eitaa logo
یادداشت های یک طلبه روان شناس
78 دنبال‌کننده
64 عکس
23 ویدیو
0 فایل
مینویسم تا بماند و اندیشه های تازه متولد شود. ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ  ✍️فاطمه وجگانی مدرس و مشاور حوزه علمیه خواهران کارشناس ارشد روان شناسی کارشناس دفتر همرسان (خانواده و ازدواج) دانشگاه کاشان @Fvajgani61
مشاهده در ایتا
دانلود
شیرینی مهمانی چه شیرین است مهمانی!! اولین سال مهمانی خدا، حدود 30 سال پیش مانند امسال، بهار قرآن با بهار طبیعت مقارن شده بود. دختران 9 ساله کم طاقت، از آجیل و کلوچه پشمک و رنگارنگ های عیدانه دل کنده و منتظر سفره ی ضیافت بودند؛ خاگینه های دستپخت مادر با پارچ شربت بیدمشک دلشان را آب میکرد. جوی آبی از کنار خانه ی شان روان بود، گاهی از فرط تشنگی روی خاکهای نمناک جوی مینشستند و گاهی لباسها را خیس! برای سرگرمی و سپری شدن روز به دنبال درختان توت کنار جاده، به تکان دادنش مشغول بودند. سبدهای رنگی را پر از توتهای سفید و سیاه میکردند تا افطار، به انتظارِ خوردنش بودند. الگوهای خوبی مثل پدر خانه داشتند؛ صبح علی الطلوع تا آفتاب غروب با دهان روزه، چینه های باغ های مردم را میچیند و سقف و ستون خانه های آبادی را میساخت، این الگوی عاشق روزه داری را عاشق تر میکرد. عرق از جبین پدر سرازیر بود، لبهای خشک شده و رنگ پریده اش، فریاد روزه داری داشت ولی ذره ای خم به ابرو نداشت و به قولش لذت افطار را با هیچ چیز عوض نمیکرد. اشکهای او موقع خلوت و مناجات، عشق ماه مبارک را دوچندان میکرد. سحرهای رمضان را بدون معطلی با نوای اللهم انی اسئلک من بهائک.... از تلویزیون سیاه وسفید، اهل خانه را حاضر میکرد. عشق به خانواده، مادر، پدر، مهم تر انجام تکلیف، روزهای نسبتا گرم و طولانی را برایمان آسان میکرد. نوستالژی روزهای روزه داری ما، مسجد، نماز، دعای روزانه و تعقیبات با صدای آهنگین و لرزان پیرمرد آبادی از مأذنه ی مسجد بگوش میرسید‌؛ (یا علی یا عظیم، اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام، اللهم اغن کل فقیر) بود. دعای صدبند جوشن کبیر و خوابی که در نیمه شب چشمانمان را میبست، با شیشه ی آب و خوراکیهای بچگانه و زمزمه ی «خلصنا من النار یا رب» تا «الهی بمحمد، بفاطمه... » قرآن به سر، آن شب صبح میشد. در انتظار دورهمی ختم قرآن روزانه و در لیست خوانندگان قرآن منتظر تا شاید چند خط صفحه ی قران نصیبمان شود و این خواندن در جمع همانند یک ختم کامل بود. محضر خدا، مناجات، معرفت، آغوش خدا را نمی‌فهمیدیم، ولی رمضانش را دوست داشتیم. شهر خدا اشتیاقی دارد که هیچ چیزی مانع او نمیشود. در شهر خدا آب میبینیم ولی در انتظار سفره ی او چشم به روی آب میبندیم تا به وقت ملاقات از دستان معشوقه یمان جرعه ای بنوشیم. محشری در این ماه به راه است. دست و پای شیطان غل و زنجیر است. انفاس و خفتن و بیداری همه حساب است. در ضیافت معشوق گرسنگی و تشنگی همه و همه... به یک لبخند میزبان ارزش دارد. اندکی صبر با طبق های پذیرایی صاحبخانه با رویِ گشاده و آغوشی دل نواز، همه ی تعب هایم را تیمار است. رمضان در راه است و باز بی صبرانه به دنبال مداوای امراض (صوموا تصحوا). درد از من و درمان از او (یا معین من استعان). ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99 @banovantavanmand1400