eitaa logo
تمشک ( کودک و نوجوان)
2.1هزار دنبال‌کننده
532 عکس
849 ویدیو
639 فایل
🌸 برگزاری دوره‌ های تربیت مربی کودک و نوجوان در دوره های متعدد و شهرهای مختلف 🌹 اسلاید و پاورهای آماده همراه با صوت آن جهت اجرا 🌷 انواع مسابقات و شیوه های جذاب سازی 🌲 ویژه هایی برای مربیان فرهنگی ... و ارتباط با ادمین 👇 @admintamshk
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 شعر سلام برای شروع برنامه 💠 سلام سلام عزیز جون کودک خوب و خندون ماشاالله چه قشنگی چه باهوش و زرنگی تو خیلی دانا هستی خیلی توانا هستی هستی شبیه خرگوش به حرف من می دی گوش هستی شبیه ماهی بزرگ بشی الهی هستی شبیه اردک میای به مهدکودک هستی شبیه برّه بیا پیشم یه ذرّه هستی شبیه آلو زرنگی نه خوابالو هستی شبیه آلبالو ای گل ناز کوچولو هستی شبیه هندونه لبت همیشه خندونه چه روز خوبي داريم قصه و بازي داريم 🔳https://eitaa.com/tameshk110
شب 8 راهی متن نرم افزار.docx
2.2M
▫️▪️▫️▪️ 🔹راهی به قلب حسین علیه السلام 🖌جلسه هشتم: ولايت پذیری رمز محبوبیت 🔳https://eitaa.com/tameshk110
12.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 دهه نودی‌های یزدی، پای کار امام حسین(ع) 🔹اولین موکب تخصصی کودک و نوجوان به مدت سه شب در یزد برپا شد.👌 🔳https://eitaa.com/tameshk110
✍ به یاد شهدا 🔹سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید: این روزها شهدای زیادی رو پیدا می‌کنن و میارن ایران، به نظرتون کار خوبیه؟ کیا موافقن؟ کیا مخالف؟ 🔸اکثر دانشجویان مخالف بودن! 🔹بعضی‌ها می‌گفتن: کار ناپسندیه. نباید بیارن. 🔸بعضی‌ها می‌گفتن: ولمون نمی‌کنن. گیر دادن به چهار تا استخون. ملت دیوونن! 🔹بعضی‌ها می‌گفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته! 🔸تا اینکه استاد درس رو شروع کرد. ولی خبری از برگه‌های امتحان جلسه قبل نبود! 🔹همه سراغ برگه‌ها رو می‌گرفتن، ولی استاد جواب نمی‌داد. 🔸یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت: استاد برگه‌هامون رو چیکار کردید؟ شما مسئول برگه‌های ما بودید؟ 🔹استاد روی تخته کلاس نوشت: من مسئول برگه‌های شما هستم. 🔸سپس گفت: من برگه‌هاتون رو گم کردم و نمی‌دونم کجا گذاشتم. 🔹همه دانشجویان شاکی شدن. 🔸استاد گفت: چرا برگه‌هاتون رو می‌خواین؟ 🔹گفتن: چون واسشون زحمت کشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف کردیم. 🔸هر چی که دانشجویان می‌گفتن استاد روی تخته می‌نوشت. 🔹استاد گفت: برگه‌های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم، هرکی می‌تونه بره پیداشون کنه؟ 🔸یکی از دانشجویان رفت و بعد از چند دقیقه با برگه‌ها برگشت. استاد برگه‌ها رو گرفت و تکه‌تکه کرد. صدای دانشجویان بلند شد. 🔹استاد گفت: الان دیگه برگه‌هاتون رو نمی‌خواین! چون تکه‌تکه شدن! 🔸دانشجویان گفتن: استاد برگه‌ها رو می‌چسبونیم. 🔹برگه‌ها رو به دانشجویان داد و گفت: شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید. پس چطور توقع دارید مادری که بچه‌اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ، الان منتظر همین چهار تا استخونش نباشه!؟ بچه‌اش رو می‌خواد، حتی اگه خاکستر شده باشه. 🔸چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد! و همه از حرفی که زده بودن پشیمون شدن. ┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄ @amoufaghani ‌┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅ https://eitaa.com/joinchat/765919357C24fa421e33 ┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅‌
mix madahi abozar 5_5792059141514071257.mp3
8.8M
🎶 نسخه صوتی (ملت امام حسین علیه‌السلام) 🎙 حاج ابوذر روحی 🔳https://eitaa.com/tameshk110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا