طلیعه
روز درخت کاری از آن مناسبت هایی است که هیچ وقت از یادم نخواهد رفت
وقتی در اتاق درد بیمارستان، بند بندِ وجودم در تلاش بود، تا مرا به مقام مادری برساند و صدای گوینده تلویزیونِ روشنِ اتاق، با آرامش خاصی از کاشت و نگهداری از درختان حرف میزد
و من پر درد مستاصل، بی هدف به تلویزیون نگاه میکردم
در دلم فکر میکردم اصلا چه ارزشی دارد این حرفها.....
دقیقا یک سال بعدش
روز 15 اسفند صبح که از خواب بلند شدم
خودم و بودم طفل یک ساله ام و حس یک سال مادری، اشکهایم بی دلیل جاری بود
با خودم زمزمه میکردم
مبارکت باشه..... تو یک سال سخت را گذراندی..... و همین تبریک دوباره اشکهایم را جاری میکرد....
برای دختری که تا قبل از اینها برای خودش حسابی آزاد و رها بود، درس میخواند و دانشگاه میرفت، پر انرژی و فعال بود.....
این یک سال، سر و کله زدن با موجودی که همه ابعادش برایش ناشناس بود و با تمام وجود وابسته او بود خییییلی سخت بود....
برای دختری که دلش میخواست مادر خوبی باشد، ساعتها کتاب خوانده بود و مقاله های به روز دنیا را خوانده بود تا این موجود ناشناخته را بهتر بشناسد
لالایی دانلود کرده بود و حفظ کرده بود.
هر انجمن و گروه و کلاسی برای افزایش مهارتش لازم بود عضو شده بود
و با تمام وجود میخواست مادری کند
آن سال، پر از چالش و زحمت بود....
تبریک هم داشت..... اما علت اشکها را نمیدانم...... ولی از ته دل خوشحال بودم
حس فتح قله را داشتم....
حسم نسبت به درختکاری فرق کرده بود... یادم هست آن روز رفتم و یک نهال آلبالو خریدم و در حیاط ساختمانمان کاشتم.....
.
.
حالا امروز بعد از 14 سال
از صدای رادیو ماشین پیام گوینده من را بازهم به همان حسم نسبت به روز درختکاری پرتاب میکند....
اکنون که من خودم یک نهال دارم، یک نهال نوجوان...... چقدر برایش زحمت کشیده ام و
چقدر..... برایش آرزو دارم
بهتر که فکر میکنم درختکاری هم مهم است....شیوه نگهداری آنهم اهمیت دارد...
به روزی فکر میکنم که نهال من هم ثمر دهد....
چقدر قشنگ خواهد بود..... اگر آن روز را ببینم، باید به خودم بگویم.....
تبریک... تبریک..... درخت تو به ثمر نشست و احتمالا آن روز هم اشک هایم جاری خواهند بود....از شوق و حس شکرگزاری.....
.
حالا اینکه ثمر درخت من چه باشد.....
خودش موضوع مهمی است
باید بهتر دقت کنم
چه میکارم....
چگونه مراقبش هستم....
هر روز بعد از تلاشهایم، در کنارش مینشینم و چشمم به آسمان است
هرکاری هم من بکنم،بازهم نور خورشید باید بر او بتابد و محتاج باران رحمت است.....
دستهای دعایم بالاست.... کمر همتم را بستم
و به روزهای پرثمری نهالم امید دارم.....
من به عنایت خداوند
و مدد اهل بیت علیهم السلام خیلی دل بسته ام...
من یک مادرم....حالا نه یک نهال، بلکه چند نهال و جوانه دارم.....و چشمم به آسمان است و تلاش میکنم....
من یک مادر منتظرم....
#درخت_کاری
#فرزند_پروری
#تولد
#انتظارری_به_سبک_مادرانه
#ماح
#بانوی_مسلمان_ایرانی