امروز:))

اینو ببینید بعد به خودتون رجوع کنید...

خیلی آثار نوشتن واسه این عمل،از دست ندید. خوندید برا منم دعا کنید:)

من جوانم ؛ خب غلط کردم :)

ای کاش به این درک برسیم که هر بدبختی داریم از این جهته که از خدا دوریم.... از این جهته که با گناه خودمون رو از چشم خدا انداخیتم،خودمون رو ذلیل و کوچیک کردیم... مگه میشه آدم کنار رودخونه باشه و غصه تشنگی رو بخوره؟! مگه میشه آدم تو بغل خدا باشه و غصه بخوره!!

کم آوردن که شاخ و دم نداره... ما کم آوردیم مهربون،خراب کردیم،نمیخوای دعوتمون کنی مثل همیشه یه دستی به سر و روی ما بکشی؟ نمیخوای یه بغل ما رو مهمون کَرمِ خودت بکنی؟!

_بهش فکر کنیم:)!

میدونید دارم به چی فکر میکنم؛ مثلا فردا عین باقی روزها برای انجام کاری رفتم بیرون و یهو ناغافل یه ماشین میاد و میزنه بهم و تمام.پرونده من تو این دنیا بسته میشه.این نجواهای منه قطعا اونم تو آخرین لحظات زندگی ؛ پس کی میخواستم رو خودم کار کنم؟ پس کی میخواستم قدر نعمت هایی که خدا بهم داده رو بدونم و شکرش رو به جا بیارم؟! پس کی میخواستم یه شبی، نیمه شبی با خدای خودم خلوت کنم؟ یه اشکی یه سوز و گدازی یه مناجاتی داشته باشم؟ پس کی میخواستم این همه برنامه که تو ذهنم بود رو عملی کنم؟ پس کی میخواستم احیانا بابت دلایی که شکستم،حلالیت بگیرم؟ پس کی میخواستم رشد کنم و بزرگ بشم؟ پس کی میخواستم...

بچه ها قرآن یه قواعد و قانون هایی داره که ۱۴۰۰ ساله این قوانین دارن کار میکنن و الی ابد هم این قوانین پابرجان و فقط ما زمانی میتونیم به سعادت برسیم که از قوانین قرآن تبعیت کنیم چون این قوانین رو کسی وضع کرده که عالِم به همه چیزه و کوچکترین چیزها رو هم در نظر گرفته واسه وضع این قوانین...

مثلا؛ قرآن میگه دنیا دایره اس،خط نیست... حالا یعنی چی خط نیست؟! ببینید اگه من و شما رو یه خط باشیم و مثلا من بیام شما رو هل بدم شما از خط میافتی پایین و من ایستاده ام ‌و شما افتاده ولی دنیا اینطوری نیست،دایره اس یعنی ما هممون رو یه دایره ایم،من اگه بیام یه نفر رو هل بدم،اون هم نفر جلویی خودش رو هل میده و همینجوری ادامه پیدا میکنه تا یه نفر هم پیدا میشه که خود منم هل میده یعنی اون هل دادن برمیگرده به خودم چون دنیا دایره اس...

مثلا؛ اگه بنده ای چیزی میخواد که با خواست خدا مخالفه ولی به خواسته خدا احترام بگذاره و به خاطر خدا از خواسته خودش بگذره و ‌پا بذاره رو دل خودش، خدا بهتر از چیزی که میخواد بهش میده ولی اگه از دل خودش پیروی کنه و خواست خودش رو مقدم کنه به خواست خدا،تو روایت هست که خدا اون بنده رو خیلی به زحمت میندازه و سرآخر هم اون چیزی که خدا میخواد،میشه...

مثلا: یه عده فک میکنن میتونن با میلیادر شدن یا داشتن فلان ماشین یا خونه یا....به آرامش برسن ولی غافل از اینکه آرامش فقط در خونه خداست،شاید با اینایی که گفتم بتونی به آسایش برسی اما هیچ وقت نمیتونی به آرامش برسی مگه اینکه کنار اینا خدا رو هم داشته باشی چون آرامش میوه و محصول ارتباط با خداست...

شاید با پول بتونی ساعت بخری اما وقت رو نمیتونی،شاید با پول بتونی رابطه بخری اما عشق رو نمیتونی....آرامش هم دقیقا همینطوره شاید با پول بتونی آسایش بخری اما آرامش نه چون آرامش در گرو بودن خدا تو زندگیته...

مثلا؛ یکی دیگه از قانون های مهم قرآن اینه که هر خوشی و لذتی که از ناحیه شیطان و هوا و هوس به انسان برسه،پشتش ناخوشیه و برعکس، هر سختی و مشقتی که از ناحیه خدا به ما برسه،پشتش خوشی و لذت خوابیده( هر چند هیچ موقع مشقتی از جانب خدا به ما نمیرسه بلکه این ماییم که اون رو مشقت میبینیم)

#السلام علیک یا اباعبدالله 💔

یه کاری کنی دخترا گریه کنن و بعد اینکه اشکشون دراومد،بخندونیشون... اینقده جگر و خوردنی میشن که نگو.... دارم با خواهر زادم این کار شنیع رو انجام میدم. خدایا ببخش

من واقعا موندم چرا بعضیا دارن لفت میدن انگار جای دیگه چه خبره؟! من تازه چایی ریختم براتون...

﮼سخته که حرفت رو نفهمن... سخت تر این که حرفت رو اشتباهی بفهمن.... حالا میفهمم که خدا چه زجری میکشه وقتی این همه آدم حرفش را نفهمیده ان که هیچ اشتباهی هم فهمیده ان . ‌. (:🚶🏼‍♀

یه چیز باحال بگم؛ ایتا هم خیلی عجیب غریب شده هاا. من کانال یه پسری رو دنبال میکردم که محتواش آموزش نقاشی بود بعد تا حدودی روزمرگی هم میذاشت،بعد دیدم یهو یه کلیپ از مراسم عقدشون گذاشته،من فک کردم شوخیه بعد رفتم ازش پرسیدم که قضییه چیه؟ گفت که یه بنده خدایی هی ناشناس پیام میداد که من بهت علاقه دارم و فلان،بعد منم جواب میدادم که ناشناس جای این کارا نیست و در ثانی به خدا من هیچی ندارم، نه اخلاق دارم نه قیافه دارم نه پول دارم و از این حرفااا😂😂

میگفت که یه مدت همین جوری گذشت دیدم این یارو ول کن نیست، هیچی دیگه پیام دادم بهش که بابا بیخیال ما شو...ما آه در بساط نداریم بعد شما اومدی کلیک کردی رو ما. بعد دیدم نه خداییش خیلی پیگیره این شد که قرار گذشتیم رفتیم یه ساعت با هم صحبت کردیم دیدیم که در کمال ناباوری انگاری ده ساله همو میشناسیم، تو عقاید و اینا سنخیت داشتیم....بعد میگفت من به دختره گفتم بیا یه مدت مجازی صحبت کنیم تا همو بیشتر بشناسیم و ایشون قبول نکرد گفت اگه منو میخوای با خانواده درمیون بذار و رسمی اقدام کن