ما دست تو را خواجه بخواهیم کشیدن
وز نیک و بدت پاک بخواهیم بریدن
هر چند شب غفلت و مستیت دراز است
ما بر همه چون صبح بخواهیم دمیدن
در پرده ناموس و دغل چند گریزی
نزدیک رسیدهست تو را پرده دریدن
هر میوه که در باغ جهان بود همه پخت
ای غوره چون سنگ نخواهی تو پزیدن
رحم آر بر این جان که طپان است در این دام
نشنود مگر گوش تو آواز طپیدن
چشمیست تورا دردل و آن چشم به درد است
پس چیست غم تو بجز آن چشم خلیدن
چون می خلد آن چشم بجو دارو و درمان
تا بازرهی از خلش و آب دویدن
داروی دل و دیده نبودهست و نباشد
ای یوسف خوبان بجز از روی تو دیدن
هین مخلص این را تو بفرما به تمامی
که گفت تو و قول تو مزد است شنیدن
#مولانایجان
@TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نشانم بينشان باشد مکانم لامکان باشد
نه تن باشدنه جان باشد که من خودجانِ جانانم
دويي را چون برون کردم دو عالم را يکي ديدم
يکي ديدم، يکي جويم، يکي دانم، يکي خواهم
اگر در عمرِ خود روزي، دمي بيتو برآوردم
از آن روز و از آن ساعت پشيمانم، پشيمانم
#مولانایجان