eitaa logo
تماشاگه راز
281 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست @TAMASHAGAH
غلام چشم آن ترک ام که در خواب خوش مستی نگارین گلشن اش روی است و مشکین سایبان ابرو رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو ‌‌تو کافر دل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو @TAMASHAGAH
اوّل به وفا میِ وصالم درداد چون مست شدم جام جفا را سرداد پر آب دو دیده و پر از آتش، دل خاک ره او شدم به بادم برداد 🍂🍁 @TAMASHAGAH
6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چو بشنوی سخنِ اهلِ دل، مگو که خطاست سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست در اندرونِ منِ خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست از آن به دیرِ مغانم عزیز می‌دارند که آتشی که نمیرد همیشه در دلِ ماست ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند فضایِ سینهٔ حافظ هنوز پر ز صداست @TAMASHAGAH
«آن دگر گفت: در کشتی بودم، گوهری چون آفتاب پیدا آمد در روی دریا. یکی نظر کردم در آن گوهر، خواست نور چشمم را ربودن، به دو دست دو چشم را گرفتم...و تماشاها و عجایب دریا می‌گفت. گفتم: تماشا می‌روی؟ تماشا می‌خواهی؟ بیا اندرون من تماشا کن.» «من بندهٔ آنم که خموشی داند» خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است @TAMASHAGAH
گفتگو آیین درویشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتیم گلبن حسنت نه خود شد دلفروز ما دم همت بر او بگماشتیم @TAMASHAGAH
در کمینگاه نظر با دلِ خویشم جنگ است ز ابرو و غمزهٔ او تیر و کمانی به من آر در غریبی و فِراق و غمِ دل پیر شدم ساغرِ مِی ز کفِ تازه جوانی به من آر @TAMASHAGAH
مرا می‌بینی و هر دَم زیادَت می‌کنی دَردَم تو را می‌بینم و میلم زیادَت می‌شود هر دَم @TAMASHAGAH
20.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«از آن به دیر مغانم عزیز می دارند که آتشی که نمیرد ،همیشه در دل ماست» نور همیشه نور است نور هیچوقت ظلمت نمی شود، زیرا که ازلی است . @TAMASHAGAH
گفتی که حافظا دل سرگشته‌ات کجاست؟ در حلقه‌هایِ آن خَمِ گیسو نهاده‌ایم @TAMASHAGAH
مرا مِهر سیَه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد رقیب آزارها فرمود و جایِ آشتی نگذاشت مگر آهِ سحرخیزان سویِ گردون نخواهد شد؟ مرا روزِ ازل کاری به جز رندی نفرمودند هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد خدا را محتسب ما را به فریادِ دَف و نِی بخش که سازِ شرع از این افسانه بی‌قانون نخواهد شد مجالِ من همین باشد که پنهان عشقِ او ورزم کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد شرابِ لعل و جایِ امن و یارِ مهربان ساقی دلا کی بِه شود کارت اگر اکنون نخواهد شد مشوی ای دیده نقشِ غم ز لوحِ سینهٔ حافظ که زخمِ تیغِ دلدار است و رنگِ خون نخواهد شد @TAMASHAGAH