هدایت شده از روایتگری و فایلهای ناب شهدا
mix_۲۰۲۰-۰۵-۱۸_۱۹-۲۷-۵۹.mp3.mp3
2.79M
#روایتگری_چهارده
بخشی از ویژه برنامه " هوای مجنون "
در منطقه عملیاتی طلائیه💚
یکم خراش برداشته...😭
حاجی چیزی نیست برو...❤️
🎙سردار احمدیان
هدایت شده از روایتگری و فایلهای ناب شهدا
هوای مجنون.mp3
6.45M
#روایتگری_سه
هرکسی فکر می کنه شهدا تحویلش
نمیگیرن این داستان را گوش کنه...
#طلائیه
#هورالعظیم
#رزقمعنوی
#دلبسپاردلتومیبرن🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج حسین خرازی گفته بود تو عملیات خیبر (عملیاتی که از ناحیه دست جانباز شدند) فرشتهها اومدن روح منرو ببرن، من گفتم فعلا میخوام برای خدا بجنگم...☝️
مگه قرآن نفرمود وقتی اَجَل کسی برسه، فرشته مرگ یک لحظه بهش مهلت نمیده؟ پس مجاهد فی سبیلالله به کجا رسیده که به ملکالموت میگه من هنوز تو این دنیا کار دارم؟
👤راوی: حجتالاسلام مهدوی بیات
شهید آوینی درباره حاج حسین گفته بود: آن آستین خالی که با باد این سو و آن سو میشود، نشان مردانگیست. گاهی باد باید فقط به افتخار حسین خرازی بوزد تا نامردهای روزگار رسوا شوند.🌱
🗓 به مناسبت ۸ اسفند، سالروز شهادت شهید حسین خرازی💔
#کانال_شَلَمچه،طَلاییِه
@talaeye313👈👈👈
عشق تعارف میکند
اسفند ماه ۱۳۶۵
شمال شرقی بصره
منطقه عملیاتی کربلای ۵
توزیع خوراک پس از استقرار
رزمندگان در مواضع فتح شده
عکاس : محمدرضا رفیعی راد🌹
#کانال_شَلَمچه_طَلاییِه
@talaeye313👈👈👈
#سیره_شهدا
#حاج_حسین_خرازی
🔰 #تواضع و درس اخلاق شهید؛
رفتم بیرون، برگشتم.
هنوز حرف می زدند..
پیرمرد می گفت: جوون! دستت چی شده؟ تو جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه؟
حاج حسین خندید..
آن یکی دستش را آورد بالا.. گفت: این جای اون یکی رو هم پر می کنه.
یه بار تو اصفهان با همین یه دست ده دوازده کیلو میوه خریدم برای مادرم.
پیرمرد ساکت بود. حوصله ام سر رفت.
پرسیدم: پدر جان! تازه اومده ای لشکر؟
حواسش نبود.
گفت: این، چه جوون بی تکبری بود.
ازش خوشم اومد.
دیدی چه طور حرفو عوض کرد؟
اسمش چیه؟
گفتم: حاج حسین خرازی
راست نشست..
گفت: حسین خرازی؟ فرمانده لشکر؟!!
#کانال_شَلَمچه_طَلاییِه
@talaeye313👈👈👈
حاج محمود شهبازی داشت برای بچه های اعزامی سپاه استان #همدان صحبت می کرد که سر و کله #حاج_احمد و #حاج_همت پیدا شد. #حاج_احمد از همان دم ورودی سرداب، خیلی با حوصله با تک به تک بچّه ها سلام و علیک کرد و خیلی قرص و محکم دستشان را فشار می داد، بغل شان می گرفت و سر و صورت آنها را می بوسید☺️ و پی در پی با یک لحن گرم و محبت آمیزی می گفت: "خوش آمدی برادر جان...صفا آوردی برادر جان!"☺️
طوری به آنها خوش آمدگویی می کرد که هرکس می دید، خیال می کرد با یک یک بچّه های ما لابد سالها رفاقت داشته. به خاطر دارم بعد از آن سلام و علیک، تعدادی از بچّه ها یواشکی آمدند پیش من گفتند: "برادر همدانی! دست های ما را ببین!" نگاه کردم، دیدم انگشتر عقیق این بچه ها، توی گوشت دستشان فرو رفته! بس که #احمد موقع دست دادن با اینها، به دست هایشان فشار آورده بود. بچّه ها می گفتند: "هزار ماشاءالله چه دست پر زوری دارد این برادر #احمد ؛ با آن که دستمان را آش و لاش کرد، خیلی سلام و علیکش به دلمان نشسته."❤️
#احمد_متوسلیان از همین اولین دیدار، همه بچّه های ما را مجذوب محبت خودش کرد. طوری که به شخصه معتقدم اگر همین برخورد گرم و پرشور اوّلیه ی او با آن بچّه ها نبود، چه بسا بعدها که در جریان تأسیس، سازماندهی و آموزش عناصر تیپ ۲۷ روی دیگر سکّه ی شخصیتش را به نمایش گذاشت و خیلی به بچه ها سخت گرفت، قطعاً عده زیادی از آنها، از شدّت عمل و خشونت ظاهری او می بُریدند و به همدان برمی گشتند. منتها هُنرِ #احمد_متوسلیان همین بود که درهمان اولین لحظه های دیدار با بچّه ها، خیلی ظریف نوک قلّاب محبتش را به عمق دل آنها بند کرد و
#شلمچه طلاییه🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با نشستنو فقطدعاکردن و اینکه همیشه منتظریهدستبودن؛
مطمئنباشبهجایینمیرسی..!✋🏻
بچهبسیجی اولهمتمیکنه بعدشم یهیاعلی میگهو خودش دستبهکار میشه..☝️🏿
#انقلابیتلفنخواهدشد!
#کانال_شَلَمچه_طَلاییِه
@talaeye313👈👈👈
یادی کنیم از راهیان نور😔
*حالوهواۍپادگاندوڪوهه
*زلزدنبهساختموناۍپادگان
*قدمزدنروخاڪداغطلائیه
*بغضسنگینِسهراهیشهادت
*غروباۍشلمچه
*واستادنتوصفمهرایتربتشلمچه
*مخفیشدنتوتاریڪیاییادمانودردودلڪردنا
*روایتحاجحسین
*حالقشنگیڪهوصفناپذیره
*بغضموقعبرگشتازشلمچه
*شهیدگمنامسلامِمجتبیرمضانی
تواتوبوس
*سڪوتوفقطسڪوت