶۳ ح ۴۴۴، الدرّالمنثور: ج ۵ ص ۳۷۰، الغيبةللطوسى: ص ۴۵۸ ح ۴۷۰.
ادامه دارد...
May 11
کتاب داستان فاطمه سلاماللهعلیها بااحترام برای جناب آقای سجاد اختیاری از شهریار ارسال گردید.
مبارکشان باشد.
🌺🌸🌹🌻🌷🌼
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@talabehtehrani
داستان اماممهدی علیهالسلام
قسمت صد و هفتاد و چهار
قيام ۶
قبلتر نوشتم که برخی از اموات برای یاریرسوندن به اماممهدی، زندهشده و رجعت میکنن. امام در جایی پشت كوفه بيست و هفت نفر رو از قبر بيرون میاره که پونزدهتاشون از قوم حضرت موسى و هفتتاشون هم از اصحاب كهفن. بین این افراد، اسم وصیّ حضرت موسی یعنی يوشعبننون، سلمان فارسی، ابودجانه انصارى، مقداد و مالکاشتر هم به چشم میخوره! اينها كارگزارای اماممهدی در سرزمينهاى مختلفن كه به عدالت، داورى میكنن.
داخل یکی از کتابهای شیخ طوسی به جملهای جالب از قول یکی از یاران امامصادق برخوردم. البته من متوجه نشدم که ایشون این حرف رو از خودش داره میگه یا از امامصادق شنیده؟! بهنظر میاد از خودش باشه. اون حرف اینه که رجعتکنندهها، آدمهایی هستن که چشمبهراه اماممهدی از دنیا رفتند.
اینطور که میگن خود اماممهدی بالا سر قبرشون میاد و به صاحب قبر میگه: من ظهور کردم اگه میخوای میتونی از بهشت برزخی به دنیا برگردی. اگر هم دلت نمیخواد اختیار با خودته، میتونی همونجا در جوار رحمت خدا بمونی.
از دورۀ جوانی شنیده بودم که اصحاب اماممهدی مثلاً از اهالی فلان شهر و فلان منطقه هستن. بهطور مثال وقتهایی که به منطقهٔ طالقان، وسط رشته کوههای البرز سفر میکردم از مردم اونجا میشنیدم که یاران اماممهدی اهل اینجان. آدمهایی مانند گنجهای طلا و نقره با داستانهایی عجیب و باورنکردنی. بههرحال من میخوام در این مجال مقداری به این موضوع بپردازم.
یکی از شهرهایی که میگن اهالیش از یاران امامزمانن مردم قم هستن. حتی نقل شده که به قم برای این قم میگن که اهالی اونجا همراه با امامِ قائم قیام میکنن. آخه ریشۀ کلمۀ قم و قائم یکیه و به معنای بلندشدن و بهپاخواستنه.
بعد از قم به منطقۀ پُرآوازه در مورد یاران اماممهدی به نام طالقان رسیدم. در اینکه طالقان کجاست و به کجا میگن طالقان، حرفهای زیادی زده شده. بعضیها احتمال دادن که جایی بین مرو و بلخ در خراسان باشه. اما خیلیها هم قائلن که منطقهای وسط رشته کوههای البرزه!
دربارۀ طالقان و آدمهاش، داستانهای عجیب و بعضا افسانهطوری وجود داره که من اینجا مقداری به شرح و توضیحشون میپردازم. کمی بالاتر گفتم که اهالی طالقان به گنجهایی از طلا و نقره تشبیه شدند. این حرف، ریشه در کتابهای کهن و سخنان اهلبیت داره که فرمودند: خاندان محمّد در طالقان، گنجى دارن. یا مانند اینکه امامعلی جایی فرمودند: "خداوند توی طالقان گنجهايى داره كه از طلا و نقره نيستن، بلكه مردانى خداشناسن كه خداوند رو اونجور كه حقّشه، شناختن. اینها ياوران اماممهدى در آخرالزمان هستن".
اماممهدی دفتری داره که داخلش، اسم یارانش، تعدادشون، نسَبشون، شهرشون، شغلشون، حرفهایی که میزنن و کارهایی که میکنن، همگی ریز به ریز در اون دفتر اومده. البته من به این دفتر دسترسی ندارم اما از داخل برخی روایات اینجور میفهمم که چندتا از اصحاب خاصّ اماممهدی، مردانی از طالقانن. آدمهای تنومندی که سوار بر اسبهای ترکتبارِ خاكستریرنگ، همراهِ با جنگافزار به شوق جهاد به فرماندهی مردى به نام شعيببنصالح، خودشون رو به امام میرسونن. البته دربارۀ فرماندهٔ طالقانیها داخل کتابهای قدیمی اسم جوانی از سادات حسنی با چهرهای زیبا از اهالی دیلمان به چشم میخوره که با صدای رسا به اهالی طالقان بانگ میزنه که به ستمديدهاى كه از کنار مقام ابراهیم، ندای عدالتگستری سر داده، پاسخ مثبت بدین! مردان طالقانی به فراخوانِ سید، پاسخ مثبت میدن. یاران طالقانی اماممهدی بیست و چهار نفرن که توی بندگیِ خدا خیلی حرفگوشکن هستن. پرچمی دَرهمپیچیده پیشِ خود دارن که تا وقت ظهور امام بازنشده. آدمهایی با ایمانِ پولادین که هیچ شکی در وجودشون راه نداره. به حقیقتِ محض رسیدند. به هر شهری پا میگذارن اونجا رو فتح میکنن. سرِ راهشون دو نفر از قزوين و یک نفر از فارس که هرسه مرد هستند بهشون مُلحق میشن. وقتی به اماممهدی میرسن برای تبرّکجویی دست به زین اسب امام میکِشن. هر جنگی که درمیگیره عینهو پروانه، دور امام میگردن تا خداینکرده آسیبی به امام نرسه. اهل شببیداری و نمازشب و نالۀ در سحرَن. راهبان شب و شيران روزند. حتی گفتن که توی اطاعت و گوشدادن به حرفهای اماممهدی، از کُلفت و كنيز در برابر اربابشون مطيعترند. وِردِ زبونشون آرزوی شهادت در رکاب اماممهدی و شعارشون يالثاراتالحسينه!
الإرشاد: ج ۲ ص ۳۸۶، تفسير العيّاشى: ج ۲ ص ۳۲ ح ۹۰، دلائل الإمامة: ص ۴۶۳ ح ۴۴۴، الدرّ المنثور: ج ۵ ص ۳۷۰، الغيبةللطوسى: ص ۴۵۸ ح ۴۷۰، تاريخ قم: ص ۲۷۸، الفتوح: ج ۲ ص ۳۲۰، كفايةالطالب: ص ۴۹۱، كمالالدين: ص ۲۶۴ ح ۱۱، قصصالأنبياءللراوندى: ص ۳۶۱ ح ۴۳۷، مختصر بصائر الدرجات: ص ۱۷۹ - ۱۸۸.
ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نحوه ارتباط با اماممهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف
🌺❤️🌸🌺❤️🌸🌺❤️
@talabehtehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا دوست داری درسی که میخونی برکت داشته باشه؟
آداب رفتار با معلم.
@talabehtehrani
داستان اماممهدی علیهالسلام
قسمت صد و هفتاد و پنج
قيام ۷
منطقهای توی سودان كنونى وجود داره به اسم نوبه. بیشتر اهالی اونجا مسیحی هستن. در گذشتههای خیلی دور اونوقتها که بردهداری رایج بوده اهلبیت به دوستانشون سفارش میکردن اگه ناچار به خرید برده هستین از بردههای نوبهای خریداری کنید، چرا که اهالی اونجا هنگام ظهور از یاوران اماممهدی میشن.
بعد از نوبه رسیدم به خراسان. داخل کتابی که توی سدۀ سوم هجری نوشته شده، دیدم آدمهایی از خراسان با پرچمهای سیاه، همراهِ اماممهدی قیام میکنن. شبیهِ این حرف رو در کتابی هم که حوالی سال ۳۷۳ قمری نوشته شده، پیدا کردم. حتی اونجا اومده بود که خراسانیها توی منطقهای به نام قرقیسیا با مخالفین اماممهدی وارد جنگی خونین میشن. من فعلاً با جزئیات اون نبرد کاری ندارم. قرقيسيا اسم جايى توی سوریّهست که رودخونۀ خابور به رود فرات میرسه. شاید بعداً اشارهای به این جنگ بکنم. اما نه! فکر نمیکنم نیازی باشه. جنگی وحشتناک و دلهرهآور که پرندهها و درندهها از کشتههای اون جنگ، یهشکم سیر غذا میخورن!! بیشتر از این دربارۀ اون نبرد چیزی نمینویسم.
داخل کتاب الفتن دیدم که خراسانیها در جایی به نام دروازۀ استخر توی هفتاد كيلومترى شيراز با دشمنان اماممهدی درگیر میشن. البته من بدون هیچ ملاحظهای باید اعتراف کنم کتاب الفتن، از نظر سند و محتوا، نوشتۀ دلچسبی نیست و من از ابتدا دوست نداشتم داستان اماممهدی رو براساس کتابهای ضعیف به نگارش دربیارم.
به دنبال ملّیت یاران اماممهدی میگشتم که به چند تعبیر جالب برخورد کردم. نجيبانى از مصر، نيكانى از شام، برگزيدگانى از عراق، اهل یمن، گروههايى از عجم و قبيلههايى از عرب با او اُلفت میگيرن. اما یهچیز جالب هم به چشمم خورد. متاسفانه اینطور به نظر میرسه که عربها خیلی با اماممهدی میانهٔ خوبی ندارن و هنگام قیام، ایشون رو همراهی نمیکنن. ظاهراً تعداد اندکی از قبائل عرب هستند که به ندای اماممهدی لبیک میگن! حتی راوی میگه به امامصادق عرض کردم که عربها از ولایت شما و قیام اماممهدی دم میزنن و خودشون رو معتقد نشون میدن. اما حضرت به این حرفم رویخوش نشون نداد و فرمود: "اونها وانمود میکنن. مردم چارهای ندارن، جز اینكه آزموده و غربالشن. خیلیها از غربال، بيرون میريزن".
در ادامهٔ پژوهشها به نکتۀ جالبی رسیدم. چیزی که برای خودم تازگی داشت و تا حالا نشنیده بودم. ماجرا از این قراره که داخل یکی از کتابهای شیخ طوسی از قول امامصادق نوشته شده که اماممهدی رو آدمهایی یاری میکنن که بهرهای از خوبی ندارن!
خب! این حرف، خیلی عجیبه و نیاز به شرح و بررسی داره. یعنی که چی، کسانی اماممهدی رو یاری میکنن که آدمهای خوبی نیستن؟! آخه ما تا حالا شنیده بودیم يارى دين خدا بهدست آدمهای باایمان صورت میگيره. اما گویا حقیقت همیشه اونطوری که ما تصور میکنیم نیست. انگار تقدیر الهی اینطور رقم میخوره که آدمبدها دست به کاری میزنن که نتیجۀ کارشون به نفع دین خدا تموم میشه. البته این آدمها به هیچ وجه جزو یاوران مخلص اماممهدی به حساب نمیان؛ ولی حرکت و نیروی اونها به سود قیام اماممهدی تمام میشه.
الكافى: ج ۱ ص ۳۷۰ ح ۲ ج ۵ ص ۳۵۲ ح ۲، مسند ابن حنبل: ج ۸ ص ۳۲۵، المستدرك على الصحيحين: ج ۴ ص ۵۴۷ ح ۸۵۳۰، الفتن: ج ۱ ص ۳۱۶ ح ۹۱۲، الغيبةللطوسى: ص ۴۵۰ ح ۴۵۴.
ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز معلم را به همهٔ اعضای کانال تبریک و تهنیت عرض میکنم. ❤️🌺❤️🌺🌸🌸
@talabehtehrani
حاج آقای فروشنده
روزی برای خرید کتاب به کتابفروشی نویداسلام، واقع در پاساژ قدس رفتم.
روحانی سنّ و سالداری که بعداً فهمیدم صاحب مغازه میباشد، آنجا حضور داشت.
قابعکسی قدیمی با تصویری رنگی از علامه طباطبایی در کنار یک شیخ جوان بر روی دیوار، جلبتوجه میکرد.
از فروشنده دربارۀ عکس سوال کردم. در پاسخ فرمود: عکس خودم میباشد با علامه طباطبایی در سال های دور جوانیام.
سپس با احساس خاصی شروع کرد به سخن گفتن از علّامه طباطبایی!
از جمله چیزهایی که برایم تعریف کرد این بود که هرکس با هر سطح از سواد و معلومات وقتی از مرحوم علامه پرسشی میکرد، ایشان متواضعانه و با همهٔ توجه تا آخر به سخن سوالکننده گوش میداد. آنگاه آغاز به سخن میکرد و با تمام وجود و توجهاش، پاسخی در حدّ فهم و درک به پرسشگر میداد هرگز اظهار نمیکرد که دیگر بس است و یا مثلا خسته شدهام.
بعدها باخبر شدم فروشندۀ کتاب که آقای عقیقی بخشایشی نام داشت نیز به رحمت خدا رفته است. روحشان شاد.
قم/ ۲۵ بهمن ۹۴
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این همان عکس مورد اشاره در فیلم میباشد.
داستان اماممهدی علیهالسلام
قسمت صد و هفتاد و شش
قيام ۸
اینطور که من متوجه شدم یاران اماممهدی دو گروهن. تعدادیشون ویژه هستن و برخی هم عمومی. اگه بخوام با عدد و رقم بگم سیصد و سیزدهتا از یاوران اماممهدی به لحاظ تواناییهای روحی و جسمی آدمهای فوقالعادهای هستن. این افراد توی مکّه جمع میشن و عینهو پروانه دور امام میچرخن. حتی وقتی حضرت توی شهر کوفه بر فرازِ منبر مسجد کوفه ایراد سخن میکنه این سیصد و سیزده نفر در حالی که دلهاشون اُلفت زیادی با هم داره، پای منبر امام به انتظار مینشینن تا حکم ماموریت به دستشون برسه.
اینها آدمهای خاصّی هستند و نیازی به انسگرفتن با این و اون ندارن. اماممهدی در حضور این سیصد و سیزده نفر از جیب قبای خود نوشتهاى بیرون میاره. نگاهها تیز میشه تا بیینن امام چی از جیب خودش بیرون آوُرده. دستخطی که با مُهری طلایی مُهر شده. مضمون این نوشته، عهدى از جانب پيغمبره. دربارۀ این متن کوتاه بیشتر از این، چیزی توی کتابها پیدا نکردم. یاران ویژۀ اماممهدی بعد از گرفتن حکم ماموریت، مانند گلّۀ زبونبسته، آروم و بیصدا به گوشه و کنار دنیا پراكنده میشن. فقط دوازدهتاشون پیش امام میمونن که یکی از این دوازده نفر وزیر و يازدهتاشون نقيب یعنی از بزرگان شیعه هستن. خداینکرده سوءتفاهم نشه، تعبیرِ گلّۀ زبونبسته از فرمایشات امامصادقه.
و اما در مورد تعداد یاران عمومی اماممهدی باید بگم امام وقتی با اجازۀ خداوند، قیام خودش رو از مکه علنی و آغاز میکنه این سیصد و سیزده نفری که گفتم ویژه هستن، حضور دارن. امام مدتی در مکه میمونه تا هواداران و شیعیانش از گوشه و کنار جهان به مکه برسن. وقتی تعداد یاران اماممهدی به ده هزار تن میرسه حضرت از اونجا راهیِ مدینه میشن. من فعلا در اینجای داستان، با حوادث مدینه کاری ندارم که چی میشه و چی نمیشه. بعد از اینکه امام وضعیّت شهر مدینه رو سر و سامان میده به طرف کوفه حرکت میکنه. سپاهِ اماممهدی وقتی داخل شهر کوفه میشن تعدادشون هفتاد هزار نفر شده اما به مرور زیادتر هم میشن. جالبتر اینکه بین یاران اماممهدی خانومها هم حضور دارن. تعدادشون سیزده و حتی پنجاه نفر هم گفته شده. کارشون پرستاری و مُداوای مجروحین جنگه. اسم این بانوان هم در کتابها اومده. شاید معروفترینشون سمیّه مادر عمّار و همسر یاسر باشه.
داخل کتابهای کهن گزارشهای زیادی دربارۀ اسم یاران اماممهدی و محل زندگیشون پیدا کردم. نام خیلی از شهرهای ایران از اصفهان و خوزستان و نهاوند و بروجرد و فَشم و همدان و قزوین و اردبیل و شوشتر و دامغان و آمل و گرگان گرفته تا شیراز و بوشهر و قم و ساوه و نیشابور و ابهر و طالقان و خیلی جاهای دیگه به چشم میخوره. گاهی هم اسم روستایی وجود داره، مانند دهات نشور از توابع كامياران در استان كردستان یا روستای قصور در حومه اروميّه. از هر شهر و روستایی هم یک، دو یا پنج یا هفت یا ده نفرند که با اسم مشخص شدند اما دقیقا معلوم نیست اینها کی هستن. مثلا گفتن علی و محمد.
طبیعتا برای من این امکان نیست که اینجا به اسم همۀ اون شهر و آبادیها بپردازم. در کنار شهرهای ایران، اسم اهالی شهرهایی از عراق، لبنان، سوریه، عمان، عربستان، یمن، ارمنستان، ترکیه، قبرس، فلسطین، غزّه، مصر، شمال آفریقا، اسپانیا و خیلی جاهای دیگه هم به چشم میخوره.
كمال الدين: ص ۶۵۴ ح ۲۱، ص ۶۷۲ ح ۲۵، الإرشاد: ج ۲ ص ۳۸۲.
ادامه دارد...