هدایت شده از حامی انقلابی🇮🇷
📚
👈 یکی دو ماه قبل از ماجرای 14 اسفند ۵۹ خدمت امام رفته بودم. عرض کردم: «آقا من به عنوان یک مقلد از شما سوال میکنم. شما آقایان #بهشتی و هاشمی و #خامنه_ای را خیلی خوب می شناسید. اینکه در مقابل آنها از آقای #بنی_صدر دفاع می کنید برای من سنگین است.»
امام فرمودند: « من به بنی صدر رای ندادم و از او دفاع نمیکنم. برای من بنی صدر مهم نیست؛ برای من آن یازده میلیون انسانی مهماند که به بنی صدر رأی دادند.» بعد سه بار تکرار کردند: «شما مطمئن باشید روزی که بفهمم آنها رأیشان را پس گرفته اند من هم هرچه به او دادهام پس میگیرم.»
امام مدتی بعد در ۱۵ اسفند ۵۹ در سخنرانی مهمی فرمودند: "اگر آقایان اصلاح نشوند به هر کس هرآنچه دادهام پس میگیرم."
📚«برای تاریخ می گویم»
خاطرات محسن رفیق دوست
#سوره_مهر 🆔️ @ketabe_khoob
⛔کاری با شخصیت فعلی و سلایق سیاسی آقای رفیق دوست ندارم. اما خاطراتش به نظرم خواندنی و جالب است. شنیدم که ظاهرا رهبر معظم انقلاب هم از کتاب خاطرات ایشان تعریف کرده اند.
✳وحید یامین پور
@hamieh_enghelabi
هدایت شده از شناخت رهبری
📍خاطرهی زبانآموزی رهبر انقلاب
ماجرای یادگیری #زبان_انگلیسی توسط آیتالله #خامنهای به روایت استاد زبان ایشان در قبل از انقلاب را به اشاره و پیشنهاد دوست ارجمندم، دکتر سعید خورشیدی، منتشر میکنم، با این تذکر دقیق همو مبنی بر آن که دغدغه بازبینی در کم و کیف آموزش زبان انگلیسی، از طرف کسی مطرح میشود که خودش این زبان را بهدلیل نیازش در جای خود بهخوبی فراگرفته و نکات امروزش در مقام سیاستگذاری آموزش عمومی کشور، با هدف ایجاد نگاهی کلان به مقوله ارتباط با #زبان_خارجی است؛ در حالی که برخی میخواهند چنین القا میکنند که ایشان بهطور مطلق و تنگنظرانه با آموختن زبان بیگانه مخالف است.
⭕️یکی از روزهای اواسط زمستان 55، حاجآقا نیری پس از اتمام کلاس، بر اساس شناختی که از من پیدا کرده بود و اطلاعی که از تواناییام در تدریس زبان انگلیسی داشت، گفت: «یکی از دوستان خوب ما نیاز به آموزش زبان انگلیسی دارند. بنده نظرم اینه که شما مسئولیت تدریس رو به عهده بگیری.»
- چشم حاجآقا! ایشون کی هستن؟
- نویسنده همون کتابِ «گفتاری در باب صبر» که خوندیم.
- آقای حسینی خامنهای؟
- بله! ایشون یکی از روحانیون روشنفکر، مجاهد و زندون کشیده هستن. سید بزرگواریان. توفیقیه که نصیب شما شده.
... چند روز بعد، سوار بر ماشین استاد، از خیابانی معروف به #خیابان_خاکی وارد کوچه پهنی شدیم که انتهایش به کوچه باریکی وصل میشد. ماشین را ابتدای کوچه، پشت یک فولکسِ آبی رنگ پارک کرده و پیاده شدیم.
- آقای نوروزی! این فولکس رو میبینی؟
- بله! چطور مگه؟
- این ماشین آقای خامنهایه.
انتهای کوچه پهن و ابتدای کوچه باریک، زنگ در کوچکی را به صدا درآوردیم. پس از چند لحظه در باز شد. در چارچوب در، قیافه مهربان و دوستداشتنی روحانی سید بلندقدی نمایان شد که ما را به ورود به منزل دعوت میکرد. با اصرار استاد [نیری]، اول ایشان و بعد ما وارد اتاق شدیم. کف اتاق با چند تخته گلیم تمیز، مفروش بود و اطراف اتاق، قفسههایی پر از کتاب گذاشته بودند.... پس از احوالپرسی گرم و صمیمانهی حاج آقا و معارفهای که صورت گرفت، با استکانهایی از چای، از ما پذیرایی شد.
... فضای اتاق، معنوی بود. همه ی اسباب و وسایل، ساده و بی پیرایه بودند... پس از گذاشتن چای دوم جلوی ما، پرسید:
-آقای قنبری رو میشناسین؟
- بله! تو انگلستان با ایشون آشنا شدم. الانم جای بنده منتقل شدن کیش. ایشون ارشدتر از من هستن. قبل از ما تو انگلستان دوره دیدن.
- بنده مدتی ایشون روبه زحمت انداختم، مختصری #انگلیسی خوندیم. اما هنوز مبتدیِ مبتدی هستم. انشاءالله در محضر شما بتونیم انگلیسی رو یاد بگیریم.
... جلسه ی معارفه، یک ساعتی طول کشید. قرار شد هفتهای دو جلسه و هرجلسه یک ساعت، با ایشان انگلیسی کار کنم و هر جلسه، روزِ جلسهی بعدی را مشخص کنیم. گفتوگو که به اینجا رسید، فهمیدیم حاج آقا با کس دیگری قرار ملاقات دارند...
کتابی که برای تدریس زبان انگلیسی انتخاب کردم، جلد دوم از مجموعه کتاب های «New Concept English» تحت عنوان «Practice And Progress» بود. جلسات به خوبی شروع شدند و با نظم خاصی پیش می رفتند. سر موقع وارد منزل حاج آقا می شدم و ورودم هم زمان با خروج یک نفر یا نفراتی بود که قبل از من جلسه داشتند. درست پس از یک ساعت، زنگِ در به صدا درمی آمد و من مجبور میشدم خداحافظی کنم. چند جلسهای به این صورت گذشت حاج آقا در فراگیری زبان جدّی بود و جدیت ایشان مرا در تدریسِ هرچه بهتر، تشویق می کرد... تمرینات منظم و مرتب ایشان، خط انگلیسیاش را زیبا کرده بود. از لحاظ روخوانی وصحبت هم رو به پیشرفت بود.
📔منبع: کتاب #همافر (خاطرات شفاهی مهدی نوروزی)، تهران: انتشارات #سوره_مهر 1393. صفحه 169 الی 191
⬛️ @shenakhte_rahbari