eitaa logo
تماشاگه راز
293 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
«و گفت از نماز جز ایستادگیِ تن ندیدم و از روزه جز گرسنگی ندیدم. آن‌چه مراست از فضل اوست نه از فعل من.» بایزید بسطامی سلاااام یاران جان روز و روزگارتان سبز درسایه نگاه مهربان حضرت عشق تندرست باشید و دلارام💐✋
تماشاگه راز: ای خدای بی نهایت جز تو کیست چون توئی بی حد و غایت، جز تو چیست؟ پرده برگیر آخر و جانم مسوز بیش از این در پرده پنهانم مسوز گم شدم در بحرِ حیرت ناگهان زین همه سرگشتگی بازم رهان در میان بحر گردون مانده ام وز درون پرده بیرون مانده ام بنده را زین بحر نامحرم برآر تو در افکندی مرا، تو هم برار نفس من بگرفت سرتا پای من گر نگیری دست من، ای وای من جانم آلوده ست از بیهودگی من ندارم طاقت آلودگی یا از این الودگی پاکم بکن یا نه، در خونم کش و خاکم بکن خلق ترسند از تو، من ترسم ز خود کز تو نیکو دیده ام، از خویش بد با دلی پر درد و جانی با دریغ ز اشتیاقت اشک می بارم چو میغ ره برم شو زان که گمراه آمدم دولتم ده، گرچه بیگاه آمدم هر که در کوی تو دولت یار شد در تو گم گشت و ز خود بیزار شد نیستم نومید و هستم بی قرار بوک درگیرد یکی از صد هزار الطیر، ، به اهتمام و تصحیح سید صادق گوهرین، چاپ نخست: ۱۳۴۲، ص ۴_۳
مریدی شیخ را دید که می‌لرزید. گفت: یا شیخ! این حرکت تو از چیست؟ شیخ گفت : سی سال در راه صدق قدم باید زد و خاک مزابل به محاسن باید رفت و سر بر زانوی اندوه باید نهاد تا تحرک مردان بدانی. به یک دو روز که از پس تخته برخاستی می‌خواهی که به اسرار مردان واقف شوی؟ بایزید بسطامی
الا ای زاهدان دین دلی بیدار بنمایید همه مستند در پندار یک هشیار بنمایید #ز دعوی هیچ نگشاید اگر مردید اندر دین کز اندرون هستید در بازار بنمایید هزاران مرد دعوی دار بنماییم از مسجد شما یک مرد معنی‌دار از خمار بنمایید من اندر یک زمان صد مست از خمار بنمودم شما مستی اگر دارید از اسرار بنمایید خرابی را که دعوی اناالحق کرد از مستی به هر آدینه صد خونی به زیر دار بنمایید اگر صد خون بود ما را نخواهیم آن ز کس هرگز اگر این را جوابی هست بی انکار بنمایید خراباتی است پر رندان دعوی دار دردی کش میان خود چنین یک رند دعوی‌دار بنمایید من این رندان مفلس را همه عاشق همی بینم شما یک عاشق صادق چنین بیدار بنمایید به زیر خرقهٔ تزویر زنار مغان تا کی ز زیر خرقه گر مردید آن زنار بنمایید چو عیاران بی جامه میان جمع درویشان درین وادی بی پایان یکی عیار بنمایید ز نام و ننگ و زرق و فن نخیزد جز نگونساری یکی بی زرق و فن خود را قلندروار بنمایید کنون چون توبه کردم من ز بد نامی و بد کاری مرا گر دست آن دارید روی کار بنمایید مرا در وادی حیرت چرا دارید سرگردان مرا یک تن ز چندین خلق گو یکبار بنمایید شما عمری درین وادی به تک رفتید روز و شب ز گرد کوی او آخر مرا آثار بنمایید چه گویم جمله را در پیش راهی بس خطرناک است دلی از هیبت این راه بی‌تیمار بنمایید چنین بی آلت و بی دل قدم نتوان زدن در ره اگر مردان این راهید دست‌افزار بنمایید به رنج آید چنان گنجی به دست و خود که یابد آن وگر هستید از یابندگان دیار بنمایید درین ره با دلی پر خون به صد حیرت فروماندم در این اندیشه یک سرگشته چون عطار بنمایید
"صعب روزی_ بوالعجب کاری _پریشان عالمی" پرسید: چگونه‌ای؟ گفت: چگونه باشد حال قومی که در دریا باشند و کشتی بشکند و هر یک بر تخته‌ای بمانند؟ گفتند: صعب باشد. گفت: حال ما چنین است. تذکرة الأولیا (ذکر حسن بصری ) @TAMASHAGAH
آتش عشق تو در جان خوشتر است جان ز عشقت آتش‌افشان خوشتر است هر که خورد از جام عشقت قطره‌ای تا قيامت مست و حيران خوشتر است تا تو پيدا آمدی پنهان شدم زانکه با معشوق پنهان خوشتر است . . . 💐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نقل است که ذوالنون گفت: در بعضی از سفرهای خویش زنی را دیدم، از او سؤال کردم از محبّت. گفت: «ای بطّال، را نیست.» گفتم: چرا؟ گفت: «از بهر آن‌که را نیست.» @TAMASHAGAH
14.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊❤️‍🔥 گِردِ رَهِ تو کعبه و خَمار نمانَد یک دل ز مِی عشقِ تو هشیار نمانَد ور یک سرِ موی از رخِ تو روی نماید بر رویِ زمین خرقه و زُنار نمانَد وآن را که دمی روی نمایی ز دو عالم آن سوخته را جز غمِ تو کار نمانَد گر برفکنی پرده از آن چهرهٔ زیبا از چهرهٔ خورشید و مَه آثار نماند جانا ز میِ عشق، تو یک‌قطره به دل ده تا در دو جهان یک دلِ بیدار نمانَد در خواب‌کُن این‌سوختگان را ز مِی عشق تا جز تو کسی محرمِ اسرار نمانَد از بس که ز دریای دلم موج گُهر خاست ترسم که درین واقعه عطار نمانَد 📻 @TAMASHAGAH
و گفت دیدار آن بود که جز او را نبینی . @TAMASHAGAH
آن‌که شد هم بی‌خبر هم بی‌اثر از میان جمله او دارد خبر تا نگردی بی‌خبر از جسم و جان کی خبر یابی ز جانان یک زمان 📖 @TAMASHAGAH
چون که نیست از عشق جانت را خبر کی بود هرگز تو را پروای عشق 🌾 عاشقان دانند قدر عشق دوست تو چه دانی چون نه‌ای دانای عشق 🌾 چشم دل آخر زمانی باز کن تا عجایب بینی از دریا عشق @TAMASHAGAH
ای بی نشان محض       نشان از که جویمت گم گشت در تو هر       دو جهان از که جویمت 🌺        @TAMASHAGAH