﷽؛
#رقيه_در_کربلا
💕 از لحظه ورود کاروان به کربلا ، رقيه لحظه اي از پدر جدا نمي شد ، شريکِ غم ها و مصيبت هاي او بود و با ديگر ياران امام از درد تشنگي مي سوخت . يکي از افراد سپاه يزيد مي گويد : من در ميان دو صف لشکر ايستاده بودم ، ديدم کودکي از حرم امام حسين (علیه السلام) بيرون آمد ، دوان دوان خود را به امام رسانيد ، دامن آن حضرت را گرفت و گفت : اي پدر ، به من نگاه کن ! من تشنه ام. اين تقاضاي جان سوز آن دختر تشنه کام و شيرين زبان، چون نمکي بر زخم هاي دل امام بود و او را منقلب کرد ، بي اختيار اشک از چشمان اباعبداللّه (علیه السلام) جاري گرديد و با چشمي اشک بار فرمود : « دخترم ، رقيه ! خداوند تو را سيراب کند ؛ زيرا او وکيل و پناه گاه من است ». پس دست کودک را گرفت و او را به خيمه آورد و او را به خواهرانش سپرد و به ميدان برگشت .
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
#رقيه و #سجاده_پدر
💕 گاه سجاده امام حسين (علیه السلام) ، با دست هاي کوچک حضرت رقيه (سلام الله علیها) باز مي شد و او به انتظار پدر مي نشست تا مي آمد و در آن سجاده به نماز مي ايستاد و رقيه (سلام الله علیها) از آن رکوع و سجود امام لذت مي برد. در کربلا نيز رقيه (سلام الله علیها) ، هر بار هنگام نماز، سجاده امام را مي گشود . ظهر عاشورا به عادت هميشگي منتظر بابا بود ، ولي پس از مدتي ، شمر وارد خيمه شد و رقيه (سلام الله علیها) را کنار سجاده پدر ديد که سراغ او را مي گرفت ، آن ملعون نيز جواب اين سؤال را با سيلي محکمي که به صورت کوچک او نواخت ، پاسخ گفت
🌧أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌧