eitaa logo
طلبه نگاشت
139 دنبال‌کننده
84 عکس
11 ویدیو
0 فایل
و ﴿ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ ﴾ @Alizaki69
مشاهده در ایتا
دانلود
اولین سپاه "رعب" است. من عاشق همین راکت‌هام. راکت‌هایی که حتی اگر گنبد آهنین ردّشان را نزند هم، قدرت تخریب چندانی ندارد و شاید زورشان به نارنجک دستی‌ بچه‌های تهران توی شب‌های چهارشنبه سوری‌ هم نرسد. من عاشق دودی هستم که از یک گوشه اسرائیل بلند می‌شود و صهیونیست‌ها از هر خراب شده‌ای می‌توانند تماشایش کنند. من عاشق صدای آژیری‌َم که صدایش گوش‌ شهر را پر می‌کند و شهرک نشین‌ها طوری راه پناهگاه‌ها را می‌گیرند که انگار آب افتاده توی لانه‌هایشان. من عاشق ترسیدن اسرائیلی‌هام چون قرآن ماجرای پیروزی مسلمانان بر اهل یهود را اینطور روایت می‌کند که: {شما فکرش را نمی‌کردید، آن‌ها هم فکرش را نمی‌کردند. آن‌ها فکر می‌کردند دژها و دیوارهایشان مانع این می‌شود که دست خدا بهشان برسد. اما خدا از جایی که آن‌ها فکرش را نمی‌کرد بر آن‌ها فرود آمد. خدا چنان "رعب" و وحشتی بر قلب‌هایشان انداخت که با دست‌های خودشان و دست مومنین خانه‌های خود را خراب کردند}.* من عاشق پرواز راکت‌هام، عاشق آواز آژیرها، عاشق رقص دودها، عاشق هرچیزی که ترس بر دل‌های کثیف صهیونیست‌ها بندازد. قدرت تخریب رعب بیشتر از قدرت تخریب موشک‌ها و راکت‌هاست. رعب اولین سپاهی است که وارد سرزمین‌های اشغالی می‌شود... بیش باد... *حشر. آيه ٢ https://eitaa.com/talabenegasht
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همیشه به ما گفته بودند که ما مسلمان‌ها باید هم سفره باشیم. باید توی یک کاسه حلیم بخوریم. باید سرنماز شانه به شانه‌ی هم بدهیم. باید یک‌دست بشویم. بعد هم دلیل می‌آوردند که نقاط مشترکمان یکی‌ست. رسول‌و کتاب‌و قبله‌‌و خیلی از اعتقاداتمان. راست هم می‌گفتند. اما راستش من انگار وقتی داشتم تشییع عصام عبدالله را نگاه می‌کردم وحدت را یافتم. عصام خبرنگار لبنانی روئیترز بود و اسرائیل چند روز پیش در جنوب لبنان شهیدش کرده بود. روئیترز هم بعد از آن یک شِبه بیانیه‌ صادر کرده بود و متن طوری تنظیم شده بود که انگار شوکولات پریده توی گلوی عصام. توی تشییع عصام همه گروه‌های لبنانی آمده بودند حتی گروه‌های مخالف حزب الله. آنجا انگار تازه فهمیدم که هیچ چیز ما مسلمانان را به قدر فلسطین متحد نکرده. هیچ چیز به قدر قدس اهدافمان را یکی نکرده و به امت واحده اسلامی نزدیک نکرده. آنجا انگار تازه فهمیدم دشمن مشترک چقدر می‌تواند مارا به هم نزدیک کند. حالا همه جهان اسلام رو به قبله اول مسلمین دستانش را به هم داده و شعار وحدت می‌خواند. سلام لغزة سلام سلام سلام لكل العيون الحزينة تفيض دموعها بئسا وعزة سلام سلام لغزة سلام https://eitaa.com/talabenegasht
هدایت شده از ایران آینده🇮🇷
💡ساعت صفرِ غزه چه زمانی فرا می رسد؟ 🖊مهدی افراز 🔹"بستن سفارت آمریکا عراق را نابود می‌کند، به منافع عراق آسیب می‌زند که پیامدهای بزرگی دارد و هیچ سفارتخانه غربی در عراق باقی نخواهد ماند و همه از عراق خواهند رفت." این جملات را دو روز پیش باسم العوادی، سخنگوی دولت عراق در اولین واکنش رسمی به درخواست مقتدی صدر برای تعطیلی سفارت آمریکا بیان کرد. جملاتی واضح و صریح ... 🔹عشایر عراقی که امروز در پشت مرزها تحصن کرده اند کجا را می خواهند فتح کنند؟ فعالان ترک که امروز از در و دیوار نمایندگی های اسرائیل بالا می روند کجا را می خواهند بگیرند؟ جوانان مصری که شعار می دهند اضرب اضرب نصرالله کجا را می خواهند بزنند؟ کاربران اردنی که کالاهای اسرائیلی را نشان کرده اند به داد چه کسی می خواهند برسند؟ تماشاگران قطری که فریاد می زنند يجب تحرير غزة، کجا را می خواهند آزاد کنند؟ فلسطین را؟ قدس را؟ غزه را؟ ... فلسطین امروز آزادترین کشور عربی است، ملت غزه امروز آبروی آزادگان است، فلسطین هیچگاه اسیر نشده است که بخواهد آزاد شود، غزه هیچگاه وابسته نبوده که بخواهد رها شود... این جوانان، فعالان، کاربران و تماشاگران اگر واقعا عزم آزادی قدس دارند، بهترست کلاهشان را بالاتر بگذارند و به فکر آزادی خود و بلادشان باشند، فلسطینیان دیروقتی است که حریت یافته و رستگار شده اند. 🔹اسارت قدس ظاهر و باطنش اسارت کشورهای عربی و اسلامی است، اسرائیل موجودیتش به بی هویتی ملت های منطقه است، صهیونیسم مجرای وابستگی دولت های خاورمیانه به غرب و امریکاست. اسارت قدس نماد آویزان بودن سرنوشت مسلمین بدست آن قدرت غربی و این قدرت شرقی است، نماد اراده نداشتن ملت ها برای خروج از زیست ذلیلانه است، نماد آن است که دولت های منطقه خودشان اسرائیلک های نامرئی هستند. 🔹فلسطین که آزاد است، هربار بخواهد می رزمد و می جنگد، هربار صلاح بداند صلح می جوید، هربار نشود محاصره می شود و هربار بشود حصار می شکند. هربار رغبت کند صبر پیشه می کند و هر بار اراده کند به میدان می آید، هربار عزم کند سنگ پرتاب می کند و هر بار جرئت کند راکت می اندازد. دیگران حال شان چطور است؟! آیا آن ها هم این قدر آزادی و عزت و اسقلال نظر برای خود دارند؟ اظهر من الشمس است که همین مواضع انقلابی سران عربی و اسلامی هم خودش در منطقه الفراغ سفارت خانه های آمریکاست! کمی پا را فراتر بگذارند ببنیم می توانند هزینه بپردازند؟! آن امیر و وکیل عربی اگر کشورش خیلی انقلابی شده به جای رجز خواندن و نطق کردن بیاید جلوی تسلیحات و بمب هایی که از پایگاه های آمریکا در کشورش برای اسرائیل بارگیری می شود را بگیرد، ولی نمی تواند چرا؟! چرایش را سخنگوی دولت عراق پشت تریبون رسمی اعلان عمومی کرد... 🔹آزادی قدس یعنی آزادی ملت های اسلامی از استعمار و هیچ معنای دیگری هم ندارد، تا وابستگی هست استعمار هست و تا استعمار هست اسرائیل باید باشد... کشوری که اموراتش را خود تدبیر نمی کند تمنای صهیونیسم دارد. ملتی که منقاد سفراست، ضامن بقای اسرائیل است. اگر ملتی هوس نماز خواندن در مسجد الاقصی دارد، باید شریان های فکری، مالی، بازرگانی و کشورداری خود را از یوغ سفارت خانه ها خارج کند، زنان و کودکان غزه امروز خون بهای غرب زدگی کشورهای عربی و اسلامی را می پردازند. 🔹شور و حال گرفتن و بی تاب شدن برخی جوامع برای دفاع از مردم غزه برخی جوان ها را به این گمان رسانده که؛ ظاهرا جامعه ایران نسبت به تحولات فلسطین و مساله قدس بی تفاوت تر از بقیه ملت هاست؟! خیابان های استانبول عصبانی تر از ما شده! ورزشگاه های مراکش حماسی تر شده؟! تجمعات بغداد کفن پوش تر شده! اصلاً ایران کجاست؟ ایران کجاست؟! ایران ۴۵ سال است در حال تحصن و تجمع است، ۴۵ سال است کفن پوش است، ۴۵ سال است خودش زیر بمباران تحریم و ترور است، ۴۵ سال است محاصره است، چرا؟ چون تصمیم گرفته است آقای خودش باشد، بهای میان تهی کردن موجودیت صهیونیسم را می پردازد آقای جمهوری اسلامی. 🔹امروز نشستن جوان ایرانی برای اسرائیل خطرناک تر از قیام های جوانان ترک و عرب است. ملتی که مستقل است همه ساحات زندگی اش حتی تفریحش هم مبارزه است چه رسد به مقاتله اش. اگر فلسفه وجودی صهیونیسم را بدانیم برای مان مسلم است که؛ ملت ایران ۴۵ سال است مبارزه با اسرائیل را زندگی می کند. جامعه ایران با استقلالش فلسفه اسرائیل را در منطقه بی معنا کرده است. امروز رژیم صهیونیستی در محاصره استقلال ایرانیان است که البته کمترین نمودش شده حمایت تسلیحاتی و دیپلماسی... ساعت صفری که امیرعبداللهیان گفت مصرف این زمانی دارد و الا کیست که نداند ۴۵ سال است ساعت برای ایرانیان صفر شده است...
سوره حدید می‌گوید جهاد تبیین کنیم! سوره حدید پر است از کلمه ایمان و انفاق. خداوند دستور می‌دهد به به خدا و رسول "ایمان" بیاورند و از مومنین می‌خواهد "انفاق" کنند و پای عهدی که بسته‌اند بایستند. علامه طباطبایی هم سوره حدید را سوره "انفاق" می‌داند. اما نکته جالب ماجرا این است که هیچ حرفی از سائل و مسکین و فقر و فقیر و صندوق صدقات و کمیته امداد نیست!. جالب‌تر اینکه خداوند خطاب به مومنین می‌گوید که چرا ایمان نمی‌آورید و اصلا مخاطب سوره، مومنینِ اهل مدینه‌اند. اینطور مسئله "ایمان" و "انفاق" تبدیل می‌شود به یک پرسش. به یک مسئله. اینکه منظور از ایمان چه ایمانی‌ست و منظور از انفاق چه انفاقی. اینکه خداوند چطور از مومنین، ایمان به خدا رسول را می‌خواهد؛ و اینکه چطور صحبت از انفاق می‌شود اما حرفی از فقر و فقیر نه؟! اما خداوند جواب هردو سوال را در همین سوره می‌دهد. جواب کوتاه است و روشن: «کسانی که قبل از فتح انفاق کردند و قتال کردند باهم برابر نیستند.» ایمان و انفاق باید به هنگام باشد باید به وقتش باشد. باید زمانی باشد که خدا و رسول تورا صدا می‌زنند. وقتی که به کارشان می‌آیی. وقتی که خداوند از تو قرض می‌خواهد. وقتی که رسول فرمان جهاد تببین می‌دهند. وقتی که صدا می‌کند « هَل مِن ناصر یَنصُرنی» وقتی که هنوز سرها به نیزه نشده. حالا به این پرسش فکر کنیم که باید چه کار کرد؟! این روزها روزهای قبل از فتح است. روزهایی که باید انفاق کرد. باید حق را شناخت و آنرا تبیین کرد. برای شناخت حق باید طرح رسول را بدانیم. باید از نقشه جمهوری سر دربیاوریم و برای فهمیدن نقشه امام باید خوب مطالعه‌اش کنیم. برای تبیین باید بدانیم تبیین کار همه‌ی ما و وظیفه همه‌ است. همانطور که تحقق اسلام وظیفه همه‌ست. در هردایره و موقعیتی که هستیم... https://eitaa.com/talabenegasht
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️رحمت خدا بر حاج قاسم. می‌گفت: فرماندهی در دفاع مقدس، فرماندهی از جنس امامت بود؛ فرماندهیِ از جنس بیا! و نه برو. حالا آیت الله خامنه‌ای که فرمان جهاد تبیین می‌دهد خودش هم توی خط مقدم جهاد تبیین امامت می‌کند. نمی‌گوید شما بروید جلو و خودش بایستد آن عقب‌ها... ▪️اینجا و در این سخنرانی آخر "آقا" به یک پرسش ساده، جوابی عمیق باحوصله و مبتنی بر ساعت‌ها پژوهش و مطالعه می‌دهد. سوال این است: ریشه دشمنی ما با آمریکا از کجاست و اساسا چرا مدام فریاد می‌زنیم مرگ بر آمریکا؟! قسمت‌هایی از این سخنرانی حسابی گرفت و پخش شد و احتمالا دیده‌اید. همان بسیجِ لندن و پاریس و این‌ها!. پیشنهاد می‌کنم اگر کاملش را گوش نکرده‌اید از دقیقه ۷ تا دقیقه ۳۰ این سخنرانی را گوش کنید؛ این ۲۳ دقیقه در حداقلی‌ترین حالت، یک دور سریع آشنایی با تاریخ معاصر ایران‌ است. https://eitaa.com/talabenegasht
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️یک بار یکی از اساتید اخلاق گفته بود: انقدر نگویید استاد اخلاق! پس این شهدا چی هستند؟! ▪️اگر پِی‌اخلاق را در منابع اصلی دین مثل قرآن و نهج البلاغه را بگیری به این میرسی که اخلاق در بستر مجاهدت معنا می‌یابد. اخلاق تازه در فضای مبارزه، هویت میابد؛ و الا اخلاق هم در پایین‌ترین سطحش، معنا می‌شود، می‌شود یک‌سری حرف‌های خوب‌و نایس؛ و به یک‌سری آداب حداقلی تقلیل میابد. ▪️حالا با انقلاب اسلامی انگار اساتید اخلاق جدیدی سَر بَرآورند. اساتید اخلاقی از جنس شهدا، رزمندگان، مجاهدان و خانواده‌هایشان‌.. ▪️خانم هدی حجازی بعد از شهادت مادر و سه فرزندش روی تخت بیمارستان کلاس اخلاق گذاشته. از لبخند و رضایتش که یادآور "ما رایت الا جمیلا" است تا آنجایی که دشمن را خطاب می‌کند که من تورا در کشورت می‌کشم. کلمه کلمه‌ش آیه قرآن است و کلاس و درس اخلاق... التماس دعا... https://eitaa.com/talabenegasht
اگر اسرائیل ۲۵ سال آینده را هم ببیند! فکرش را بکنید که خدا و رسول یا امام وعده‌ای را بدهند و آن وعده محقق نشود. چه اتفاقی در ذهن و دل ما می‌افتد؟! چه برسَر ایمان و اعتقاد ما می‌‌آید؟! شبهه‌ها با قلب ما چه‌ می‌کند؟! مثلا اینکه رسول بگوید که اسرائیل تا ۲۵ سال آینده وجود نخواهد داشت و ۲۵ سال آینده را نخواهد دید و اسرائیل بعد از آن را هم ببنید و وجود داشته باشد. این اتفاق در صدر اسلام برای پیامبر می‌افتد! اینطور که پیامبر در رویا می‌بیند که سال بعد ما به دل دشمن میزنیم و مکه را فتح می‌کنیم و این را به مومنین هم می‌گوید. اما سال بعد مسلمانان نمی‌توانند دشمن را شکست بدهند و در یک منزلی دشمن متوقف می‌شوند؛ و نهایتا منجر می‌شود به یک توافق به یک آتش بس یا همان صلح حدیبیه... اما یک مسئله و یک ذهنیت شکل می گیرد. یک تلقی مشترک. اینکه دیگر هیمنه دشمن شکسته شده و تا پیروزی چند ضربه شمشیر بیشتر باقی نمانده. اما یک عده دلشان می‌لرزد و به آن وعده‌ شک می کنند. آنجا خداوند و در سوره فتح می‌گوید: لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ... خدا می‌گوید تا همین حالا هم خواب پیامبر تعبیر شده و آنچه می‌باید شده باشد شده... راستش در ماجرای اسرائیل هم ما تا همین حالایش هم آنچه میخواستیم شده. از همین حالا که اسرائیل زورش به حماس نرسیده و به قول "آقا" رفته سراغ تماشاگران حریف. رفته سراغ جر زنی... راستش همین حالا فردای همان وعده‌ی صادقی است که اسرائیل 25 سال بعد را نخواهد دید. رزمنده های حماس تا همین حالایَش هم رویای همه ما را محقق کرده اند. رویای پدران و گذشتگانمان را. رویای رزمنده‌ها و شهدایمان را. حالا وقت گفتن از حماس است و حماسه ای که ساخته‌اند. آن‌ها معجزه کرده‌اند. آن‌ها وعده خدا و رسول را محقق کرده‌اند. فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً ... https://eitaa.com/talabenegasht
"برسد به دست رزمنده‌ی فلسطینی" رزمنده و برادرم که نمی‌شناسمت و نمی‌دانم نامت چیست. شاید محمد یا حسام یا خلیل یا عماد! به این فکر می‌کردم که اهل یهود معتقدند اگر دری قفل باشد و نام مادر حضرت موسی را بر آن بخوانی آن قفل باز می‌شود. نام مادر حضرت موسی "یوکابد" است؛ خداوند در قرآن نام او را نبرده اما می‌گوید به او وحی کردیم تا پسرش را به دست دریا بسپرد تا دوباره موسی را به او بازگردانیم. مادر هارون و موسی... ما هم همین‌ کار را می‌کنیم. وقتی که تمام درها به رویمان بسته می‌شود. وقتی که مضطر می‌شویم و گره‌ها کور می‌شود ما هم نام "مادرمان" را صدا می‌زنیم. این را رزمنده‌ها و شهدا یادمان داده‌اند. حاج قاسم هم همین را می‌گفت؛ که وقت سختی‌ها و اضطرار جنگ، پناهی جز نام "مادر" نداشتیم. می‌گفت در شب والفجر هشت وقتی چشم‌هایمان به آب‌های خشمگین و ترسناک اروند افتاد و لرزیدیم هیچ نامی برایمان آشناتر از نام "مادر" نبود. می‌گفت "او" را در کنار اروند صدا زدیم. در تلألو اشک‌های غریبانه بسیجی‌ها، سیمای روشن او را جستجو کردیم و اروند را با نام "مادر" به کنترل در آوردیم؛ در شب کربلای چهار وقتی دشمن آتش خمپاره و توپ‌های خود را مستانه روی ساحل گشود، وقتی جوی‌های خون به سمت اروند سرازیر شد؛ تدبیری جز صدا زدن نام حضرت "مادر" نداشتیم. حاجی مکاشفه‌ی رزمنده لبنانی را روایت می‌کند که گِره جنگ ۳۳ روزه را هم "او" باز کرد. رزمنده و برادرم که نمی‌شناسمت و نمی‌دانم نامت چیست! دلم می‌خواست کنارتان بودم و باهم نام "مادرمان" را صدا می‌زدیم. کسی چه می‌داند شاید آن روز که موسی در ساحل نیل و پشت به لشکر فرعون ایستاده بود، نام "مادر" ما را صدا زد. نام "زهرا" را... https://eitaa.com/talabenegasht
"محمد" ما تازه آمده بودیم قم و من هنوز دانشجو هم نشده بودم. پایگاهِ محل، هر سال برای شهدای گمنام پای کوه خضر یادواره می‌گرفت. من، محمد را سوار تَرکم می‌کردم و راه می‌افتادیم توی ادارات و ارگان‌ها تا برای یادواره شهدا پول جمع کنیم. آن روزها فقط گوش بودم و حرف‌های محمد برایم خیلی جدید و جذاب بود. یک‌بار حرف‌هایش که تمام شد گفت: دعا کن برای انقلاب. یک لحظه جا خوردم. برای من که شاید آن روزها سقف دعاهایم این بود که CG ام بشود CDi این حرف باعث شد به خودم بگویم: مگر برای انقلاب هم باید دعا کرد؟! اما آن روز‌ها و آن حرف‌ها تازه شروع رفاقت من و محمد بود. گپ زدن‌های ما روال شده بود و بعد نماز تا توی کوچه هم کشیده می‌شد. بعدها میخواستم طلبه شوم، محمد چید تا حاج آقا فلاح را ببینم در مورد طلبگی با او مشورت کنم. آن روزها گذشت و یک‌روز توی معصومیه محمد، دوستش را به من معرفی کرد و به شوخی گفت: او قرار است بعد حاج قاسم فرمانده نیرو شود. اتفاقا دوستش هم انگار از این حرف محمد خیلی خوشش نیامد. گذشت اما آن چهره از ذهنم نرفت تا عکسش را توی گوشی محمد دیدم. او شهید شده بود و چند روز بعد هم پناهیان وصیت نامه شهید را پیش "آقا" خواند. شهید اسداللهی گفته بود: می‌دانم که شهید بعد از شهادت دستش برای کمک به انقلاب باز‌تر هم می‌شود. امشب بعد از مراسم ختم دلم آرام نشد. رفتم شاه‌احمد قاسم تا به سیره پدر، یک بار هم من برایش تلقین بخوانم. توی مسیر برگشت انگار تازه یاد آن‌همه خاطرات مشترکمان افتادم. به یاد آن پله‌های سنگی جلوی خانه‌شان که آنقدر می‌نشستیم و حرف می‌زدیم که صدای همسایه‌هایشان را هم درمی‌آوردیم. به یاد آن روز که من داشتم می‌رفتم دانشگاه و محمد از سرکوچه بلند سلام کرد و لبخند زد و من دوستش داشتم. به یاد توصیه شب کنکور که پَنجا، پَنجاها را نزن. به یاد مجلس شهادت امام صادق (ع) که هرچه گفت بنشین تا ناهار، گفتم میخواستم خودت را ببینم و باید برم. اما داغ محمد برایم یک چیزی‌ست شبیه داغ از دست دادن یک رفیق و یک یار انقلابی. احساس می‌کنم یک نفر از جبهه را از دست داده‌ام. یک نفر از برادرهای ایمانی و رحم معنوی و این حرف‌ها که محمد استادش بود. محمد بود که دستم را گذاشت توی دست اساتید اندیشمند انقلابی. رفاقت من و محمد شاید هیچوقت پر از صمیمیت نبود اما پر بود از محبت و مسئولیت... حالا محمد به رفیق عزیزش حمیدرضا اسداللهی پیوسته و دستش برای کمک به انقلاب بازتر است. حالا و در شب ۲۲ بهمن ما هستیم که از محمد میخواهیم برای انقلاب دعا کند... https://eitaa.com/talabenegasht
امشب شب اول قبر برادرم محمد خادمیِ عزیز و انقلابی‌‌ است با فاتحه‌ و سلام و صلواتی بدرقه‌اش کنیم...
می‌توانستم تا هوا گرم نشده برم و کولر را سرویس کنم اما این کار را نمی کردم. می گذاشتم تا هوا حسابی گرم شود بعد لباسهایم را بکنم و با یک لا زیرپیراهن بروم پشت بام و زیر تیغ آفتاب درهای کولر را در بیاورم، پوشالهای قدیمی را جدا کنم و شیارهای نمک گیر شده را یکی‌یکی و باحوصله تمیز کنم بعد پوشال‌های نو را جایگزین کنم و درها را بچینم پای دیوارِ پشت‌بام بعد با شلنگ پوشال‌ها را آب پاشی کنم و بخیسانم و درهای کولر را جا بزنم. همه این کارها را می کردم تا به این جایش برسم. این جایش یعنی کار که تمام شد با همان بدن خیس و صورت سرخ آفتاب سوخته و زیرپیراهن بد بو، یک راست راه دوش حمام را بگیرم و یک آبی به سر بزنم و تَنی سبک کنم. همه این کارها را می کردم تا به خودم بفهمانم که آفتاب و گرمای قم نباید "منفعلم" کند. "انفعال" را دوست نداشتم. حتی احساس می کردم اینکه زودتر و قبل از اینکه هوای قم گرم شود بخواهم پوشال بخرم و کولر را سرویس کنم هم از روی "انفعال" است. "انفعال" از گرمای خرما پزون قم. بعدها، شاید سال دوم_سوم طلبگی بود. هرروز ظهر بعد از کلاس‌ها از مدرسه میزدم بیرون و با تاکسی و اتوبوس خودم را می رساندم تهران تا در کلاس تعمیر کولر گازی شرکت کنم و شب‌ وقتی به خانه می رسیدم ساعت یازده دوازده شب شده بود. تابستان آن سال هم رفتم سر کارِ کولرگازی. کارکولر گازی در قم یعنی: دوظهر، پشت بام، تیرماه. حالا که به عقب برمی گردم به نظرم اشتباه می کردم. آن کارها با آن همه زحمت و با هرمنطقی من را از طلبگی دور می کرد. اما همه آن زحمات و سختیِ آموزش و بعدش هم کار، برای همین بود؛ "انفعال" را دوست نداشتم. چند روز پیش بود. بعد از بارها و بارها جلسه و گفتوگو، علی را کشیدم کنار. گفتم علی بی‌خیال. بیا و خودمان دونفری بزنیم بیرون. گفتم هزاروچهارصد چی کار کردیم حالا هم همان. با این فرق که به جای اینکه راسته بازار را بگیریم و از اول تا آخرش را گز کنیم. این بار برویم سراغ خواصِ آن صنف یا بازار یا باشگاه یاهرچی. ادامه دارد... https://eitaa.com/talabenegasht