eitaa logo
تلنگر...
41 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
11.4هزار ویدیو
357 فایل
🤔تلنگر🤔 تلنگر های زندگی را دریاب قبل از اینکه دیر متوجه بشویم
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ نيستم آتش كه هر خارى كند رعنا مرا! 🔻 عبوسِ عبوس بود! پدرم او را گفت: چه اتفاق افتاده است؟! و او گفت: را نمی‌دانم كه چيست؟! به مَثَل شنيده‌اى كه مى‌گويند: فلان، با دانه‌اى از انگور، شيرين و با دانه‌اى غوره، ترش می‌شود! پدرم گفت: مادرم را خداى بيامرزاد، اين را بسيار می‌گفت! و او گفت: واين حكايت من است! پدرم گفت: و ما نيز در اين مصيبتيم، و خواهيم بود، تا وقتى كه ، و در رشد و تعالى خويش نكوشيم! 🔸 آن‌سوی‌تر بچه‌ها آتشى افروخته بودند، و دامن‌دامن خار به درون آن می‌ريختند، و شعله‌ور می‌شد! پدرم گفت: آن آتش، كم است و اندك، و ناچيز و كوچك، اين است كه با كمى خار، شعله‌اش بالا می‌گيرد، و اگر از آن كمى كاسته شود، به پايين می‌رود! اما خورشيد كه دريايى از آتش است، برايش چه تفاوت كه صحرايى از خار بر آن بيفزايى، يا بكاهى! نه كم می‌شود، و نه زياد! و آن مرد گفت: آرى همين است، كوچكيم، آن هم آن‌چنان كه گويى كودكيم! نور خورشيدم، ز امداد خسيسان فارغم نيستم آتش كه هر خارى كند رعنا مرا 👤
✳ تا با خداييد، با هم خواهيد بود 🔻 هراسان، برخاستم! پدر، بر سجاده‌ی خويش بود، به لطافت گفت: بخواب! چيزى نيست، صداى خِش خِشِ برگ‌هاست! و خوابيدم، اما خوابم نبرد، شنيدم كه پدر با خود مى‌گفت: بيچاره برگ‌ها! روزى كه با درخت بودند، و با هم، سبز بودند، و در ، و در ، و طوفان نمى‌توانست ايشان را بگويد: بالاى چشم‌هاتان ابروست! اما، اكنون، كمترين بادها بر آنان حكومت مى‌راند! 🔺 و من از اين سخن، به ياد سخن واعظ شهر افتادم، كه شبى ما را مى‌گفت: تا با هستيد، با خواهيد بود، و با حيات، و با نشاط، و هيچ قدرت بالايى نتواند كه بر شما حكومت راند! اما اگر از فطرت خويش فاصله جویيد، و رنگ خويش را ببازيد، مى‌افتيد، و مى‌خشكيد، و از آن پس، كمترين‌ها و ناچيزها بر شما حكومت مى‌دارند! 👤 📚 از کتاب 📖 صفحات ۲۱ و ۲۲ 🌴💎🌹💎🌴